• ۱۴۰۳ سه شنبه ۱۱ ارديبهشت
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
صفحه ویژه

30 شماره آخر

  • شماره 5244 -
  • ۱۴۰۱ چهارشنبه ۸ تير

علوم اجتماعي در ايران نگاهي به موانع معرفتي

مجيد فنايي

مساله شناخت علمي را بايد به صورت مساله شناخت موانعي كه بر سر راه آن معرفت هست، طرح كرد. (گاستون باشلار) 
شايد ساده‌انگارانه‌ترين كار در نوشتن تاريخ، بازگشت به نقطه اول يا خاستگاه يك مساله باشد. در اين يادداشت براي بررسي آنچه علوم اجتماعي در ايران ناميده مي‌شود نقاطي را برجسته مي‌كنيم تا به جاي درافتادن به پروژه بازنمايي واقعيت، مخاطب خود منظومه‌اي را تشخيص دهد كه از تركيب نق اط درخور توجه در تاريخ علوم اجتماعي در ايران ساخته مي‌شود. بازگشت غلامحسين صديقي از فرانسه به ايران و فكر تاسيس علوم اجتماعي -آن‌طور كه در فرانسه با آن مواجه شده بود- از نقاط درخور توجه در تاريخ علوم اجتماعي در ايران است. گويي علمي وجود دارد كه با مفاهيم و روش‌هاي جهانشمول- همه زماني و همه مكاني- قابل ترجمه در ايران است. با اين همه در ساحت علوم اجتماعي آنچه تلويحا «توليد» يا به بيان دقيق‌تر نوشته شده است در ارتباط ولي خارج از چارچوب موسسه مطالعات و تحقيقات اجتماعي بوده است. احسان نراقي از مهم‌ترين چهره‌هايي است كه علوم اجتماعي ايران-  آن‌طور كه آن را امروز مي‌بينيم-مديون آن است. شكل دادن به علوم اجتماعي به عنوان دانشي مبتني بر هويت ايراني (لحظه پيوند تفكر هويت‌مدار و سياست دانش) و تلفيق كردن علم غربي با هويت ايراني از كليدواژه‌هاي اصلي نراقي بود. بعد از نراقي شاگردان احمد فرديد همچون جلال آل‌احمد در كتاب غرب‌زدگي اولين تلاش‌ها را براي پيوند زدن مفاهيمي كه از ماده تاريخي ديگري آمده بودند با جامعه ايران كردند. در مقدمه كتاب آمده است «غرب‌زدگي» همچون «وبازدگي»، بيماري كه نياز به درمان دارد. علي شريعتي با پيوند زدن دانشي كه از جامعه‌شناسي غربي در فرانسه ياد گرفته بود با تعبير خاص خود از اسلام انبوهي از متن‌ها با مضامين مختلف نگاشت كه در شكل‌گيري انقلاب اسلامي نقش مهمي به عنوان تئوريسين داشت. مي‌توان به چهره‌هاي ديگري همچون آريان‌پور اشاره كرد اما نقاط كليدي در تشكيل علوم اجتماعي در دوره پهلوي و فهم عامه نسبت به علوم اجتماعي همين نقاط است. كمترين چيزي كه در مورد اين تاريخ و چهره‌هايش بسيار مي‌توان گفت اين است كه از سال 1313 تا به امروز هيچ انباشت دانشي در علوم اجتماعي ايران شكل نگرفته است. در ادامه بحث با نگاهي به كتاب جواد طباطبايي ابن خلدون و علوم اجتماعي: وضعيت علوم اجتماعي در تمدن اسلامي سعي مي‌كنيم به صورت مساله‌اي جديد آنچه شدن علوم اجتماعي ايراني در طول 80 سال را نشان مي‌دهد را نشان دهيم.


پرسش معرفتي:  علوم اجتماعي چگونه ممكن است؟
پرسش از شرايط امكان نسبت مشخصي با معرفت‌شناسي دارد كه از شاخه‌هاي مهم فلسفه است. تبار اين پرسش به جريان‌هاي مهم تاريخ فلسفه باز مي‌گردد اما در اينجا ما قصد داريم سراغ چهره‌اي برويم كه زيرساخت علوم اجتماعي مدرن و مبادي آن مديون آن است: ايمانوئل كانت.
كانت در مقدمه نقد عقل محض مي‌نويسد:  «من منحصرا به خود عقل و تفكر محض در آن مي‌پردازم كه براي شناخت جامع آنها نياز نمي‌بينم جايي دورتر از خود را جست‌وجو كنم.» (كانت: ۳۷، ۱۴۰۰)  پس طرحي براي تئوريزه كردن يك سوژه استعلايي ريخت كه در مركز هستي با تمايز ميان نومن (شي في الفسه) و فنومن (پديدار در ذهن) جهان را سامان مي‌دهد. اين مقدمه لازم بود تا به چهره معرفت‌شناس مهمي چون گاستون باشلار برسيم. مي‌دانيم كه در بررسي تاريخ نوعي بررسي تاريخ از جنبه تداوم تاريخي، گسست در عين تداوم و گسست وجود دارد. باشلار يكي از مهم‌ترين چهره‌هاي تفكر گسست محور است:   «يكي از طبيعي‌ترين ايرادهاي قائلان به پيوستگي و استمرار ناگسستني فرهنگ، به معارضان، متكي بر پندار پيوستگي تاريخ و خاطرنشان ساختن آن است. چون از وقايع، شرح پيوسته‌اي به دست مي‌دهيم، به سهولت معتقد مي‌شويم كه حوادث را در استمرار و پيوستگي زمان، دوباره تجربه مي‌كنيم و به گونه‌اي نامحسوس، به سراسر تاريخ، وحدت و پيوستگي خاص يك كتاب را منسوب مي‌داريم» (باشلار، 32: 1385)  باشلار در كتاب معرفت‌شناسي با آوردن فكت‌هاي بسيار از علوم ديگر همچون فيزيك استمرار باوران را نقد مي‌كند و بر گسست محور بودن علم تاكيد مي‌كند.  طباطبايي در كتاب ابن خلدون و علوم اجتماعي شكل‌گيري علوم اجتماعي را به لحاظ معرفتي پس از گسست از دستگاه معرفتي رئاليستي و با شكل‌گيري مفهوم سوژه تحليل مي‌كند.گرچه اين نگاه به لحاظ تجربي و مادي مدرنيته غيرقابل دفاع است و نگاهي سوبژكتيو به شكل‌گيري علوم اجتماعي دارد؛ اما باب بحث مهمي در مورد شرايط امكان علم را باز مي‌كند.با اين حال، دو مفهوم ديگري كه طباطبايي در كتاب مورد اشاره از آنها سخن مي‌گويد براي اين بحث مهم‌تر هستند.


تشتت نظري و ايدئولوژي‌هاي جامعه‌شناسانه
«از پيوند علوم اجتماعي جديد و سنت، تركيب ناميموني به دست خواهد آمد كه پيش از اين از آن به عنوان ايدئولوژي‌هاي جامعه‌شناسانه تعبير كرده‌ام.» (طباطبايي، 23: 1379) تشتت نظري مفهوم ديگري از طباطبايي است كه آن را در هيات گروه‌ها و سايت‌هاي مختلف مي‌بينيم.ترجمه‌هاي فراوان بدون هيچ نسبت و مواجهي با وضعيت تاريخي ايران هرج و مرج نظري و مسابقه نظريه و فلسفه خواني رابه جان دانشجويان انداخته است.رويكرد بديل به دنبال علوم اجتماعي در هنر و ادبيات يكي از ويژگي‌هاي دانش مطالعات فرهنگي بين رشته‌اي بودن آن است. قطعا تحول معرفتي امري سوبژكتيو نيست كه با خواندن فلسفه حل شود.ما امروز به كارهاي تجربي، اتنوگرافي و مواجهه راديكال با تاريخ نياز داريم.امري كه براي مثال در عكاسي‌هاي كاوه گلستان، شعر‌هاي فروغ؛ نوشته‌هاي هدايت و سينماي بيضايي و شهيد ثالث وجود دارد.
منابع: 
1. نقد عقل محض، ايمانوئل كانت، ترجمه بهروز نظري، نشر ققنوس 1400
2. خلدون و علوم اجتماعي، جواد طباطبايي، نشر طرح نو 1379
3. معرفت‌شناسي، گاستون باشلار، ترجمه جلال ستاري، دفتر پژوهش‌هاي فرهنگي، 1385

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون