• ۱۴۰۳ جمعه ۲۸ ارديبهشت
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
صفحه ویژه

30 شماره آخر

  • شماره 5268 -
  • ۱۴۰۱ يکشنبه ۹ مرداد

كنسرتي به رنگ ايران

ابراهيم عمران

اوايل دهه هشتاد و يكي از آخرين كنسرت‌هاي زنده‌ياد شجريان؛ تالار وزارت كشور، روزي كه هواپيماي سي صدو سي سقوط كرده بود. چه حزني در ميان حضار بود. جناب‌شان نيز با اندوه فراوان كلام‌شان را آغاز كردند. جمعيت با شور زياد منتظر اجراي ايشان بودند. نزديك سن برانكاردي بود؛ بيماري روي آن. جواني با حالت نزار با سرم وصل شده نيز آمده بود. استاد آن شب چهره‌شان در هم بود. يادآوري اين مقدمه از آن جهت بود كه فرزند كاربلدشان دو دهه بعد؛ در همين سالن طي شب‌هاي متمادي اجرا داشتند.
آن‌هم در بحبوحه همه مسايل اجتماعي و اقتصادي ايران‌زمين. به حتم همايون نيز يادشان است آن برنامه؛ چه كه خود نيز در مقام هم‌خوان و نوازنده حضور داشتند. گويي عجين شده آزگارهاي اجتماع با همزماني كنسرت‌هاي شجريان‌ها. در زمانه‌اي كه سپهر سياسي و اجتماعي و به طريق اولي اقتصادي ايران‌زمين دست‌خوش تغييرات فراواني شده؛ همايون قطعه‌اي خواند كه مي‌تواند مدخلي مناسب براي ورود به ذهن‌هاي پريشان باشد. آنگاه كه از سياوش كسرايي خواند: به من گفتي كه دل دريا كن ‌اي دوست/ همه دريا از آن ما كن‌ اي دوست/ فرزند خلف سياوش با بيتي شروع كرد كه وسعت نظر و بلنداي انديشه در آن متجلي است. تو گويي دل‌دادگي در زمانه عسرت و سختي تنها راه برون‌رفت از اين فضاي محنت‌بار است و بس. آن دكور و طراحي نيز چه آراسته بود؛ هم‌آوايي صدا با ميزانسن صحنه. از كسرايي به حضرت سعدي ورود كرد و «اي ساربان» شيخ اجل ندايي ديگر مي‌داد. «آرام جان»ش رفته بود. اتمسفر سالن دربست در اختيار واژگان بي‌همتاي حضرت دوست بود. اين‌بار نيز دلدادگي معنايي ديگر يافت در كلام و آواز. مگر مي‌توان از دل سخن راند و كلامي از «منزوي» دوست‌داشتني به زبان نياورد. «آسمان ابري است از آفاق چشمانم بپرس» شاعر چنان شوري در دل‌ها ايجاد كرد كه همگان زمزمه كردند با همايون تا «ابر باراني از اشك چو بارانم بپرس» را معنايي دگر بخشند. در اين حال و احوال شگرف «ابتهاج» وارد مي‌شود با «نشود فاش كسي آنچه ميان من و توست» تا بار ديگر حريم عشق در جان‌ها مرزبندي شود.
نمي‌دانم چه حالي داشتند همايون شجريان و گروهش در انتخاب اشعار كه اينگونه بده بستان دلي ايجاد شد بين همگان. قدرت واژگان با تحرير‌هاي خواننده و از همه مهم‌تر ادب و فروتني پسر پدري هم كه اينگونه بود؛ سالن را در سكوت فرو برده و انتظار قطعات بعدي را مي‌كشيدند. ‌هر چند ابتداي برنامه با «مشيري» آغاز شد تا شنونده آگاه شود امشب از آن وقت‌هايي است كه سخن از دل بردن و مستوري يار است از هر جهت كه بنگري. مگر مشيري نسراييد كه: بگذار سر به سينه من تا كه بشنوي/ آهنگ اشتياق دلي دردمند را/ و به حافظ رسيد تا انذار هميشگي‌اش را دهد و كليد سخن را نشان كه: مي ‌ مخور با همه كس تا نخورم خون جگر/ سر مكش تا نكشد سر به فلك فريادم/ از مشيري به حافظ جان‌ها در اوج بود و احساس در فضا. تا اينكه تصوير خسرو آواز در سالن وزارت كشور پخش شد. چه غمگينانه بود و چه دير و چه شوري بر پا شد و چه اشتياقي داشت مخاطب در تشويق بي‌حد. و چگونه‌ها كه اشك‌آلود نشد از خواندن «سرو چمان من چرا ميل چمن نمي‌كند» مگر مي‌توان ياد پدر نبود در هم‌سرايي با پسر. آنگاه كه با حرمان و افسوس خواند «همدم گل نمي‌شود ياد سمن نمي‌كند». پايان قطعات بعد از اداي احترام به شجريان بزرگ سروده‌اي از بهمن محمد‌زاده و اسحاق انور بود كه لرزه آورد بر دل‌ها تا نام ايران آمد. «به نام نامي ايران به نام نامي انسان/ به آيين وفاداران به راه و رسم بيداران» و تصاويري كه بر مانيتور سالن همراهي مي‌كرد اقوام مختلف ايران زمين را. سالن وزارت كشور اين‌بار به درستي به وسعت كشور بود. و انتظار بي‌جايي نبود جمعيت هيجان‌زده تقاضاي «مرغ سحر» داشته باشد تا ناله سر كنند و دمي بياسايند در شبي كه «فريدون مشيري، حافظ. منزوي، ابتهاج ميزبان‌مان بودند و بزرگي‌شان را با واژه‌ها فرياد زدند. كنسرت به «رنگ صدا» رنگ‌بندي گوناگوني از كلام و صدا بود و به يادگار ماند براي دوست.

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون