آذربايجان درخشان بر تارك ايران
ژاله آموزگار
آذربايجاني كه من سعادت آن را داشتم كه در خوي يكي از شهرهاي باصفاي آن به دنيا بيايم هميشه بر تارك ايران با افتخار درخشيده است. آذربايجاني كه تاريخ فراموش نكرده است كه در دوردستهاي زمان شهربان دلير آن چگونه دليرانه در دفاع از سرزمين ايران در مقابله با اسكندر جنگيده است كه حتي حاكم غالب را آشفته كرده است تا جايي كه دوباره حكومت آذربادگان عزيز را به دست آن شهربان سپرده است. ما همه ميدانيم كه نخستين رگههاي تجددخواهي نخستين مدرسهها به سبك جديد، نخستين روزنامههاي فارسيزبان از آذربايجان سر
بر آورده است.
موفقترين اقتصاددانها و مهمتر از همه بهترين متخصصان و خدمتگزاران زبان فارسي از آذربايجان برخاستهاند چون ميدانستند كه زبان فارسي سند هويت ما و پاسدار گنجينه ادبي فرهنگ ماست. البته در كنار همه اقوام دوستداشتني ايران كه هر كدام با فرهنگ و آيينها و زبانها و اشعار زيباي خود بر غناي فرهنگ اين سرزمين افزوده است. من خودم خوشحالم كه بگويم ايرانياي هستم كه در آذربايجان به دنيا آمده است و به زبان فارسي زبان ملي سرزمينم عشق ميورزم و در اعتلاي آن تلاش ميكنم و در عين حال به لطف و صفاي شهرستاني بودن با زبان تركي كاملا آشنايي دارم. از اشعار و موسيقي آن نهايت لذت را ميبرم. به راحتي ميتوانم در تخيلاتم در سايه آن شعر معروف محلي تركي با آن روستايي سادهدل همزبان شوم كه در انتظار رسيدن يار آتش در سماور مياندازد و غم در استكان در گلوخانه، خانهاش را آب ميپاشد كه چون يار ميآيد حتي غباري حايل آن و يارش نباشد. احتمالا اين احساس را دارد. كرد زبان با شنيدن تصنيفها و شعرهاي كردي و آن بلوچ با اشعار محلياش و آن خوزستاني با سرايشهاي يار را فراموش نكنم. در كنار اين سرودهههاي زيبا زبان فارسي كه همه ما ميدانيم ما را با هم انطباق ميدهد و به سوي گنجينه همگانيمان ادبي كه ادبيات فارسي باشد راهنماييمان ميكند. اينجاست كه من و شما و آن كرماني و آن خراساني و آن كرد و آن ايلامي با هم اشعار فردوسي و حافظ را ميخوانيم. سعدي و خيام و مولانا و صائب و خواجو و شهريار و بزرگان ديگر را مال خودمان ميدانيم
استاد دانشگاه تهران