• ۱۴۰۳ پنج شنبه ۶ ارديبهشت
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
صفحه ویژه

30 شماره آخر

  • شماره 5256 -
  • ۱۴۰۱ شنبه ۲۵ تير

يادداشتي درباره فيلم مستند «اسماعيل» به كارگرداني فرزاد آبادي

«ديگري» به مثابه قصه

احسام سلطاني

«ديگري» را به اشكال مختلفي مي‌توان حذف كرد يا به قتل رساند. يكي از راه‌هاي كشتن او به عنوان يك قصه، شكل روايت كردن اوست. در نحوه روايت كردن قصه مي‌توان عليه قصه عمل كرد و به جاي اينكه دهان ما امكاني براي شكوفا شدن آن باشد، مي‌تواند به مكاني براي كشتن و خفه كردن آن بدل شود. فهم ما از جهان و خود و ديگري به تاريخ استبداد و تك‌گويي در ايران آغشته است و حتي روايت ما از اين فهم نيز عاري از اين ارتباط نخواهد بود.
روايتي كه صرفا بر اجزايي مجزا و متفاوت از زندگي فرد تاكيد دارد، بدون لحاظ كردن پيوستگي و وجوه مشترك ميان لحظات و روزها و دوره‌ها و... مانند يك قاتل كه مي‌تواند فردي را به راحتي تكه‌تكه ‌كند و هر تكه‌اش را جايي بيندازد تا چهره فرد شناسايي نشود، افراد را تكه‌تكه مي‌كند و آنها را به «هيچ» تبديل مي‌كند و اين دقيقا همان كاري است كه استبداد با افراد انجام مي‌دهد. فهمي كه ديگري را يا به ابعاد از هم گسسته يا به يك بعد تقليل دهد، فهمي مدرن نيست و نهايتا چهره ديگري را مخدوش مي‌كند. ناپديد كردن چهره ديگري از طريق روايت كردن او به شكلي خاص، شكل ديگري از خشونت‌ورزي است. به‌طور مثال به موقعيت اسماعيل شاهرودي دقت كنيد؛ به روايت‌هاي‌مان از او. او در روايت‌هاي ما در موقعيتي قرار دارد كه گويي امكان تبديل شدن به يك فرد را ندارد. روايت‌هاي ما و فهم ما از او، از او فرديت‌زدايي و چهره‌زدايي كرده‌اند؛ طوري كه ديگر كمتر كسي قادر به ديدن چهره اسماعيل شاهرودي در كليت آن است. او در مقام انساني پراكنده، اتميزه‌شده و بي‌چهره تنها به كار فراموش شدن مي‌آيد؛ به كار ناديده گرفته شدن.
در روايت‌هاي غالب، او اغلب به يك بُعد از وجودش تقليل داده شده است و گويي همان جنونش بود و كيست كه نداند تقليل دادن يك فرد به يك بخش از وجودش، عين كشتن اوست؟
او براي ديگري شدن بايد به شكل ديگري روايت شود؛ با دهان‌هاي ديگري؛ به شكلي كه با خودش يكي نشود و همواره ديگري باقي بماند. نحوه فهم ما از ديگري و خود و جهان مي‌تواند به بازتوليد استبداد كمك كند و خشونت را گسترش ‌دهد. بسياري از روايت‌هاي ما از ديگري، امر كلي و مشترك را از نگاه ما پنهان مي‌كند و صرفا انساني اتميزه‌شده و تكه‌تكه‌شده را پيش روي ما مي‌گذارد و همين موضوع خود مانع شكل‌گيري هرگونه ارتباط عميق ميان چهره‌هاي متفاوت مي‌شود. اين فهم و شكل روايت كه توليدكننده انسان‌هاي ذره‌اي‌‌شده است، انسان‌هاي تنها و منزوي مي‌سازد و ما را از ديدن ارتباط دروني افراد با هم و امر كلي و مشترك محروم مي‌كند. اين فهم كاشف ارتباط نيست بلكه انكاركننده آن است و به همين دليل است كه انسان‌هاي ذره‌اي‌شده مي‌سازد و اين همان چيزي است كه صاحبان قدرت بيشترين بهره را از آن مي‌برند.
مستند «اسماعيل» تصويري تكه‌تكه‌شده از اسماعيل ارايه نمي‌كند. اين مستند ما را وارد فضاي زندگي كسي مي‌كند كه پيش از اينكه شاعر باشد، يك انسان است. انساني ميان ديگر انسان‌ها. انساني كه عاشق مي‌شود، درد مي‌كشد، مي‌خندد، ازدواج مي‌كند، شعر مي‌نويسد و... اسماعيل در جنونش خلاصه نمي‌شود (برعكس تصويري كه براهني در شعر «اسماعيل» از او ارايه مي‌كند). او مثل هر انسان ديگري يك قصه است و هيچ قصه‌اي نيست كه بدون روايت شدن زنده بماند. از كودكي و جواني و پيري‌اش گفته مي‌شود و با وجود در نظر گرفتن تفاوت هريك از اين مراحل و منطبق نبودن هر دوره با دوره ديگر، اين دوره‌ها كاملا گسسته از هم نيز به تصوير كشيده نمي‌شود؛ درست عين چهره‌اش كه در پيوند با اجتماعش به تصوير كشيده مي‌شود و نه جدا از آن. اسماعيل در اين مستند از گذشته‌اش و همچنين از اجتماع جدا ديده نمي‌شود بلكه ارتباط او با اين دو نشان داده مي‌شود. ديگر روايت‌ها از اسماعيل اين تصوير را از ما پنهان كرده بودند. به عبارتي اغلب يا او را به عنوان فردي احساساتي و ترسو به ما معرفي كرده‌اند (و اين يعني تقليل ابعاد مختلف يك فرد به امور صرفا رواني و شخصي) يا اينكه نهايتا از طريق سخناني پراكنده‌ درباره او، از او چهره‌‌زدايي كرده بودند. در ديگر روايت‌ها چهره‌اش به بخش‌هايي مجزا تقسيم شده بود كه امكان پيوند دادن آن بخش‌ها تقريبا ممكن نبود اما در اينجا وضعيت به كلي تغيير مي‌كند و با قصه‌اي مواجه مي‌شويم كه ابعاد مختلفي دارد و هيچ بخش آن به نفع بخش ديگر حذف يا محو نمي‌شود. او در اينجا يك فرد است؛ فردي كه صدا و چهره‌اي مشخص و آشكار دارد.

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون