• ۱۴۰۳ چهارشنبه ۲۶ ارديبهشت
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
صفحه ویژه

30 شماره آخر

  • شماره 5241 -
  • ۱۴۰۱ يکشنبه ۵ تير

كوردن زيباي آلسانجاك

صبا صراف

 يكي از زيبايي‌هاي شهر ازمير در تابستان‌هاي گرم و طاقت‌فرساي آن، كناره دريا است. تماشاي خورشيد كه آرام آرام با غروب انگاري به قعر دريا مي‌رود و كم‌كم به تيرگي شب رنگ مي‌بازد، بسيار هوس‌انگيز است. صحنه‌اي بي‌نظير كه هر روز انگاري با روز ديگر فرق دارد و هيچ‌وقت خسته‌كننده نمي‌شود. 
تماشاي غروب در كناره آب منطقه آلسانجاك خيلي محبوب و رايج است. به ساحل شهر در منطقه آلسانجاك «كوردن» مي‌گويند. جايي كه تابستان‌ها به خصوص تا پاسي از شب همگي آزاد و شب زنده‌دار روي چمن‌ها لم مي‌دهند، بعضي ساز مي‌زنند، بعضي گروه‌ها و كلاب‌هاي اجتماعي‌شان را مي‌آورند مثل گروه كتابخواني يا هر گروه ديگري، خيلي‌هاي‌شان عشاق هستند و خلاصه سراسر اين كوردن در شب‌هاي تابستان پر از آدم است. ترك‌هاي ازمير عاشق نشستن روي چمن‌ها و تخمه خوردن هستند. خيلي وقت‌ها ممكن است به سختي در حال قدم زدن آشنايي نيز در اين ميان پيدا كنيد، مانند من و‌ دوستم كه در يكي از شب‌ها در حال قدم زدن بوديم كه دوست ديگرمان «ميسو» را در ميان چمن‌ها پيدا كرديم. 
واقعا شگفت‌زده شديم. ميسو، دوست‌مان يك دختر نابيناي كره‌اي-امريكايي است كه براي يك دوره آموزشي تدريس زبان براي چند ماه از امريكا به ازمير آمده بود. به گفته خودش اين اولين سفر او بعد از نوجواني و مهاجرت خانواده‌اش به امريكا بوده است. به نظر ما كه بسيار دختر مستقلي است، فروتن، ضمن اينكه به زيبايي فلوت مي‌نوازد و من اعتقاد دارم كه علاوه بر اينها، روحيه بسيار اجتماعي هم دارد. در آن شب خودش و دو دوست نابيناي ديگرش كه آنها ترك بودند به همراه خود به كوردن آورده بود و هر سه خوشحال مشغول خوردن چيپس و نوشيدني بودند. يكي يكي با احتياط و رعايت نوبت ابتدا دهنه پاكت پلاستيكي چيپس را لمس مي‌كردند و اگر دست ديگري توي پاكت نبود چيپسي بر مي‌داشت و با لذت قرچ‌ فرچ مي‌كردند. متوجه شده بودم كه آن دوست ميسو كه كمي تپل‌تر بود از زمان صحبت كردن ما استفاده كرد و تند تند مشغول چيپس‌ها بود به‌طوري‌كه دستانش گاهي از دو تا سه چيپس پر بود و سعي مي‌كرد فضاي مستقيمي بين دست و دهانش پيدا كند و بلافاصله چيپس دوم و سوم را در دهان بگذارد. ميسو هم در اين بين به ما توضيح مي‌داد كه شايد يكشنبه پيش رو را به گروه دوچرخه‌سواري در منطقه سياجيك در منطقه سفيرحصار كه نزديكي ازمير هست برود، اگرچه در دوچرخه‌سواري قبلي آفتاب زياد كمي اذيتش كرده اما تصميم داشت اين دفعه هم به همراه دوستش بروند و از ما بيشتر مي‌پرسيد سياجيك چه شكلي به نظر مي‌رسد و ما البته من كه كمي هم متعجب بودم كه آيا مسير دوچرخه‌سواري در آن حوالي هست، توضيح دادم كه چطوري شهري مشهور به كافه‌هاي خياباني است.
 دوست ديگر ميسو اما بسيار مشغول تلفنش بود و چندان علاقه به صحبت نداشت و تنها در ميان صحبت‌ها به انگليسي پرسيد كه دريا در كدام سمت من است و بهش گفتم درست مقابلت قرار دارد، پس با دست به سمت جلو اشاره كرد و گفت: «اينجاست نه؟» پاسخ دادم كاملا درست است. ميسو هم بلافاصله سوال ديگري كرد كه آيا مسير پياده‌روي قرمز رنگ در سمت راست اوست؟ من و دوستم تاييد كرديم كه درست است. او ادامه داد كه به اين فكر مي‌كنند تا ايستگاه «كارانتينا» كه حدود ۷ تا ۸ ايستگاه با جايي كه در لحظه بوديم فاصله دارد بروند. براي همين هم شروع كرديم به راهنمايي‌شان و توضيح تصويري تا مسير «كناك» چطور پياده‌رو را پيدا كند و از يك ميدان بايد بگذرد و چطور از «كناك» مسير بعدي حتي ساده‌تر مي‌شود و مستقيم به سمت ايستگاه مورد نظر مي‌رود كه در همين حين سري تكان داد و گفت بله از آنجا به بعد را مي‌داند و با پارك آن حوالي كاملا آشناست. درست هم مي‌گفت. برايم جالب بود ميسوي نابيناي ما بيشتر از ۷ ايستگاه از «كارانتينو» را به همراه دوستان نابينايش طي كرده بود تا در كوردن زيباي ما بنشينند و گپي بزنند. با وجودي كه از پارك زيباي كارانتينو هم باخبر بود. دوست نابيناي ما كه گرماي روز بهش فشار آورده بود تصميم گرفته بود شب خود را به آخر هفته كوردن بسپارد و در ميان شلوغي و سر و صداهاي شبانه جورواجور اطراف گم شوند و‌ چيپس بخورند. آيا زيبا نبود؟!  كوردن ما زيباست و زيبايي و طبيعت نيز بي‌حد و مرز است، يادم هست يك روز ديگر نيز دستان ميسو را گرفتم و به نزديكي گل‌هاي رزمان بردم تا لمس‌شان كند. دوست داشت و گفت چقدر بزرگ و پر هستند.

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون