ادامه از صفحه اول
قيمتگذاري و فساد نظاممند- ۳
تعيين سبدي از سهام شركت نفت و واريز كل توليدات آن به قيمت جهاني داخل اين سبد ميتواند مبناي حذف قيمتگذاري انرژي شود و سپس اين سياست به كليه توليدات تسري پيدا كند. اين كار نيازمند پيوست اجتماعي و رسانهاي است كه بايد با همكاري همه تدوين و اجرا شود. متاسفانه تن دادن به سياست قيمتگذاري از يك سو ناشي از تكيه كردن به درآمدهاي بادآورده نفتي و از سوي ديگر به علت اختلافات سياسي داخلي بود. يكي از مهمترين اقدامات دولت اصلاحات، حذف قيمتگذاري در ارز بود كه با زحمت فراوان انجام شد ولي دولت اول اصولگرايان دوباره به دو و سه نرخي كردن ارز پناه برد. دولت خاتمي در گام بعدي حذف قيمتگذاري انرژي را هدف قرار داد كه مراحل آن به خوبي در برنامه چهارم نوشته شد. ولي مجلس هفتم اصولگرا ماده مربوط به اين هدف را قرباني انتخابات سال ۱۳۸۴ كرد و با حذف آن، رييس وقت مجلس اعلام كرد كه به مردم عيدي دادند و تا سال ۱۳۸۹ و به مدت ۵ سال قيمت بنزين را ۱۰۰ تومان تثبيت كردند، سپس چند سال بعد كه معاون مجلس روسيه به ايران آمد و از قيمت بنزين در ايران تعجب كرد آقاي رييس مجلس اصولگرا در اعتراض به اين وضع گفت كه قيمت بنزين در ايران ارزانتر از آب خوردن است!! در سال ۱۳۹۸ هم جرقه مخالفت با افزايش قيمت بنزين را نواصولگرايان زدند كه اين جرقهاي به انبار پنبه نارضايتي عمومي بود. در هر حال حذف نظام قيمتگذاري، خير محض است و موجب ميشود كه فساد، رانت و اتلاف منابع كم شود، در مقابل بهرهوري افزايش يافته و قيمتهاي نسبي راهنماي رفتار اقتصادي شوند، مشروط بر اينكه در مقام دولت به لوازم آن، چنانچه در يادداشت آمده است پايبند باشيم. پايان
بيماري، داغديدگي و برساخت «معنا»
به هر رو ملاحظه حال من برخي دوستان و خويشان را بر آن داشت كه چند ساعتي مرا از خبر كوچ مهدي دور نگه دارند، اما تسليت دوستي همه آن تدبيرها را نقش بر آب كرد و من بياطلاع از مقدمات به متن حادثه رفتم. اينجاست كه ميگويم بيماري و داغديدگي را بايد در يك امتداد و زمينه ديد و آن زمينه و امتداد سنگ بنايي جز شفافيت، آگاهيبخشي، جلب مشاركت و توانمندسازي بيمار ندارد. توانش ارتباطي حرف اول را ميزند و به جاي بيخبري از داغ و بيماري به چگونگي خبررساني به موقع انديشيد.
3) سوزان سانتاگ به درستي براي انتقال معناي مشترك «در تماشاي رنج ديگران» به دشواري برقراري ارتباط اشاره ميكند، ارتباطي كه اگر به درستي انجام نگيرد، با سركنگبين صفرا ميافزايد، ميخواهد آن كژتابي ارتباطي از تماشاي «مصايبي اجتماعي و سياسي» برآيد يا از ساختن حصاري براي بيخبري يا خبررساني قطرهچكاني، در هر جا كه مخاطب را به جاي كنشگري دعوت به انفعال كنيم، كژتابي ارتباطي رخ ميدهد و بيمار يا داغديده از گردونه فهم فعال خارج ميشود. به اين اعتبار تجربه من ناظر بر اين معناست كه «ارتباطات بيماري» و هم در «ارتباطات داغديدگي» بايد بنا را بر سامان دادن فرآيندهاي «گفتوگويي» نهاد، در گفتوگو معاني و توانمنديهاي جديد خلق ميشود و بيمار داغديده به جاي حس تنهايي، احساس همبستگي جمعي مييابد، احساسي كه از درون آن اميد و تابآوري برميخيزد. رابطه چهارگانه بيماري، داغديدگي، گفتوگو و اميد را بايد در قابي نو از تجربه و دانش بازخواند.
4) بين تجربه «زيسته» بيماري و داغديدگي متصل به آن با برداشتهاي انتزاعي از آنها تمايزي معنادار وجود دارد، درك بيمار و داغديده از بيماري و داغ خويش با درك دلسوزانه پزشك و خويشاوند و دوست از آنها الزاما يكي نيست، كيتومبز براي فهم اين تفاوت معني ميان پزشك و بيمار، چهار سطح متفاوت از برسازي معنا را بنا به تعريف ژان پل سارتر عرضه ميدارد: «تجربه حسي پيشاتاملي»، «بيماري مبتلابه»، «مرض» و «وضعيت مريضي». سارتر از اين چهار سطح، سه سطح نخست را فرآيندهايي ميداند كه بيمار خود طي بيماري آنها را درك ميكند، اما «وضعيت مريضي» مفهومي است كه پزشك از بيماري ارايه ميدهد. اين تفاوت در برساختگي معنا را ميتوان به داغديدگي به ويژه آنجا كه با بيماري تركيب ميشود تعميم داد، معناي بيماري و داغديدگي را ابتدا از جهان زيست بيمار و داغديده بفهميم و او را در توانمند شدن و تابآوري خويش سهيم و دخيل كنيم.
5) با اين تجربهها و دانستههاي اندك، داغ برادرم مهدي و رنج دوري از او در نخستين شبي كه در كنار مادرم خفته است، چيزي از اميد من به لطف خداوند و سرمايه ساخته شده از عنايت دوستان كم نميكند. تاكنون در برابر «درد سرطان» صبر ميكردم از اين پس در مقابل رنج رفتن برادر هم صبر ميكنم، اين صبر مرا به گفتوگوي بيشتر با خداي خويش، با خويشان و دوستان و همدردان و همفكران خويش با خويشتن خويش فرا ميخواند. از متن آن بر اميد به زندگي و تلاش براي معنا دادن بيشتر به بقيه عمر ميافزايد، اميد آنكه اين «برساختگي درد و داغديدگي» به دنياي ممكنات نزديكتر شود.