• ۱۴۰۳ شنبه ۲۹ ارديبهشت
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
صفحه ویژه

30 شماره آخر

  • شماره 5228 -
  • ۱۴۰۱ شنبه ۲۱ خرداد

نگاهي به فيلم «مجبوريم» ساخته رضا درميشيان

سياه باش و ستايش شو

حافظ روحاني

هاشم (زكريا هاشمي) كودك رها شده در تاكسي‌اش را پيدا مي‌كند و اين آغاز جست‌وجوي او در شهر است. در «خشت و آينه» (ابراهيم گلستان، 1344)، جست‌وجوي مادرِ فرزندِ رها شده درنهايت به پرورشگاه ختم مي‌شود، اما همه اين روايت، با تمامي حواشي و خرده‌حكايت‌هايش بهانه‌اي است براي ابراهيم گلستان تا در تهران اوايل دهه 1340 بچرخد و درنهايت فرصتي است براي او تا جلوه‌هاي مختلفي از ناكارآمدي نظام ديوان‌سالار گرفته تا بحران‌هاي اجتماعي زمان خود را تصوير كند. با اين‌حال انگار كوشش گلستان در تصوير كردن جهان اطرافش به بهاي از دست رفتن خط اصلي روايت تمام مي‌شود. به نظر مي‌رسد كه دلبستگي فيلمساز براي نمايش جلوه‌هاي مختلف زندگي شهري در نيمه اول دهه 1340 تا حد زيادي جاي روايت مركزي را مي‌گيرد.
قياس عين به عين «مجبوريم» (رضا درميشيان، ساخته 1397، نمايش 1401) با ساخته نمادين ابراهيم گلستان دشوار است اما همان‌قدر كه موضوعات متعدد فيلم گلستان، خط روايي اصلي را نهان يا نيمه‌تمام باقي مي‌گذارد، در ساخته رضا درميشيان نيز فضاسازي و تاكيد بر جزيياتي كه مي‌توان ذيل كوشش براي نمايش ناكارآمدي‌‌ ديوان‌سالاري يا معضلات اجتماعي وصف كرد، علنا امكان پرداخت خط روايي پرقصه فيلم را مي‌گيرد تا «مجبوريم» به جاي تعريف كردن قصه پرتنشش، بيشتر نمايشي از صحنه‌هاي آزاردهنده باشد. پس احتمالا فيلم بيش از هر چيزي به آنچه منتقدان تندخوي فيلم‌هاي ايراني حاضر در جشنواره‌هاي بين‌المللي با عنوان «سياه‌نمايي» يا «فيلم جشنواره‌اي» خوانده مي‌شود، نزديك است؛ جايي‌كه به باور آن منتقدان تندخو، برخي فيلم‌هاي حاضر در جشنواره‌هاي جهاني با تاكيد بر برخي مولفه‌ها، نظير فقر، اعتياد و نابساماني به شكلي عيان، تصويري آزاردهنده نمايش مي‌دهند كه به بيان گاه حتي بيش از حد تند آن منتقدان با عناويني نظير «وطن‌فروشي» نفي مي‌شود.
با اين حال فارغ از نظر منتقدان تندخوي فيلم‌هاي ايراني حاضر در جشنواره‌هاي بين‌المللي و عناوين گنگي نظير «فيلم جشنواره‌اي» يا «سياه‌نمايي»، تاكيد رضا درميشيان بر فضاسازي و نمايش عناصر بصري گونه‌گوني كه بر بحران‌هاي اجتماعي تاكيد دارد، پيش از هر چيز بر كند شدن خط روايي فيلم تاثير مي‌گذارد و باعث مي‌شود تا ضرباهنگ و قدرت قصه فيلم تضعيف شود.
در آنونس تبليغاتي فيلم بر رابطه ميان سه زن تاكيد مي‌شود؛ دكتر مهشيد پندار، جراح زنان (فاطمه معتمدآريا)، سارا ندايي، وكيل پايه يك دادگستري (نگار جواهريان) و گل‌بهار رضواني، دختر كارتن‌خواب (پرديس احمديه). در همين آنونس از پيوند ميان سه زن به عنوان بهانه‌اي نام برده مي‌شود كه قرار است مضمون مركزي فيلم را پرداخت كند؛ تقابل ميان اخلاق يا قانون. پس اگر نكات ذكر شده در اين آنونس را بپذيريم هم ساختار روايت بر ما عيان مي‌شود و هم مضمون؛ يعني ما تقابل و رابطه ميان سه زن را مي‌بينيم كه قرار است رابطه يا نسبت ميان اخلاق و قانون را به ما نمايش داده و احيانا نگاه ما به اين موضوع بغرنج را با پرسش يا ترديد همراه كنند. از اين نظر است كه سه شخصيت نامبرده فارغ از هر چيزي قرار است به تمثيل‌هايي تبديل شوند تا از طريق‌شان مضمون پرداخت شود؛ زني كارتن‌خواب كه از حقوق اوليه و انساني‌اش محروم و نسبت به آنها كاملا ناآگاه است و دو زن كه يكي از حقوق انساني سخن مي‌گويد (وكيل) و ديگري كه آزرده از بي‌عدالتي، شخصا دست به عمل مي‌زند (پزشك). درنهايت تقابل ميان نماينده قانون و اخلاق در غياب دختر كارتن‌خواب (كه به صورت قرباني تصوير مي‌شود) مضمون مركزي فيلم را نمايش مي‌دهد. به يك معني و با توجه به نام فيلم درنهايت و با وجود تقابلي كه فيلم در آنونس به آن اشاره مي‌كند، دختر جوان در وضعيتي جبري گرفتار شده كه نه از منظر فلسفي كه بيشتر از منظري اجتماعي تصوير مي‌شود و در واقع در قالب نوعي نابساماني يا ناكارآمدي توصيف شده و به نمايش درمي‌آيد.
مشكل از جايي آغاز مي‌شود كه فيلم علاوه بر صرف وقت فراوان براي پرداخت فضا (مثل حضور دايمي كارتن‌خواب‌ها در تمامي طول فيلم يا خرده‌داستان‌هايي كه بر بي‌عدالتي يا نابساماني اشاره دارند) علنا فرصت تقابل ميان شخصيت‌ها را به هدر مي‌دهد. از اين منظر البته كه تماشاگر از تماشاي صحنه‌هاي متعدد از نابساماني اجتماعي متاثر مي‌شود، اما در عوض فرصتي براي پرداخت رابطه ميان شخصت‌ها باقي نمي‌ماند. در واقع دو زن (پزشك و وكيل) به ‌جز يك صحنه، در يك‌سوم پاياني با يكديگر صحبت نمي‌كنند و همين موضوع مضمون را تضعيف و موقعيت دراماتيك را ناكارآمد مي‌كند و علنا گره‌ دراماتيك را تا آنجا به تعويق مي‌اندازد كه ناكارآمد مي‌شود. از طرف ديگر درميشيان مي‌كوشد كه منطق رفتار شخصيت‌هاي مركزي را نيز برمبناي نمايش كم‌و‌بيش بي‌پايان فقر، كارتن‌خواب‌ها يا معتادان از منظر دو شخصيت استوار كند. در نتيجه لااقل دو شخصيت اصلي را مدام در حال تماشاي وضعيت كارتن‌خواب‌ها مي‌بينيم، به‌خصوص به نظر مي‌رسد كه كارگردان ترجيح مي‌دهد وضعيت و خواسته‌هاي پزشك را كم‌و‌بيش به تمامي براساس همين موضوع پرداخت كند؛ او مدام و با نگاهي حاكي از دل‌سوزي به كارتن‌خواب‌ها نگاه مي‌كند. پس آيا از تماشاي وضعيت آنها ناراحت است؟ از آنجا كه شخصيت، هرگز در اين مورد سخن نمي‌گويد مجبوريم به حدس و گمان پناه ببريم.
مساله سوم اما اين است كه گويا كارگردان نيز در مقابل مضمون طرح‌شده نگاه يا برداشت خاصي ندارد. مي‌توان حدس زد كه احتمالا بيشتر با وكيل همراه است تا پزشك؛ اين را مي‌توان از نوع بازي‌ها دريافت؛ درماندگي پزشك و جسارت يا صلابت وكيل. همچنين مرگ رمانتيك وكيل و البته دادگاه آخر كه تا حد زيادي پزشك را در جايگاه محكوم قرار مي‌دهد اما در مورد آنچه تقابل ميان اخلاق و قانون خوانده شده، تنها يك صحنه كوتاه مي‌بينيم؛ آن‌هم در شرايطي كه چيز زيادي در مورد دو شخصيت نمي‌دانيم. با توجه به اين وضعيت و آنچه به تقابل ميان اخلاق و قانون مربوط است، به نظر مي‌رسد كه كارگردان ترجيح مي‌دهد پشت قانون بايستد و اخلاق را محكوم كند. احتمالا اگر شخصيت‌ها در مقابل همراه قرار مي‌گرفتند و بخت بيشتري بر صحبت پيدا مي‌كردند شايد وضعيت كمي پيچيده‌تر يا لااقل جذاب‌تر مي‌شد. لااقل مي‌شد آدم‌هاي فيلم را صرفا به عنوان تمثيل نديد بلكه به عنوان شخصيت‌هايي فرض كرد كه تقابل ميان اخلاق و قانون را از وضعيت خير و شري خارج كرده و به آن وجهي انساني اضافه كنند. پس اگر قرار باشد فيلم را بيانگر يك تقابل بدانيم، چيز قابل‌توجهي دست‌مان را نمي‌گيرد.
«مجبوريم» را مي‌توان بابت فضاسازي‌اش دوست داشت. آن‌چنان كه در عمده نقدها و اظهارنظرها هم گفته شده، شايد بتوان جسارت فيلم در نمايش نابساماني‌هاي اجتماعي را ستود؛ با اين‌حال «مجبوريم» درنهايت چيزي فراتر از نمايش سياهي و تلخي نابساماني‌هاي اجتماعي تصوير نمي‌كند؛ بي‌آنكه حرف زيادي در مورد تقابل مركزي و مهمش داشته باشد.


  قياس عين به عين «مجبوريم» با «خشت و آيينه» ابراهيم گلستان دشوار است اما همان‌قدر كه موضوعات متعدد فيلم گلستان، خط روايي اصلي را نهان يا نيمه‌تمام باقي مي‌گذارد، در ساخته رضا درميشيان نيز فضاسازي و تاكيد بر جزيياتي كه مي‌توان ذيل كوشش براي نمايش ناكارآمدي‌‌ ديوان‌سالاري يا معضلات اجتماعي وصف كرد، علنا امكان پرداخت خط روايي پرقصه فيلم را مي‌گيرد. 
  شايد بتوان جسارت فيلم در نمايش نابساماني‌هاي اجتماعي را ستود؛ با اين‌حال «مجبوريم» در نهايت چيزي فراتر از نمايش سياهي و تلخي نابساماني‌هاي اجتماعي تصوير نمي‌كند؛ بي‌آنكه حرف زيادي در مورد تقابل مركزي و مهمش(تقابل قانون و اخلاق) داشته باشد.

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون