قدرت موزههاي وقفي
رضا دبيرينژاد
وقف از جمله سنتهايي است كه سبب گردآوري و نگهداري آثار فاخر شده است و ازاينرو شاهد به وجودآمدن مجموعهاي از وسايل كاربردي در مراكز مذهبي يا عامالمنعه يا آثار فرهنگي همچون كتب تاريخي و آثار هنري كه وقف مراكز عام همچون مساجد، آرامگاهها يا مدارس شدهاند. اين سنت كه پيشتر هدف كاربردي داشته است در كنار خود سبب گردآوري و نگهداري بخشي از ميراثفرهنگي منقول شدهاند كه هسته مركزي موزهبودن را شكل ميدهند. به تبع گذر زمان بسياري از آثار وقفي نقش كاربردي پيشين خود را از دست دادهاند اما ارزشهاي فرهنگي و تاريخي خود را دارند كه لايههاي مختلف اطلاعات اثر نهفتهاند و ازسويديگر يك لايه افزوده ديگر هم دارند خود روايت وقف اين آثار و تعلق آن به نيت واقف است كه از باورهاي مذهبي تا باورهاي نيكوكارانه را شامل ميشود. با خارج شدن اين آثار از كاربرد، وجه روايي و فرهنگي اين آثار برجستهتر شده و به عنوان ميراثي برآمده از وقف مورد توجه قرار گرفتهاند كه امروزه به عنوان موزههاي آرامگاهي يا موزههاي وقفي شناخته ميشوند و در تاريخ موزهداري ايران نيز از دهه آغازين پيدايش موزههاي عمومي شاهد زايش موزههاي آرامگاهي هستيم كه ميتوان به موزههاي آستانه مقدسه قم و آستان قدس رضوي اشاره كرد. اما بعدها كه موزه شناختهشدهتر شد در كنار وقفهاي پيشين شاهد وقف موزهاي هم هستيم كه ميتوان به شكلگيري موزههاي وقفي همچون موزههاي ملك و مقدم در تهران و موزه وزيري يزد يا مجموعههاي وقفي در موزهها اشاره كرد. جداي از علت پيدايش موزههاي وقف كه همه ارزشهاي نهفته در موزهها را با خود دارند يك ارزش افزوده ديگر را نيز به دست ميآورند كه منظر نگاه وقفي است و اثر را به دنياي فرهنگي ديگري پيوند ميزند كه هم ميتواند شامل قصه خود اثر و هم قصه وقف آن و زمينهسازي براي نگهداري و بهرهبرداري و موزهايشدن آن باشد، اينگونه اثر را جداي از دنياي تاريخ و هنر و علم ميتوانيم در دنياي باورهاي مردم هم ببينيم، اينكه باورها چگونه در ساخت جامعه و توسعه آن نقش داشتهاند و به نيازهاي جامعه پاسخ دادهاند. وقتي موزههاي وقفي را در دل خود يك جامعه ميبينيم مخاطبان آن نيز باز از نگاه باورمندي به آنها نگاه ميكنند و ازاينرو رابطه مخاطبين با اين آثار جنبه ديگري نيز مييابد و از اين طرف موزه بستر ديگري براي ارتباط با مخاطبين مييابد و درك آثار ساحتهاي چندگانهاي به خود ميگيرد. بر همين اساس موزههاي وقفي داراي يك محور قدرتمند ميشوند كه ميتوانند هم مجموعههاي خود را قدرتمند نشان دهند و هم رابطه مستحكمتري با مخاطبين برقرار سازند اما بايد اين نكته را در نظر داشت كه همين وجه اگر با يك درك درست بيان مستدل موزهاي همراه نباشد يا سبب شود وجهه ديگر آثار را پنهان كند، يا در تعامل با ساير ساحتها ساخته و پرداخته نشود سبب ميشود كه به يك ضدقدرت بازدارنده و نوعي پارازيت در ارتباط تبديل شود. اگر بخواهد به دليل وقفي بودن روايتهاي بيرون از اثر به آن تحميل شود و از استدلالهاي مستند و ملموس موزهاي براي روايت استفاده نشود قدرت موزههاي وقفي را درك نكردهايم و از بيان موزهاي درست بهره برده نشده و باورهايمان حجاب بيان درست آثار شده است. ديگر. بيان موزهاي بايد در خدمت لايههاي پيدا و پنهان اثر در ساحتهاي فرهنگي آن باشد و دروازهاي به ارتباط و جهان فرهنگي اثر بگشايد.