• ۱۴۰۳ پنج شنبه ۱۳ ارديبهشت
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
صفحه ویژه

30 شماره آخر

  • شماره 5263 -
  • ۱۴۰۱ دوشنبه ۳ مرداد

نگاهی به نمایش «روی موج یکشنبه‌ها»

هر یکشنبه موعود *

محسن آزموده

صدای موزیک همه سالن را 
پر کرده. چهار زن جوان و میانسال، شیک و پیک و مشخصا متعلق به طبقه متوسط در جایی مثل کافه دور میز نشسته‌اند، می‌گویند و می‌خندند، شاد و سرخوش به نظر می‌رسند، بی‌خیال و راحت. روی میز پر از خوراکی‌های معمول کافه‌هاست، احتمالا چای یا قهوه و کیک و بیسکويیت. این زنان تا سر حد امکان شبیه ایرانی‌ها لباس نپوشیده‌اند، اما به آدم‌های کافه‌روی طبقه متوسط ایرانی هم بی‌شباهت نیستند. با خاموش شدن سالن، صدای موزیک هم کم می‌شود و گوینده‌ای (با صدای لیلی رشیدی) می‌گوید: «این‌جا صدای لندن است! از درختان سیبِ ما گیلاس‌های خوش‌طعم روییده؛ هوا بسیار دلپذیر است و کلاغ‌های خوش‌صدا آواز می‌خوانند.» کلاغ‌های خوش آواز؟ 
نمایش «روی موج یکشنبه‌ها»، به کارگردانی مازیار سیدی براساس برداشتی از اقتباس نمایشی 
«Talking Heads» نوشته آلن بنت(متولد 1934) با ترجمه حورا پاکیزه‌دل و با دراماتورژی محمد زارع در سالن استاد انتظامی ‌خانه هنرمندان در حال اجراست. مژده دایی، نغمه فاطمی، نغمه قوانلو و عارفه معماریان بازیگران این نمایش هستند و لیلی رشیدی و محمدحسن معجونی (در نقش کشیش) صداپیشگان آن.  نمایش بر پایه تک‌گویی‌های چهار زن شکل گرفته که هر یک لابه‌لای پیام‌ها و برنامه‌های رادیو، گوشه‌ای از زندگی‌شان را روایت می‌کنند، قصه‌هایی که در ابتدا مضحک و بسیار مبتذل و روزمره می‌نماید، زن میانسال فضولي به کار همه کار دارد و مدام در حال نامه نوشتن به این سازمان و آن اداره و عرض شکایت از این آدم یا آن نهاد است. دیگری جوان‌تر است، بازیگر فیلم‌های دست چندم و کمی‌ سر به هوا و بی‌خیال. سومی‌ با برادر بیمارش زندگی  و در بخش منسوجات یک فروشگاه کار می‌کند و برای درمان پاهایش پیش پیرمردی می‌رود که قبلا کشیش بوده. چهارمی ‌هم همسر یک کشیش جوان و خوش‌تیپ است، اما دوست ندارد چنین معرفی شود، از اینکه مجبور است مثل کشیش‌ها لباس بپوشد و عقاید و افکار و تمایلاتش با شغل شوهرش قضاوت شود، ناراضی است.  در مجموع زندگی چهار زن، در نگاه نخست بیش از حد روزمره و متوسط می‌نماید. هیچ‌یک از آنها به مشکل یا مصیبتی دشوار و به ظاهر حل‌نشدنی مثل یک بیماری لاعلاج یا فقر فلج‌کننده دچار نیستند. دست‌شان به دهان‌شان می‌رسد، می‌توانند راحت و با خیال آسوده، هر یکشنبه عصر به کافه محله‌شان بیایند، پشت میز گرد، به صندلی‌ها یا مبل‌های‌شان لم دهند و در‌حالی که چای و نسکافه می‌نوشند و به تکه‌های کیک یا بیسکوییت گاز می‌زنند، درباره زندگی هر روزه‌شان غرغر کنند و هر از گاهی هم به سر و ریخت رهگذری نگاه و او را قضاوت کنند، یا به رویدادهای مبتذل دور و اطراف‌شان بلند بلند بخندند، بی‌خیال این واقعیت که به گفته گوینده رادیو، آمار کارشناسان در لندن نشان می‌دهد  یک‌چهارم زنان این شهر، یعنی دست‌کم یکی از این چهار زن (شاید هم همه آنها که می‌داند؟) در تنهایی و انزوا می‌میرند!
با ادامه تک‌گویی‌ها و لایه‌برداری از پیاز شخصیت زنان راوی، اگرچه وجه طنازانه و گاه مضحک و مسخره روزانه‌های آنها تغییری نمی‌کند، اما به تدریج درمی‌یابیم که پشت ظاهر آرام و سرخوش هر یک از این چهار زن، موجودی عمیقا تنها، منزوی، مضطرب و رنج‌دیده نهفته است، انسانی آسیب‌پذیر، زودباور (بلکه ساده‌لوح) و سخت شکننده که از آدم‌های اطرافش زخم می‌خورد و می‌هراسد و برای ایجاد یک ارتباط ساده آرامش‌بخش، به هر مستمسکی می‌آویزد و به هر فلاکتی تن می‌دهد. بازی باورپذیر و قابل‌قبول هنرپیشه‌ها در کنار ضرباهنگ مناسب نمایش، موجب شده که مخاطب از سکون و بی‌حرکتی شخصیت‌ها خسته نشود و بدون ملال یا فراموشی، روایت هر یک از زنان را دنبال کند. قرابت تجربه‌های روزمره این زنان با زنان طبقه متوسط در هر جامعه مدرن دیگری، همچنین سبب می‌شود مخاطب از شنیدن و دیدن دغدغه‌های این زنان احساس دوری و غریبگی نکند و [...] 
٭ برگرفته از Any Given Sunday عنوان فیلمی‌اثر الیور استون(1999)

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون