• ۱۴۰۳ يکشنبه ۳۰ ارديبهشت
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
صفحه ویژه

30 شماره آخر

  • شماره 5347 -
  • ۱۴۰۱ پنج شنبه ۱۹ آبان

روايت مادر يكي از زندانياني كه به دلايل نامشخص در زندان مركزي اصفهان جانش را از دست داده است

مرگ مشكوك يك زنداني در بند افاغنه

منتظر جواب پزشكي قانوني هستيم

«منصور.ق» زنداني 27 ساله‌اي كه 24 مهر ماه سال جاري در زندان مركزي اصفهان در بند افاغنه به دلايلي نامشخص كشته يا خودكشي كرده است. مادر منصور طي تماسي با خبرنگار اعتماد در بخشي از صحبت‌هايش عنوان كرد كه وقتي يكي ديگر از پسرانش به زندان مراجعه كرده، رييس زندان مركزي اصفهان ادعا كرده است كه از موضوع فوت منصور بي‌خبر است. «اعتماد» پيرو صحبت‌هاي مادر اين زنداني با رييس زندان مركزي اصفهان تماس برقرار مي‌كند اما رييس اين زندان اعلام كرد كه تمايلي به گفت‌وگو ندارد و خواستار برقراري با روابط عمومي زندان مركزي اصفهان شد. در پيگيري از روابط عمومي اين زندان نيز خبرنگار اعتماد پاسخي در خصوص اين موضوع دريافت نكرد. 
حالا «اعتماد» حادثه مربوط به منصور كه حدود 7 سال به اتهام قتل در زندان مركزي اصفهان زنداني بوده است را از زبان مادرش بازگو مي‌كند.
مي‌خواهم اين ماجرا رسانه‌اي شود
مادر اين زنداني در خصوص وقايعي كه براي پسرش اتفاق افتاده به «اعتماد» مي‌گويد: «من مي‌خواهم اين ماجرا رسانه‌اي شود. از داخل زندان به گوش‌مان رسيد كه پسرم خودكشي كرده اما بچه من خودكشي نكرده اصلا اهل اين حرف‌ها نبود. منصور 7 سالي مي‌شد كه زندان بود ولي هيچ‌وقت حرف خودكشي نمي‌زد و هميشه به آينده اميدوار بود و از آرزوهايش صحبت مي‌كرد. حالا چطور يك دفعه پسر من خودكشي كرد؟ فقط هم پسر من نبود ما شنيديم 7 نفر از زندانيان در همان شبي كه منصور فوت كرد، فوت شدند. خودم با خانواده دو نفر از اين هفت نفر صحبت كردم. خانواده يكي از آنها را در زندان ديدم و با اقوام يكي ديگر از آنها تلفني صحبت كردم. برخي از زندان به ما مي‌گويند با طناب خودش را به تخت بسته و خودكشي كرده است. بچه من يك سر و گردن از ارتفاع تخت بلندتر بود چه جوري خودش را از تخت حلقه‌آويز كرده؟ هركدام از زندانيان حرف‌هاي مختلفي مي‌زنند. يكي از زنداني‌ها مي‌گويد متادون خورده، يكي مي‌گويد شيشه مصرف كرده. بچه من در خرج هفتگي خودش در زندان مانده بود و كم مي‌آورد. ما به هزار بدبختي پول كنار مي‌گذاشتيم و به حسابش واريز مي‌كرديم. يك روايت ديگر هم كه شنيديم اين است كه در ‌بندي كه پسرم زنداني بوده شب حادثه دعوا و درگيري رخ مي‌دهد. نمي‌دانم چرا او را همان موقع به بيمارستان منتقل نكردند و پسرم را صبح روز درگيري يك‌سره به پزشكي قانوني منتقل كردند. يك ماه قبل از اينكه منصور فوت كند او را به بند افاغنه منتقل كرده بودند. حتي پسر من چند بار به مسوولان زندان گفته بود كه مرا از اين بند به بند ديگري منتقل كنيد اما موافقت نمي‌كردند. در زندان‌ها بند افاغنه جزو بدترين بند به حساب مي‌آيد. اصلا چرا بايد پسر مرا به اين بند منتقل مي‌كردند؟ منصور دو، سه ماه پيش برايم تعريف كرد كه شبي در تاريكي زندان يك نفر به او نزديك مي‌شود و با چاقو يكي از دستانش را مجروح مي‌كند. اين را هم مستقيم نگفت و خودم متوجه شدم. يك روز كه به ملاقات پسرم رفته بودم، ديدم او دو لباس روي يكديگر به تن كرده. به او گفتم چرا لباس روي لباس پوشيدي؟ لباس رويي خود را دربياور! وقتي لباس رويي خود را درآورد، ديدم يكي از دست‌هايش حدود 10 بخيه خورده بود. پرسيدم چه اتفاقي افتاده؟ دستت چرا بخيه خورده؟ گفت سه روز بيمارستان بودم. وقتي علت را جويا شدم حرفي نزد.»
مشاهده كبودي و شكستگي روي بدن زنداني
مادر منصور در ادامه مي‌گويد: «اين ماجرا خيلي مبهم است و ما هنوز علت اصلي مرگ پسرم را نمي‌دانيم. چند ساعت قبل از حادثه حتي پسرم با خواهرش و يكي از دوستانش تماس گرفته بود. همان دوستش به ما گفت منصور خيلي سرحال بود و غمگين نبود كه بگوييم خودكشي كرده است. حتي اين را هم شنيدم كه برخي از زندانيان مي‌گفتند چند نفر با يك‌سري از بندهاي نازك كه دور گردن پسرم انداخته بودند او را روي زمين مي‌كشيدند. ما احتمال مي‌دهيم يك درگيري ميان زندانيان اين بند رخ داده و پسر من به قتل رسيده است.»  او درباره حادثه‌اي كه منجر شده بود منصور به زندان برود توضيح مي‌دهد: «هفت سال پيش يك خانواده بر سر اموال پدري‌شان درگيري داشتند و پسر بزرگ‌تر آنها كه منصور را مي‌شناخت به دروغ گفته بود كه يكي مزاحم ناموس مردم مي‌شود و به اين بهانه پسر مرا به مكاني مي‌كشانند. مقتول هم با ماشيني كه سوار بوده به مكان مورد نظر مي‌رود اما با ديوار يك ساختمان برخورد مي‌كند و سقف آن ساختمان روي ماشينش آوار مي‌شود و جانش را از دست مي‌دهد. شانس ما در اين حادثه پسرم مقصر شناخته مي‌شود. مقتول كارت قرمز داشت و رانندگي برايش ممنوع بود حتي يكي از اقوام او كه پشت سرش حركت مي‌كرد ديده بود كه مقتول اسلحه داشت و تيراندازي مي‌كرد. ما پولي نداشتيم براي همين تمام ماجرا گردن منصور افتاد. 7 سال بي‌گناه پسر من داخل زندان بود و آخر سر هم در زندان جنازه‌اش را تحويل‌مان دادند. فرداي روزي كه اين اتفاق در زندان براي پسرم افتاد خود زنداني‌ها از روي دفترچه يادداشت منصور شماره خانه ما را پيدا كردند و با ما تماس گرفتند و اين خبر را اطلاع دادند و از زندان با ما هيچ تماسي گرفته نشد كه خبر دهند چنين اتفاقي براي پسرم افتاده و وقتي يكي ديگر از پسرانم نزد رييس زندان رفت او ادعا كرد از اين ماجرا بي‌خبر است. اصلا وقتي يك نفر را مي‌خواهند از زندان بيرون ببرند مسوولان مختلف و مربوطه بايد نامه‌اي را امضا كنند چگونه رييس زندان ادعا كرده كه از اين ماجرا بي‌خبر بوده است؟ چند مدت پيش پدر منصور حالش بد شد و به كما رفت ما نتوانستيم نامه مورد تاييد مربوط به مرخصي پسرم را از زندان بگيريم و او را براي ديدن پدرش به بيمارستان ببريم! حالا چگونه جنازه پسر من بدون اطلاع رييس زندان از آنجا خارج شده است! فعلا ما منتظر جواب پزشكي قانوني هستيم. چون روي بدن پسرم كبودي و شكستگي مشاهده شده است. اميدوارم به اين موضوع رسيدگي شود.»

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون