• ۱۴۰۳ شنبه ۱۵ ارديبهشت
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
صفحه ویژه

30 شماره آخر

  • شماره 5311 -
  • ۱۴۰۱ شنبه ۲ مهر

محبت در ترازو نگنجد

نيوشا طبيبي

گفتن اينكه چه روزهاي تلخي مي‌گذرند، تكرار مكررات است. اما اجازه فرماييد من از تلخي‌هاي اين روزها حرفي نزنم. از اين بگويم كه تا همين چند روز پيش تا چه ميزان وفاق و همدردي بين همه ما شكل گرفت. بياييد از اين منظر نگاه كنيم كه با همه‌ سختي‌هايي كه همه ما ايرانيان متحمل شده‌ايم، هنوز چقدر احساس مسووليت و نوع‌دوستي بين ما وجود دارد.
جامعه ما با همه مضايقي كه گريبانگيرش شده، يك لحظه حس همدردي و همخانگي را فرو نگذاشته.
در روزهاي اول، همه ما، همه آنهايي كه دل در گروي ميهن و خانواده بزرگ‌مان داشتند، با هر تفكر و اعتقاد سياسي و جناحي، تاثر و ناراحتي و غم عميق خودشان را ابراز كردند. همه، مهسا اميني را فرزند خود، خواهر خود و پاره تن خود خواندند، غمخوار و عزادار شدند. ما بار ديگر به يادآورديم كه خانواده‌ايم.
يك كالبديم، يك روحيم در تن ايران. با هر تفكر و با هر اعتقادي كه باشيمايران را خانه و ملت ايران را خانواده خود مي‌دانيم. چند نمونه ديگر سراغ داريد كه ملتي در سوگ از دست دادن فرزندي اين‌چنين زاري كند، همدردي كند؟ اين كنش كم‌نظير فقط مختص ملل پيشرفته و بسيار متمدن جهان است. 
ما اگر به وقت زندگي عادي باهم اختلاف پيدا مي‌كنيم، حوصله گفت‌وگو با هم را نداريم، حتي بعضي از اوقات پاسخ سلام و لبخند همديگر را نمي‌دهيم، ولي در وقت غمخواري و دستگيري، انساني‌ترين و عميق‌ترين احساسات خود را بروز مي‌دهيم. زلزله كرمانشاه را به ياد بياوريد. خاطرتان هست چطور از آن سر كشور، از آن سوي سرزمين پهناور عزيزمان مردم براي كمك به هموطن كرمانشاهي كه زلزله بي‌خانمانش كرده بود سر از پا نمي‌شناختند؟
از خراسان و كرمان و هرمزگان آب معدني و پتو و وسايل اوليه زندگي را بار مي‌زدند و با وسايل نقليه شخصي خودشان را به آن سامان مي‌رساندند. يادتان هست چطور غمخوار مردم ورزقان شديم؟ گريه‌ها كرديم، دست به سوي خداوند كرديم و براي آسيب ديدگان دعا خوانديم. با هر چه در دست داشتيم به ياري مردم زلزله زده دويديم. 
اين تجربيات تلخ‌تر از زهر، در باطن خود امر مباركي را به همراه داشتند: به ما يادآوري كردند كه ما مردم هزاران سال است با هم در يك خانه به نام ايران زندگي مي‌كنيم. پيوند ما عميق است، قلبي است، دروني است.
ما قرن‌هاست به اتكاي يكديگر و به رشته معنويت و الفت و محبت پيوندمان را محكم كرده و كنار هم زيسته‌ايم. ما به كمند محبت و مهر كه نتيجه فرهنگ اصيل‌مان است، جهان را فتح كرده بوديم. 
اگر شعار مدرنيته، اصالت فرد است، ما بايد به شيوه پرفروغ پدران‌مان، رشته‌هاي محبت و پيوندمان را مستحكم كنيم. ما با جمع شدن خانواده بزرگ ايران در زير سقف ميهن هويت پيدا كرده‌ايم. براي ما به سنت ديرينه‌مان همپايي و همنشيني و همياري اصالت دارد. 
 ما مي‌توانيم نو شويم، به اتكاي همين مهر و عطوفت و پيوند انساني كه از سده‌هاي پيشين بين ما جاري است. مي‌توانيم عهدمان را با يكديگر را نو كنيم و با صورتي جديد و مستحكم و زاييده شده از فرهنگ غني و اصيل و ريشه‌دارمان بدون نگاه به شرق و غرب جهان، مناسبات خودمان را بار ديگر برپا كنيم. 
در اثناي نوشتن اين يادداشت بودم كه رفيقي اتفاقا بريده‌اي از مقالات مولانا را برايم خواند، عجيب كه با مضمون آنچه در سر داشتم موافق و مويد آن بود: «در قيامت چون نمازها را بيارند، در ترازو نهند و روزه‌ها را و صدقه‌ها را همچنين، امّا چون محبت را بيارند، محبت در ترازو نگنجد.»

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون