• ۱۴۰۳ يکشنبه ۳۰ ارديبهشت
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
صفحه ویژه

30 شماره آخر

  • شماره 5251 -
  • ۱۴۰۱ پنج شنبه ۱۶ تير

روايتِ «گم‌گشتگي» و «گمشدگي» در داستان‌هاي ابوتراب خسروي

عليه حذف انسان

كيهان خانجاني

اين بحث مشخصا در مورد سه مجموعه داستان ابوتراب خسروي است؛ هاويه، ديوان سومنات، كتاب ويران كه دو نوع موضوع و مضمون در داستان‌هاي آنها بيشتر به چشم مي‌خورد: 
دسته نخست، داستان‌هاي گمشدگي؛ به‌طور مثال در كتاب «هاويه» در دو داستان «گمشده» و «برهنگي و باد» يا در «كتاب ويران» در دو داستان «قاصد» و «مرثيه باد». در هر كدام از اين آثار شخصيت‌هايي هستند كه گُم و غايب مي‌شوند. نه اينكه از منزل غايب بشوند و بروند اداره. اين غيبت نيست، چون مي‌دانيم برمي‌گردند. آنها از منزل مي‌روند جايي يا از جايي مي‌آيند منزل؛ اما نمي‌رسند. اينجاست كه حضور فيزيكي‌شان غايب مي‌شود. موضوع و مضمون اين دسته از داستان‌ها را «گمشدگي» نام مي‌نهيم.
دسته دوم، داستان‌هاي گم‌گشتگي؛ داستان‌هايي كه انسان در آنها حاضر اما سرگشته است. مثلا در كتاب «ديوان سومنات» در دو داستان «حضور» و «پلكان» يا در «كتاب ويران» در داستان «تفريق خاك». شخص حاضر است اما هويت از او گرفته شده است، نمي‌شناسندش، سرگشتگي دارد، حتي خودش را نمي‌شناسد. او هر كاري مي‌كند كه به شناخت خود برسد يا ديگران در موردش به شناخت برسند؛ اما رخ نمي‌دهد.  اين دو شيوه اُبژه گمشدگي و سوبژه گم‌گشتگي را به اشكال مختلف در آثار اين نويسنده مي‌بينيم. ابوتراب خسروي در اين باره پيشنهادي دارد كه در ادبيات داستاني ما تامل‌برانگيز است. گويي نويسنده مي‌گويد من اين آدم‌ها را پيدا مي‌كنم و به‌شان اميد مي‌دهم. تيره و تاريك نگاه نمي‌كنم و به شيوه آيين صفويه سوگواري نمي‌كنم. فقط نمي‌گويم كه اينها گم شده‌اند، درمي‌يابم‌شان تا تجسم، هويت و تجسد بيابند. به چه شيوه؟ به دو شيوه‌: 
يكي اين: تجسم، هويت و تجسد انسان به شيوه كلمه، كلمه‌اي كه با مركب و جوهر نوشته مي‌شد. نام اين شيوه را بگذاريم انسان جوهري يا انسان مركبي. به‌طور مثال، انسان در داستان كوتاه «ديوان سومنات» يا در رمان «اسفار كاتبان». انسان‌هايي كه پيش از اختراع دستگاه چاپ و پيش از پيدايش حروف سربي بودند، هويت‌شان به شكل انسان جوهري يا انسان مركبي است. اين انسان‌ها غايب مي‌شوند اما به شكل انسان جوهري يا مركبي، تجسم و هويت و تجسد مي‌يابند. نويسنده آنان را مي‌شناساند و بر صفحه كاغذ ماندگارشان مي‌كند. اين كار نوعي از دريافتن انسان و جاودان كردن اوست. 
ديگر اين‌: انسان در داستان‌هاي دوران معاصر. مي‌دانيم كه از ميانه قرن 15 گوتنبرگ دستگاه چاپي را با حروف سربي ابداع ‌كرد. اين حروف قبلا در آسياي جنوب‌شرقي و... به شكل سفال و چوب و... بودند. گويي ابوتراب خسروي مي‌گويد انسان‌هاي گمشده‌ و انسان‌هاي گم‌گشته، چه به لحاظ اُبژه و چه به لحاظ سوبژه را پس از غيبت‌شان درمي‌يابم و در اين حروف سربي جاودان مي‌كنم. از اين پس اگر كسي بخواهد حروف سربي را حذف و سانسور كند، يعني دارد انساني را حذف مي‌كند؛ انساني را كه نويسنده بر كاغذ يافتش و ماندگارش كرد و اميدش داد كه تو مي‌ماني. حذف انسان چيز كوچكي نيست. بخش پاياني داستان «پلكان» در كتاب «ديوان سومنات» به همين مبحث مي‌پردازد. طرفه اينكه دستگاه چاپ پس از رنسانس مي‌آيد. ترجمه كلمه رنسانس در زبان فارسي به شكلي جالب با موضوع و مضمون داستان «پلكان» همخواني دارد: دوران نوزايي. اين نوزايي بر صفحات كاغذ كتاب‌هاي ابوتراب خسروي رخ مي‌دهد. انسان‌هاي گم‌گشته و انسان‌هاي گمشده در بسياري از داستان‌هايش كه مضمون مشترك دارند، به وسيله حروف سربي دوباره پيدا مي‌شوند، به زندگي در كاغذهاي كتاب‌ها ادامه مي‌دهند و ماندگار مي‌مانند. اين نويسنده انسان‌هاي گمشده و گم‌گشته را به صورت «برساخته» 
(made up) دوباره به شكل كلمات مركبي يا سربي مي‌سازد و كاري مي‌كند كه ديگر كسي نتواند اين انسان‌ها را گم كند يا خودشان در درون‌شان گم شوند. اينجاست كه اين داستان‌نويس سبكش را مي‌يابد و راه خود را جدا مي‌كند. از كافكا و بورخس و ديگر نويسندگان داستان‌هاي «وضعيت» و «شگرف» كه شخصيت‌هاي‌شان سرگردانِ هزارتوهاي دروني و بيروني‌اند. راهِ ابوتراب خسروي بيشتر مشابه است با آغاز «سفر آفرينش» در عهد عتيق يا سوره «علق» در قرآن.
پيشنهاد اين نويسنده براي انسان و زندگي و هستي چيست؟ گويي او مي‌گويد: من اين انسان‌ها را پيدا مي‌كنم و به صورت كلمات جاودانه مي‌كنم تا ديگر دچار گمشدگي و گم‌گشتگي نشوند. از اين حيث مي‌شود خوانشي اميدوارانه در دنياي متن‌هاي او پيدا كرد كه زندگي در آن جاري است: انسان به شكل كلمه خواهد ماند. اينجاست كه نويسنده پهلو مي‌زند به خالق. اگر خالق مي‌گفت «در ابتدا كلمه بود و كلمه نزد خدا بود و كلمه خدا بود»، ابوتراب خسروي، نويسنده و مخلوقاتش را به جايگاه خدايي مي‌رساند. اصلِ اساسي اومانيسم اينجاست كه رخ مي‌دهد. اين‌گونه اگر نگاه كنيم، داستان‌هايش بي‌روزنِ اميد نيست. انسان به شكل كلمه درآمده و از جنس اميد است و نمي‌شود سانسور و حذفش كرد. به قول همينگوي: «انسان براي پيروزي آفريده شده است، او را مي‌توان نابود كرد ولي نمي‌توان شكست داد.» به‌طور مثال در داستان‌هاي «يعقوب يعقوب» و «من زني بودم به نام ليلا كه زيبا بود»؛ چراكه ابوتراب خسروي به آن انسان‌ها تجسم، هويت و تجسدِ ابدي داده و به شكل كلمات مركبي دوران قديم يا كلمات سربي دورانِ پسانوزايي درآورده است.

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون