• ۱۴۰۳ پنج شنبه ۲۷ ارديبهشت
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
صفحه ویژه

30 شماره آخر

  • شماره 5343 -
  • ۱۴۰۱ يکشنبه ۱۵ آبان

راوي فقدانِ «داشتن»

بهنام ناصري

پيش‌تر، زماني كه مجموعه داستان «حافظه پروانه‌اي» منتشر شده بود، گفت‌وگويي با بهناز علي‌پور گسكري داشتم. خارج از متن گفت‌وگو سطرهايي به اختصار درباره جهان داستاني ‎او نوشتم، بنا به تداول كار. به ناكامي و دريغِ دامنگير شخصيت‌هاي برساخته او اشاره كردم و آن را به مثابه درونمايه مشترك داستان‌هاي مجموعه در نظر آوردم. درونمايه‌اي توامان برآمده از ادراكي انسان‌محور و مِهري هنرمندانه. جهان داستان‌هاي علي‌پور گسكري با شخصيت‌هايش، انگار پيش‌فرض نانوشته‌اي را به يادمان مي‌آورد؛ اينكه نويسنده ناگزير است به دوست داشتن يكايك آدم‌هاي برساخته خود؛ چون هر بار جاي هر كدام‌شان زندگي مي‌كند. گرچه سخني از شاعر فقيد لهستاني به ما مي‌گويد كه اين نه فقط مربوط به داستان‌نويس بلكه خصلت نويسنده در معناي موسع كلمه است؛ خواه آنكه دست به كار خلق داستان و رمان است، خواه نمايشنامه‌نويس و شاعر و... ويسواوا شيمبورسكا گفته بود از ملت‌ها بدش مي‎آيد اما عاشق تك‌تك انسان‌هاست و اين‌گونه تمايز گذاشته بود ميان نگاه نويسنده كه معناي هستي را در فردفرد آدم‌ها سراغ مي‌كند با مثلا نگاهي كه چنين معنايي را در طبقه‌بندي‌هايي كلي‌تر همچون ملل مختلف مي‌جويد. هم از اين روست كه اولي با پيچيدگي‌ها، تفاوت‌ها و در نتيجه تنهايي‌هاي انسان سر و كار دارد و آن يكي، اينها همه را وامي‌گذارد تا به مفهومي كلان‌تر برسد: «ملت»؛ مفهومي كه اجزاي آن، يعني جهان فردي هر انسان، زمينه كار نويسنده است. به ياد بياوريم سخنراني به‌يادماندني هوشنگ گلشيري در اوزنابروك آلمان و توصيفش را از كاركرد آنچه نويسنده مي‌آفريند: «اگر سربازان با تمرين تيراندازي مي‌آموزند ديگري را آدمك ببينند يا خلبان‌ها، خانه‌هاي ديگران را نقطه‌اي روي مانيتور، داستان ما را عادت مي‌دهد تا آن ديگري را آدمي ببينيم خاص كه فقط يك‌بار اتفاق مي‌افتد.» و اين همان درسي است كه نيما نيز به انحاي مختلف به ما يادآوري مي‌كند. به قول شاپور جوركش: «هنر حلول در اغيار» را كه داستان‌نويسان اي‌بسا بيش از شاعران بايد از بنيانگذار شعر نو فرا بگيرند. اين حلول در ديگري را بهناز علي‌پور گسكري در آثار خود عمدتا با مفهوم جبر و اختيار پيوند زده.
پُر پيداست كه قصدم فروكاستن امر خلاقه ادبي به نظريه نيست؛ درنگي است بر دروني شدن محفوظات نظري داستان‌نويس، چنان‌‎كه مخاطب رد مستقيم نظريه را در اثرش نبيند. محفوظاتي كه شايد گاهي خودآگاه نويسنده نيز متوجه جاري شدن آن در اثر نشود.
شرح و بسطِ توارد نظريه و متن خلاقه ادبي، كاري نيست كه در اين مجال بگنجد؛ پس اجمالا گذري كنيم به اينكه مفاهيم «جبر» و «اختيار» چگونه در آميزه‌اي از زبان و تخيل، زير پوست داستان‌هاي بهناز علي‌‌پور گسكري در مجموعه «حافظه‌ پروانه‌اي» جريان دارد. شايد جمله‌اي از داستان‌ «زوزه تركه» را بتوان جامع اين بحث دانست: «دلم براي همه‌مان مي‌سوزد كه هيچي دست خودمان نيست.» توگويي اين يك گزاره چنان آينه جهان داستان‌هاي علي‌پور گسكري است كه هم جبر هستي‌شناسانه و ازلي نهفته در لايه‌هاي روايت داستاني او را دربر مي‌گيرد، هم صورت‌هايي از پيوند اقتصاد سياسي با زبان و تخيل ادبي را. مثلا جاپاي مساله مالكيت خصوصي 
-به معناي تبيين‌يافته در «شيوه توليد آسيايي» ماركس- در همين داستان «زوزه تركه» در روستايي محروم از شمال ايران؛ خاصه وقتي حتي مصايب به ظاهر غيرمادي آدم‌ها، مثلا رفتار خشونت‌بار آموزگار با شاگردش، در لحظه مهمي از داستان، خود معلولِ علت‌العلل ديگري در اين سرزمين مشرقي است: فقدان «مالكيت» در معناي موسع كلمه: «دلم براي آقا معلم مي‌سوزد كه اين كارها دست خودش نيست؛ دلم براي احمدي مي‌سوزد. دلم براي همه‌مان مي‌سوزد كه هيچي دست خودمان نيست.»
از اين نظرگاه اگر به كتاب‌ «حافظه پروانه‌اي» نگاه كنيم، دو وجه «ازلي» و «اجتماعي» مفهوم «جبر» را مدام و در هر داستان كتاب در تلاقي با يكديگر مي‌يابيم. راوي داستان درخشان «گريز» را به ياد بياوريم؛ تمناي «تنانه»اش را؛ مواجهه آشكار و پنهانش را با فقدان مالكيت تن خود كه حالا به تابلوي اعلاناتي در يك اداره مانند است يا حتي غريب‌تر، به رگالِ چرخانِ لباس‌فروشي‌ها! در حالي كه او حسب يك اتفاق، نيمه‌عريان در راه‌پله، پشت در بسته خانه گير افتاده، راوي سوم شخص داستان ما را به خاطره روزي دور و حضور معلم رياضي پسرش به داخل خانه مي‌برد.
«تاجي» داستان «خواب‌باز» در حسرت جانسوز يار نداشته‌اي است كه تنها نيم‌ساعت سر روي سينه‌اش بگذارد، مريمِ فقير و آشفته‌حال «معماي مريم» اما دست آخر به دست مي‌آورد؛ اما نه تهمتنِ روياهايش؛ كه پسر افليج خانواده‌اي ثروتمند را! توگويي مالكيتي هم اگر هست، اراده‌اي براي تعيين آن نيست. «نيلم» داستان «حافظه پروانه‌اي» را به ياد بياوريم و انباشت دريغ‌ها در زندگي او را. او حتي مالك لحظات خود هم نيست و حسرت «زن زندگي شوهر بودن» را درست و دقيق مي‌ريزد در نگاه سنگين راوي، نگاه ما. جبر جغرافيايي و انباشت دريغ‌ها و فقدان مالكيت‌ها را در «زوزه تركه» به ياد بياوريم؛ جايي كه هيچ‌كس انگار مالك هيچ چيز نيست؛ از بديهي‌ترين نيازهاي مادي تا اراده‌اي كه بتواند فرد را از نيروي سلطه‌گر يا حتي رفتارهاي خشونت‌آميز خود در قبال نيروي تحت سطله بازدارد. به اين ‌همه بيفزاييد خيال‌انگيزي و زبان‌آوري در جهان داستاني نويسنده ما را. خصلتي كه متن خلاقه را از نظريه‌ها فرا مي‌برد و ما را به اعماق و لايه‌هاي زيرين روايت متن؛ به جايي فراتر از آن‌چه «واقعيت» مي‌ناميم و مگر ادبيات جز توليد اين «ارزش مازاد» است؟

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون