• ۱۴۰۳ سه شنبه ۱۸ ارديبهشت
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
صفحه ویژه

30 شماره آخر

  • شماره 5261 -
  • ۱۴۰۱ شنبه ۱ مرداد

بازگشت محمدعلي‌شاه قاجار (2)

مرتضي ميرحسيني

عبدالله مستوفي، راوي كتاب «شرح زندگاني من» ماجراي بازگشت محمدعلي‌شاه به ايران براي تصاحب دوباره قدرت و تكاپوي نيروهاي هوادار مشروطيت براي مقابله با اين تهديد را به چشم ديده بود. مي‌گفت احتمالا سفارت روسيه و انگليس در اين ماجرا دست داشتند، چون مي‌ديدند كه انقلاب ايران گام به گام پيش مي‌رود و مشكلات كشور را يكي پس از ديگري تدبير مي‌كند. اين چيزي نبود كه خوشايند آنان باشد. ايران را ضعيف و گرفتار بحران مي‌خواستند تا چيزي مانع دخالت‌هاي‌شان نشود و منافع‌شان را تهديد نكند. كه دولت ما آنقدر ضعيف باشد كه مجبور شود دست نياز به سوي آنان دراز كند و آنان هم براي كمك «يكي از حقوق حقه ايران را پامال كنند.» سپس مي‌نويسد:«از همه بالاتر، بعضي مرتجعين و مستبدين كه در سوراخ‌هاي خود رفته و منتظر فرصت بودند، تهييج شده و در نتيجه به خيال خام افتاده، به اقدامات بي‌رويه مبادرت مي‌ورزيدند و آزادي‌خواهان ناگزير به آنها معامله متقابله خواهند كرد و آنها هم به عادت خود، خويش را به سفارت‌خانه‌هاي دولتين خواهند بست و باز همان داستان بيرق‌بازي سابق به راه افتاده و زمينه‌هاي تازه‌اي براي ازدياد نفوذ سفارتين پيدا خواهد شد و كار دو منطقه نفوذ را پيش خواهد برد... محمدعلي‌شاه از سه طرف براي خود تداركات ديده بود. اولا با سالارالدوله، برادرش كه در مجلس اول بر ضد شاه و حكومت مشروطه ياغي و باعث برهم خوردن انتظامات در بروجرد و لرستان شده و بعدا از ايران فرار كرده بود آشتي كرده او را به سمت كردستان كه در دوره پدرش در آنجا حاكم بوده است، فرستاد كه در كردستان قوايي جمع كرده از آنجا به سمت گروس و عراق و تهران رهسپار شود. اين شاهزاده به هرجا مي‌رسيد افواج و سواره‌هاي محلي قديمي را با سركردگان آنها به وعده و نويد به دنبال خود راه مي‌انداخت و چون دختر يكي از خوانين لرستان را هم به زني اختيار كرده بود، به وسيله او عده‌اي از لرها را هم كه از جنس همان سيلاخوري‌ها بودند با خود همراه كرده به روساي محلي به‌خصوص در كردستان، القاب دوله و سلطنه و سردار و... هم مي‌داد.
 سركرده دسته دوم قواي محمدعلي‌شاه، علي‌خان ارشدالدوله (سردار ارشد) مرد جدي و كاري و فداكار بود كه او را ميان تركمن‌ها فرستاد كه عده‌اي از آنها را با خود همدست كرده از راه استرآباد و شاهرود به سمت تهران بيايد. ثالثا خود محمدعلي‌شاه هم با عده‌اي از سوارها و سربازان مازندراني بايد از سمت شمال به تهران هجوم بياورد. البته محمدعلي‌شاه براي تحشيد اين قوا پولي نداشت كه قبلا به سركردگان خود داده و نظمي در قواي او برقرار باشد. همين قدر دست‌خط‌هايي صادر كرده و ايلات و عشاير و روساي سواران محلي و سركردگان افواج قديمي را به كمك خود طلبيده و اختياراتي به سالارالدوله و ارشدالدوله داده بود كه آنها هرطور بتوانند عده‌اي را دور خود جمع كرده به سمت تهران و مركز آزادي‌خواهان بيايند. خودش هم در قسمت خود همين رويه را اتخاذ كرده و بيشتر به وعده و نويد آينده كار مي‌كرد. اين بياباني‌ها هم اكثر به خيال چاپيدن تهران دور او و سركردگان او را گرفته بودند و كاري به استبداد و مشروطه نداشتند.» براي بيشتر كساني كه در اين توطئه با محمدعلي‌شاه متحد شدند، واژه‌هايي مثل انقلاب و مجلس ملي و حكومت مردمي معنا و مفهوم چنداني نداشت. آنان جز به منافع كوتاه‌مدت فكر نمي‌كردند و اساسا نمي‌توانستند به چيز ديگري فكر كنند... (ادامه دارد) .

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون