وان كيست در جهان كه بگيرد مكان دوست؟
سيد حسن اسلامي اردكاني
همه ما دوستاني داشتهايم، با آنها درآميختهايم، از آنها رنجيدهايم، و باز حسرت ديدارشان را خوردهايم. پديده غريبي است دوستي. هم به دوستان نياز داريم و به سويشان ميرويم. هم از دوستان زخمهاي كاري ميخوريم. بخشي از ادبيات ما گله از نامرادي در رفاقت و دوستان بيوفا است. اما بيش از شاعران و اديبان، اين فيلسوفان بودهاند كه به مساله دوستي پرداختهاند. اولين كاري كه فيلسوفان ميكنند تفكيك انواع دوستي و تحليل كاركرد آنها است. نقطه عزيمت خيلي از مباحث درباره دوستي، بخشهايي از كتاب اخلاق نيكوماخوس درباره دوستي است. ارسطو در آنجا از سه نوع دوستي نام ميبرد. گاه انگيزه دوستي لذتطلبي است، گاه منفعتجويي، و گاه نيكخواهي است. دوستيهاي نوجوانانه و جوانانه غالباً بر اساس لذت متقابل شكل ميگيرد و معمولاً زود پديد ميآيد و زود هم رخت برميبندد. دوستي منفعتجويانه غالباًزاده منافع مشترك است، درست مانند دو همكار تجاري كه با هم دوستي ميكنند اما اين دوستي زاده نيازهاي منفعتطلبانه آنها است. سومين نوع دوستي كه كميابترين آنها است، دوستي بر اساس فضيلت و نيكخواهي است. كساني از سطح لذت و منفعت گذشتهاند و نوعي نيكي و زيبايي روحي را در ديگري ميبينند و به سويش ميروند. البته گاه سخن از نوع چهارمي از دوستي ميرود كه جاي گفتوگوي مستقلي دارد (براي نمونه آرش نراقي در «آينه جان» از اين نوع دوستي سخن ميگويد) .
مشكل ما آن است كه در زمانهاي زندگي ميكنيم كه عوامل مختلفي امكان دوستي راستين و فضيلتمحور را ناممكن يا دشوار ساخته است. كتاب دوستي در عصر اقتصاد (تاد مِي، ترجمه كاوه بهبهاني، تهران نشر ني، 1401، 257صفحه) به خوبي اين مشكل را تحليل كرده است. نويسنده اين كتاب بر آن است كه حاصل زندگي در اين زمانه پديدار شدن دو نوع شخصيت است. نخست شخصيتي كه هويتش با مصرف كردن گره خورده است و به زبان حال ميگويد: مصرف ميكنم، پس هستم! و دوم شخصيتي كه همه زندگي را در چرخه بيپايان توليد و باز توليد ميبيند. اين سبك زندگي و اين شخصيتها اگر هم به سوي دوستي روي بياورند، لذت و منفعت را در اولويت خودشان قرار ميدهند و معتقدند كه «تا پول داري رفيقتم/ قربون بند كيفتم».
با اين همه، هنوز كورسوي اميدي هست و يكي از راههاي خروج از اين دو سبك زندگي، رفتن به سوي دوستي مبتني بر فضيلت و نيكخواهي است. دوستي واقعي هنگامي فرا ميرسد كه «دغدغه» شخص ديگري را داشته باشيم و كليت آن شخص، نه شكل و شمايل يا ميزان درآمد او، برايمان مهم باشد. اين نوع دوستي لازمه زيست آدموار است؛ زيستي كه شايسته شأن انسان باشد. با اين نگاه، نويسنده نخست انواع دوستيها و سرشت دوستي واقعي را بازگو ميكند، ويژگيهاي آن را بر ميشمارد و نشان ميدهد كه چرا ما براي خوب زيستن حتماً نيازمند حضور دوستان هستيم. يكي از مهمترين بنيادهاي دوستي اعتماد است. ما در مناسبات دوستانه اعتماد كردن را ميآموزيم؛ مهارتي كه همه عمر به كارمان ميآيد. اما مهمتر آنكه دوستان واقعي، باورهاي خطاي ما را گوشزد ميكنند، رفتارهاي سوگيرانه ما را برملا ميسازند، دوگانگيمنشي ما را آشكار ميكنند و بدينترتيب به ما ياري ميرسانند تا خود را بسازيم و بركشيم و شكل بگيريم و شكل بدهيم. دوستان واقعي نهتنها آينهوار كژيهاي ما را بازتاب ميدهند، افزون بر آن چون پيكرتراشان، جان ما را ميسازند. به همين سبب، در حضور دوستان گذر زمان را فراموش ميكنيم و از ديدارشان سير نميشويم. ما خودمان را بر دوستان ميگشاييم، وجود خود را به ميان ميگذاريم و در نتيجه شكننده ميشويم. اما اين شكنندگي لازمه دوستي است و خوشا به حال كسي كه از همان اول بداند در برابر چه كسي شكننده ميشود و مرزهاي خويشتنِ خويش را محو ميسازد تا با ديگري درآميزد. عنوان فرعي كتاب «مقاومت در برابر نيروهاي نوليبراليسم»، گوياي آن است كه دوستي صرفاً اقدامي فردي نيست، بلكه كنشي اجتماعي به شمار ميرود كه ميكوشد هويت ما را در زمانهاي كه همهچيز با مقياس پول و نگرش اقتصادي سنجيده ميشود، همچنان حفظ كند.
ترجمه كتاب بسيار خوشايند و روان بود. در دوراني كه به سختي ميشد به ترجمههاي موجود اعتماد كرد، آن را بينگراني خواندم و جز دو سه ملاحظه خُرد در ترجمه، به مترجمش دست خوش گفتم.