• ۱۴۰۳ يکشنبه ۳۰ ارديبهشت
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
صفحه ویژه

30 شماره آخر

  • شماره 5305 -
  • ۱۴۰۱ پنج شنبه ۲۴ شهريور

تهمت‌آلود نفس

دمي بيدلانه - 2

مهرداد مهرجو

هستي‌ام حكم فنا دارد، نمي‌دانم چو صبح تهمت‌آلود نفس بهر چه كارم كرده‌اند؟
 (ديوان بيدل، ج1، ص850) 

يكي از مضمون‌هايي كه در ادبيات فارسي كاربرد بسياري دارد و در اين بيت بيدل نيز نمايان است، تاكيد بر ناپايداري عمر و زودگذر بودن مهلت حيات انسان است. سخنوران فارسي‌گو با تاكيد بر اصل ناپايدار بودن عمر آدمي و فرصت حيات، نظر خود را درباره نحوه صحيح رويارو شدن با آن بيان كرده‌اند. به‌ طور كلي مي‌توانيم مواجهه شاعران فارسي‌گو را درباره اين مساله در موارد زير خلاصه كنيم: 
الف) در خيامانه‌هاي پارسي با عنايت به كوتاهي عمر، بر اين نكته تاكيد مي‌شود كه حاصل عمر دمي بيشتر نيست، بنابراين بهتر است فارغ از آمده‌ها و رفته‌ها، از لحظه حال نهايت بهره را ببريم. به تعبير حافظ: 
«آخر الامر گل كوزه‌گران خواهي شد/ حاليا فكر سبو كن كه پر از باده كني» (ديوان حافظ، ص960) 
ب) بعضي دنياي آخرت را دنياي باقي مي‌دانند و در مقابل زندگي فاني زميني قرار مي‌دهند. از نظر ايشان هوشمند كسي است كه ترك شهوات و لذاتي كند كه مانع دست‌ يافتن به سعادت اخروي مي‌گردند. فردوسي در شاهنامه عنايت ويژه‌اي به اين موضوع دارد و برآن است كه: 
«تو تا زنده‌اي سوي نيكي گراي/ مگر كام‌يابي به ديگر سراي»
 دعوت به نيكي كردن با ديگران، برجا نهادن نام نيك از خود، جمع كردن توشه آخرت و... در اين سپهر انديشگاني معنا مي‌يابد. چنان‌كه در قرآن آمده است: 
«اين زندگاني دنيا جز سرگرمي و بازيچه نيست و زندگي حقيقي همانا [در] سراي آخرت است؛ ‌اي كاش مي‌دانستند.» (عنكبوت، آيه64/ ترجمه فولادوند) 
 شايد بتوانيم فردوسي و سعدي را دو نماينده برجسته اين جهان‌بيني بخوانيم. آنها همواره مخاطب خود را با تاكيد بر كوتاهي زندگي، به كنار نهادن آز و حرص و ديگر رذايل اخلاقي دعوت مي‌كنند و او را به بر گرفتن توشه آخرت و برجا نهادن نام نيك مي‌خوانند. به تعبير سعدي: 
«دو چيز حاصل عمرست، نام نيك و صواب/ وزين دو درگذري كل من عليها فان» (قصايد سعدي) 
پ) شاعراني چون سعدي به همان ميزاني كه به مداراي با خلق و بر جا نهادن نام نيك از خود تاكيد كرده‌اند، به مداراي با خود و صلح با درون نيز تاكيد كرده‌اند. از نظر چنين شاعران و نويسندگاني با توجه به گذرا بودن لحظات عمر، هوشمند كسي است كه بر خود سخت نگيرد، به كمترين داشته‌هايش قناعت كند و زندگي خود را در نهايتِ آرامش و خرسندي به‌سر ببرد كه «آنچه نبايد دلبستگي را نپايد» سعدي با عنايت به چنين برداشتي از هستي به خود تسخر مي‌زند: 
«سعدي شوريده بي‌قرار چرايي/ در پي چيزي كه بر قرار نماند» (غزليات سعدي، ص327) 
 تفاوت اين رويكرد با رويكرد خيامي‌ها در اين است كه خيامي‌ها برون‌گرا هستند، به دنبال كام‌جويي از زندگي اين جهاني‌‌اند، لذت‌هاي آني را قدر مي‌دانند و در پي آنها روان مي‌شوند. از اين منظر مي‌توانيم بگوييم دعوت خيامي‌ها به شادخواري است؛ اما سخن شاعراني چون سعدي از آرامشي سرد است كه با رضا به داده دادن درمي‌رسد و با نوعي آرامش سرد و دروني توأمان است.
ت) بعضي ديگر از سخنوران فارسي‌گو به وجه عرفاني ناپايدار بودن عمر و حيات آدمي تاكيد كرده‌اند. اينكه انسان متعلق به جهاني ديگر، در زندان اين دنيا اسير و غريب است و روزي پر و بال به سمت اصل خود خواهد گشود. بي‌شك مولانا بزرگ‌ترين نماينده اين سخنوران به حساب مي‌آيد. چنان‌كه در ابيات آغازين مثنوي از اين موضوع به نيكي سخن مي‌گويد: 
«بشنو اين چون شكايت مي‌كند/  وز جدايي‌ها حكايت مي‌كند
كز نيستان تا مرا ببريده‌اند/ در نفريم مرد و زن ناليده‌اند» (مثنوي، ص1) 

بيدل و مساله ناپايداري عمر
در ديوان بيدل نيز مضمون‌هايي قريب به سه مضمون ياد شده در مواجهه با ناپايداري عمر به چشم مي‌خورد. براي نمونه او در سخناني قريب به سخنان عرفاني مولانا مي‌گويد: 
«غربت صحراي امكانت دو روزي بيش نيست/ از وطن يك‌باره گشتن اينقدر غافل چرا؟» (غزليات بيدل، ص174) 
گاه نيز كلام بيدل رنگ و بوي خيامي دارد: 
«ترك سود و سودا كن، قطع هر تمنّا كن/  مي خور و طرب‌ها كن، من هم اين عمل دارم» (غزليات بيدل، ص1352) 
و گاه او از زودگذر بودن عمر چنين نتيجه مي‌گيرد كه بهتر است به فكر جمع كردن توشه آخرت باشد: 
«سيه‌كاري نمي‌بايست زاد آخرت كردن/ از اين غربت‌سرا رفتي و آتش در وطن بردي» (غزليات بيدل، ص1644) 
اما نكته اصلي اين است كه به‌ طور كلي در آثار بعضي از شاعران سبك نازك‌خيال(1) از جمله صائب تبريزي و به ‌طور خاص در شعر بيدل دهلوي، ناپايداري عمر و زودگذر بودن آن، بيش از پيش به‌مثابه يك مساله فلسفي-عرفاني مورد پرسش و تفكر قرار مي‌گيرد. به بيان ديگر، بيشتر گذشتگانِ بيدل و شاعران نازك‌خيال به شرحي كه آمد، اغلب از ماهيت ناپايدار بودن عمر آدمي سخن نگفته‌اند، بلكه از آن نتيجه‌گيري كرده‌اند. گفته‌اند حال كه عمر ما ناپايدار است، بهتر است چنين يا چنان كنيم؛ اما نزد بيدل ناپايداري عمر خود يك مساله فلسفي پراهميت است. در بيت مورد بحث، بيدل مي‌پرسد: «تهمت‌آلود نفس بهر چه كارم كرده‌اند؟»؛ يعني مني كه آمدنم به دنيا همان است و صادر شدن حكم فنايم همان، چرا بايد به خود تهمت زنده بودن بزنم. از نظر بيدل مهلت زندگي ما به قدري ناچيز و زودگذر است كه اگر بگوييم هستيم، به خود تهمت زده‌ايم. اين مضمون كه يكي از پرتكرارترين و مهم‌ترين مضمون‌هاي شعر بيدل به حساب مي‌آيد، در ابيات زير به نيكي نمايان گشته است: 
-«چه گويم من بيدل از شرم فرصت؟/ كه تا نام هستي برم مرده باشم» (غزليات بيدل، ص1353) 
-«اشك يك لحظه به مژگان بار است/ فرصت عمر همين مقدار است» (غزليات بيدل، ص394) 
-«اگر آگهي ز مهلت، مكش انتظار فرصت/ همه بيگه است بايد عملت پگاه كردن» (غزليات بيدل، ص1504) 
بيدل اغلب چنان‌كه از اين ابيات نيز برمي‌آيد، از مساله ميرا بودن آدمي، ناپايداري حيات و زودگذر بودن عمر او نتيجه‌گيري نمي‌كند؛ بلكه ماهيت آن را مورد پرسش و تفكر قرار مي‌دهد و اغلب بر اين سرشت سوگناك هستي مويه سر مي‌كند. او در بيت ديگري به اين نكته با صراحت بيشتري اشاره مي‌كند: «من نمي‌گويم زيان كن، يا به فكر سود باش/ اي ز فرصت بي‌خبر! در هر چه هستي زود باش» (غزليات بيدل، ص1093) 
حال مي‌توانيم بپرسيم سرمنشا اهميت پيدا كردن اصل ناپايداري حيات در انديشه بيدل چه مي‌تواند باشد؟ در مقاله ديگري به تفصيل شرح داده‌ام كه بدون آگاهي داشتن از فلسفه هند و بعضي از آموزه‌هاي بوديسم، راه يافتن به انديشه بيدل غيرممكن است. (2) يكي از اركان آيين كهن بودا «ناپايداري اشياء» است، اينكه به تعبير داريوش شايگان: «جهان صحنه گذران پديده‌هاي بي‌بود و منشا درد و رنج بي‌پايان است[...]، ثبات و سكوني در پس مظاهر هم نمي‌توان يافت و پديده‌ها دايم در تغيير و تبديل‌اند و عوارض گذرنده‌اند و مرگ در بر دارند.[...] هر آنچه پديد مي‌آيد محكوم به فنا است و مانند شعله شمعي است كه با اينكه مي‌افروزد و ثابت و پيوسته به نظر مي‌رسد، مع‌الوصف، هر لحظه آن با لحظه بعدي متفاوت است و شعله آن به يك اعتبار هستي است و به يك اعتبار نيستي است و زندگي به‌مثابه جريان آبي است كه دم پيشين با دم پسين متمايز است و حيات به منزله يك سلسله مظاهر پيدايش‌هاي زودگذر است كه به مجرد اينكه پديد مي‌آيند، نيست و فاني مي‌شوند و در عالم هيچ جوهر ثابت و واقعيت ساكني نيست كه بتوان آن را اساس اشيا و اسباب جهان دانست، نيست. همه‌ چيز غيرواقعي، بي‌بود و بي‌اساس و غير خود (anatta) است.» (اديان و مكتب‌هاي فلسفي هند، صص146-145) 
بيدل تحت تاثير اين آموزه‌ها، عالم را «وحشت‌كده» مي‌خواند و مي‌گويد تمام پديد‌ه‌هاي عالم لحظه‌اي ساكن نيستند، بلكه همواره در حال جنون كردن‌ و رميدن‌اند: 
«جاي آرام به وحشت‌كده عالم نيست/ ذرّه‌اي نيست كه سرگرم هواي رم نيست» (غزليات بيدل، ص546) 
بي‌شك مفهوم كم‌ بودن يا نبودن فرصت زندگي در انديشه بيدل، با «ناپايداري اشياء» در بوديسم ملازم است. بيدل براي نشان دادن كم ‌بودن فرصت حيات آدمي از تمثيل‌هايي چون حبابي كه به آساني مي‌تركد و كاغذ آتش‌زده كه به سرعت مي‌سوزد و نابود مي‌شود، استفاده مي‌كند: 
- «زين دو شرر داغ دل، هستي ما عبرتي است/ كاغذ آتش‌زده محضر كم‌فرصتي است» (غزليات بيدل، ص486) 
- «فريب‌ فرصت هستي مخور كه همچو شرار/ نهفتني است اگر هست وانمودن‌ها» (غزليات بيدل، ص294) 
-«از وحشت غبار شررفرصتم مپرس/ صبحي دميد و سر به ‌گريبان پاره سوخت» (غزليات بيدل، ص347) 

پانوشت
1-. سبك شاعران دوره صفويه با عنوان‌هايي چون سبك هندي، اصفهاني، صفوي و... شناخته مي‌شود؛ اما اهل تحقيق و متخصصان اين حوزه شعري، آن را نادرست مي‌دانند. محمود فتوحي براي شعر اين دوره سبك «نازك‌خيال» را پيشنهاد مي‌دهد. نگارنده اين سطور از پيشنهاد عالمانه ايشان استقبال كرده و آن را پذيرفته است. بنگريد به: محمود فتوحي، صد سال عشق مجازي، تهران، سخن، 1395، چ1
 2-. بنگريد به: مهرداد مهرجو، سپهري در آينه بيدل، منتشر شده در سايت دين‌آنلاين

منابع
بيدل، غزليات، تصحيح: سيدمهدي طباطبايي، تهران، شهرستان ادب، 1400، چ1
سعدي، غزليات، به كوشش خليل خطيب رهبر، تهران، مهتاب، 1377، چ10
حافظ، غزليات، تصحيح: پرويز ناتل خانلري، تهران، خوارزمي، 1362 چ3
داريوش شايگان، اديان و مكتب‌هاي فلسفي هند (دو جلد)، تهران، اميركبير، 1394، چ8، ج1
فردوسي، شاهنامه، تصحيح: سعيد حميديان، تهران، قطره، 1396، چ14
قرآن كريم.
مولانا، مثنوي، تصحيح و توضيح: بديع‌الزمان فروزانفر، تهران، علمي و فرهنگي، 1382، چ11

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون