• ۱۴۰۳ شنبه ۱۵ ارديبهشت
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
صفحه ویژه

30 شماره آخر

  • شماره 5236 -
  • ۱۴۰۱ دوشنبه ۳۰ خرداد

آي آدم‌ها!

آلبرت كوچويي

يازا منهوف! با اين فرياد نمايش عباس نعلبنديان آغاز مي‌شود. «پژوهشي ژرف و سترگ...» با اجراي آن در دهه پنجاه كه با اعتراض تني چند از تماشاگران روشنفكر كه آن هنگام «انتلكتوئل» خطاب‌شان مي‌كردند، همراه شد. با همان «يازامنهوف!» فرياد ديگري از ميان تماشاگران برخاست كه: جمع كنيد اين دكان را! اين اداها را! و البته صاحبان صدا به خارج از سالن، راهنمايي شدند و نمايش ادامه يافت. از اين بازي‌ها در آغاز دهه پنجاه، بسيار بود كه گاه به صداي اعتراض و گاه هم به قصد «لودگي»، سر مي‌گرفت. در يك شب شعر هم در فضاي آزاد، گرداگرد حوضي بزرگ در حياط، هنگامي كه شاعري، شعري از نيما را كه خواند، آي آدم‌ها! كه بر ساحل نشسته شاد و خندانيد يك نفر در آب دارد مي‌سپارد جان! و يك جوجه انتلكتوئل به فرياد خود را در حوض آب انداخت. و شليك خنده بود كه سر گرفت. اينها البته نمايش‌ها و بازي‌هاي روشنفكرانه در محافل آن هنگام بود. يا «بيلي» كه هنگام گشايش نمايشگاه گروهي جوان نقاش پيشرو و باز به گفته آن هنگامي‌ها آوانگارد، هانيبال الخاص، نقاش معترض به اين به گفته‌اش، «شامورتي» بازي‌ها، زيربغل زده، وسط گالري گذاشت. بيل را البته در كاغذ كادو پيچيده بود كه يعني گلداني يا يك درختچه در مثل، به نقاشان، پيشكش كرده است. كاغذ كادو را كه باز كردند، يك بيل و نه بيلچه ديده شد كه روي آن نوشته شده بود «آخ» و خود حديث مفصل خوان از اين مجمل. حالا فحاشي‌هاي دكتر هوشنگ كاووسي در ميان نمايش فيلم‌هاي موج نو سينماي ايران، در سالن سينما و در جلسات مطبوعاتي بماند. حالا نوشابه خالي كردن روي سر يكي از اين آوانگاردها در جلسه مطبوعاتي هم به كنار. در همان هنگامه‌ها، همين صالح علا خودمان، نمايشي آوانگارد به نام اسكي روي آتش را بر صحنه برد و هر چه انتقاد تند بود، نصيب خود كرد. در يكي از ديدارهاي اين جماعت «صالح علا» آمده نيامده، جمع شروع به داد و بيداد كرد كه «صالح علا» خونسرد ايستاد و گفت: آرام بي‌زحمت. تا دلتان خواست در نوشته‌هاي‌تان، انتقاد كرديد. انتقاد حضوري و شفاهي ديگه نداريم و شليك خنده جماعت كه همه اتفاقا يار غار هم و خود صالح علا بود آبي بر آتش خشم آنها شد كه يكي هم گفت: اين هم يك اسكي ديگر روي آتش! بازار تند انتقادهاي نوشتاري هنري را بيشتر هوشنگ كاووسي در عرصه سينما و هانيبال الخاص، در پهنه هنرهاي تجسمي در نشريات آن هنگام راه مي‌انداختند كه بعد هم رضا براهني، در شعر، از خجالت جماعت هنرمند و اديب بر مي‌آمد. هانيبال الخاص مي‌گفت: در نقدها، نجيبانه، ننويسيد، هرچه بد و بيراه چارواداري است، نصيب‌شان كنيد. اينها با نقدهاي «سوسولي» از رو نمي‌روند. تصور كنيد اينها را در گشايش‌هاي نمايشگاهي يا نمايشي كه چه سر و صدايي و هياهويي به پا مي‌كردند. خاطرم هست حميد سمندريان، در تالار دانشكده هنرهاي زيبا نمايش «كرگدن» را بر صحنه برد. در ميانه نمايش، بازيگراني چند با طناب، از اين سوي تالار تا بر صحنه، سرازير مي‌شدند كه ناگهان اعتراض باز چند جوجه روشنفكر را سبب شد كه: به سيرك و شارلاتان بازي خوش آمديد. البته آنها با تهديد مشت‌هاي گره كرده ديگران، به خارج سالن راهنمايي شدند. كمي آن سوتر از اين نمايش‌هاي انتلكتوئلي، تئاترهاي لاله‌زار هم بود كه شوخي تماشاگران و بازيگران، قهقهه همه را به سقف سالن مي‌كوبيد. مثل زماني كه «محتشم» بازيگر مقتدر، جعبه بزرگ مقوايي را به نشانه سنگي صخره‌گون، بالاي سر مي‌برد كه تماشاگري فرياد مي‌زند: مقواست مقوا! و محتشم جعبه را زمين مي‌گذارد و رو به تماشاگر داد مي‌زند- عمو... دو تومن پول دادي، ميخواي برات كوه بلند كنم. اينم زيادته!به قولي در آن هنگام يازا منهوف زيان مشترك كو؟ اسپرانتوي ابداعي‌تان كاري نكرد.

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون