• ۱۴۰۳ شنبه ۲۲ ارديبهشت
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
صفحه ویژه

30 شماره آخر

  • شماره 5280 -
  • ۱۴۰۱ چهارشنبه ۲۶ مرداد

بازجويي از قاتل ناصرالدين‌شاه (3)

مرتضي ميرحسيني

ميرزا رضا كرماني كه نام خودش را با قتل ناصرالدين‌شاه قاجار در تاريخ ما ماندگار كرد، مرداد 1275 به‌ دار آويخته شد. اما پيش از اعدام، درباره چرايي و چگونگي كار خودش صحبت كرد. از ظلم‌هايي كه به خودش شده بود، از فساد و نكبتي كه كشور را فراگرفته بود و از بدكاري شاه و نزديكانش گفت. همچنين از سيدجمال‌الدين اسدآبادي گفت. بازجو پرسيد «در اسلامبول آن وقتي كه در خدمت سيد شرح حال خودتان را مي‌گفتيد، ايشان چه جواب مي‌فرمودند؟» و ميرزا رضا پاسخ داد «جواب فرمودند به اين ظلم‌ها كه تو نقل مي‌كني كه به تو وارد شده است، خوب بود نايب‌السلطنه را كشته باشي، چه جان‌سخت بودي و حب حيات داشتي. ظالمي كه چنين ظلم مي‌كند كشتني است.» بازجو پرسيد كه پس چرا به جاي نايب‌السلطنه كه به تو ظلم كرده بود، شاه را كشتي؟ و او جواب داد «همچو خيال كردم كه اگر او را بكشم، ناصرالدين‌شاه با اين قدرت هزاران نفر را خواهد كشت. پس بايد قطع اصل درخت ظالم را كرد نه شاخ و برگ‌هايش را. اين است كه به تصورم آمد كشتن شاه بر نايب‌السلطنه اولويت دارد و اقدام كردم.» بازجو از همدستان ميرزا رضا در قتل پرسيد و گفت امكان ندارد كسي به تنهايي دست به چنين كار بزرگي بزند. ميرزا رضا هم پاسخ داد «هم‌عقيده من در اين شهر و مملكت بسيار هستند. در ميان علما بسيار، در ميان وزرا بسيار، در ميان امرا بسيار، در ميان تجار و كسبه و در جميع طبقات هستند. شما مي‌دانيد وقتي كه سيدجمال در اين شهر آمد تمام مردم از هر دسته و طبقه چه در تهران و چه در حضرت عبدالعظيم به زيارت و ملاقات او رفتند و مقالات او را شنيدند. چون هرچه مي‌گفت لله و محض خير عامه مردم بود. همه‌كس مستفيض و شيفته مقالات او شدند و تخم اين خيالات بلند را او در مزارع قلوب پاشيد. مردم بيدار بودند و هوشيار شدند. مردم انسان شده‌اند و چشم و گوش‌شان باز شده است. حالا همه‌كس با من هم‌عقيده است. ولي به خداي قادر متعال كه خالق سيدجمال و همه مردم است قسم كه از اين خيال و نيت كشتن شاه احدي غير از خودم و سيد اطلاع نداشت. سيد هم در اسلامبول است، هر كاري با او مي‌توانيد بكنيد. دليلش هم واضح است، اگر همچو خيال بزرگي را من با احدي مي‌گفتم مسلما نشر مي‌كرد و مقصود باطل مي‌شد. وانگهي تجربه كرده بودم كه اين مردم چقدر سست‌عنصرند و حب جاه و حيات دارند و در آن اوقاتي كه گفت‌وگوي تنباكو و غيره در ميان بود كه مقصود فقط اصلاح اوضاع بود و ابدا خيال كشتن شاه و كسي در ميان نبود، چقدر اين ملك‌ها و دوله‌ها و سلطنه‌ها كه با قلم و قدم و درم هم‌عهده شده بودند مي‌گفتند تا همه‌جا حاضريم، همين كه ديدند براي ما گرفتاري پيدا شد خود را كنار كشيدند.» مي‌گفت نه به كسي اعتماد دارد و نه نيازي مي‌ديد كه براي كشتن شاه دنبال شريك و همدست بگردد. بازجو پرسيد «تو مدام از مشكلات و آبروي مملكت صحبت مي‌كني، پس چرا شاه را كشتي و نظم مملكت را به‌هم زدي؟» و ميرزا رضا پاسخ داد كار بزرگ جز از اين طريق ممكن نبود و اگر «به تواريخ فرنگي‌ها نگاه كنيد مي‌بينيد كه براي اجراي مقاصد بزرگ تا خونريزي‌ها نشده، مقصود هم به عمل نيامده است.»

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون