• ۱۴۰۳ يکشنبه ۱۶ ارديبهشت
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
صفحه ویژه

30 شماره آخر

  • شماره 5387 -
  • ۱۴۰۱ چهارشنبه ۷ دي

درباره برادرم بهزاد غريب‌پور

دريغا ديدني‌هايي كه در جانش بود!

كيانوش غريب‌پور

سال‌هايي كه بهزاد، دقيق و ظريف، در كار خلق زيبايي‌شناسي خود بود، جريان‌ پر تعداد تصويرگري دست ‌به‌كار ترويج ديدگاه‌هايي بود كه با وجود اختلاف‌هاي مشخص در روش؛ در مفهوم، روحي يگانه داشت. من سال‌هاي نوجواني و بعد دانشگاه و شروع به ‌كار حرفه‌اي را در بطن تقابل اين دو ساحت زيبايي‌شناسي گذراندم؛ يكي از موهبت برادري با بهزاد و گرايش‌هاي مشابه خودم و آن يكي به اقتضاي سن و فضاي حرفه‌اي. تكيه‌ام به هنر تصويرگري بهزاد لزوما محدود به تلقي متعارف از آن به عنوان يك شاخه مشخص از هنر و ديزاين نيست. بيشتر مي‌خواهم آن فلسفه و فرآيند ساخت و پرداخت تصوير را نشان بدهم كه بر جنبه‌هاي ناب تصوير و همزمان وفادار به متن تكيه مي‌كند. جنبه‌هايي كه بهزاد از جهاتي ميراث‌دار تاريخي آن بود اما در خلق و زبان شخصي، منحصربه‌فرد و يگانه. با اين‌حال بهزاد فقط تصويرگر نبود، بلكه طراح ‌گرافيك پركاري بود كه صدها جلد كتاب، آلبوم موسيقي، پوستر و لوگو ساخته بود؛ آن‌هم بسيار موفق، درخشان و ماندگار. بهزاد غريب‌پور جزو معدود طراحاني بود كه براي ساخت آرت‌ورك گرافيك، كانسپت و اجراي تصويرگرانه داشت؛ چه در طراحي جلد براي بسياري از ناشران - و از نظر من مهم‌ترينش «كتاب زمان» و «طرح نو»- چه در آلبوم‌هاي پرتعداد موسيقي و چه در پوسترهاي درخشانش براي تئاتر، جشنواره‌ها و يكي از معروف‌ترين‌شان: اولين نمايشگاه آسيايي تصويرگران. او در همه جريان‌ها و ماركت‌هاي كتاب و ادبيات پُركار و پرتوان كار كرد، هم براي نشر مشهور به بزرگسال، هم براي كتاب‌هاي كودك و نوجوان. جايي ديگر مفصل به اين خواهم پرداخت كه چگونه حيطه وسيع مخاطبان كودك و نوجوان كه تا حدود دهه ۷۰ ميدان مهم و گاه اصلي هنر بود، به‌تدريج و ناشي از نخوت نخبه‌گرايانه، از طراحان صاحب‌سبك و ناب خالي شد و بهزاد جزو معدود طراحان و مديران هنري اين حيطه باقي ماند. بهزاد غريب‌پور گرچه به بسياري از ساحت‌هاي ديگر ديزاين، كامل و جامع و درخشان پرداخت اما از جهت خلق زيبايي‌شناسي تصوير، بيشتر در جهان و حرفه تصويرگري شناخته مي‌شود.  جريان مسلط تصويرگري كه از اواخر دهه شصت شروع و تا پايان دهه ۸۰ وسيع شد، بيشتر از پرداخت نقاشانه تصوير برخاسته بود اما بهزاد از همان اولين تجربه‌ها، تصويرگر بود. وقتي بسيار جوان‌ بود، در كارتون سياسي- اجتماعي، متاثر از اردشير محصص كارهاي درخشان ساخت اما با پاره‌ كردن اغلب آنها به آن دوره كاري پايان داد و ساخت تصوير براي حيطه ادبيات داستاني را با جديت پي‌گرفت و خيلي زود به سبك شخصش رسيد.  بين «استاد خيمه‌شب‌بازي مي‌آموزد» كه در آن از تكنيك خراش مركب (شبيه‌سازي چاپ چوبي) استفاده كرد تا «راز آبگير» كه مانيفست تصويرگري‌اش بود، شش، هفت سال فاصله است؛ با اين حال وجه مشترك همه آن كارها پرداخت موشكافانه و رياضت در ساخت تصوير بود.  درحالي كه جريان مسلط و توفنده تصويرگري كه كمابيش از تعطيلي گالري‌ها برخاسته بود برخلاف بهزاد كه ذره‌ذره تصويرها را شكل مي‌داد و ماه‌ها بر يك فريم از يك كتاب متمركز مي‌شد، در پي ساخت آزادتر و رهاتر و جهان نقاشانه‌تر از تصويرگري بود. بهزاد در تصويرگري «راز آبگير» نه تنها به خلق اولين جهان شخصي تراش‌خورده‌اش پرداخت، بلكه به روشني به «خيال» تنيده در تصويرگري پرداخت: وجه مشترك هنر روايت‌گر و تصويرگري. خيال نهفته در تصويرگري سوار بر نشانه‌هاي متن است، بارز و گويا اما خيال تنيده در نقاشي، در كار بازنمايي نشانه‌هاست، رمزآلود و مبهم. گمان مي‌كنم نقطه تلاقي زيبايي‌شناسي تزييني بهزاد و موضوع راز و خيال بود كه او را دست‌كم در فرم‌هاي گياهي و مناسبات پرسپكتيو به آثار سوررئال هنري روسو نزديك كرد. روسو همزمان از هنر عاميانه و تفكر فراواقعي متاثر بود و اين، در ذات خود واجد نشانه‌هاي روايتگرانه است. اين روزها كه او را از دست داده‌ايم و انتشار اين نوشته بسيار كوتاه همزمان است با خاكسپاري او در تورنتو و مراسم يادبودش در تهران، ناچار شدم در يك قاب كوچك، توصيف كل‌گويانه‌اي از زيبايي‌شناسي تصويري‌اش ارايه كنم تا در فرصت كافي، من و ديگران درباره‌اش مفصل بگوييم و بنويسيم.  بهزاد بسيار دقيق بود، هم در هنرش، هم در آداب زندگي. اتاق كارش، انگار روي يك كاغذ شطرنجي چيده شده باشد، منظم و آراسته بود. كلاس درسش لابراتوار كشف تصوير بود و منشش در مديريت هنري، موشكاف و عميق اما مهم‌تر از همه، آن جهان تصويري پاكيزه و پرپرداختي بود كه همزمان در پي احياي سنت زيبايي‌شناسي ايراني و كشف جهان‌ معاصر تصوير بود. افسوسِ من تا ابد اين است كه هنر ناب و استعداد كم‌نظيرش در سايه سخت‌پسندي و كمال‌طلبي ذاتي‌اش به فضاي هنر معاصر وارد نشد. اگر زمانه امان مي‌داد و تنش از روحش جا نمي‌ماند، بناي باشكوه ديگري بر ستون‌هاي تصويرگري و گرافيك مي‌ساخت، هزاران بار ديدني‌تر از اين هر دو اما شعف ديدن اين همه كار زيبايي كه از خود به‌ جا گذاشت را با حسرت نشدن آن آرزوي مشترك تلخ نمي‌كنم؛ همين بسيار كارهاي درخشانش براي ما و تاريخ تصوير كافي‌ است؛ هرچند او  و من مي‌دانيم چه ديدني‌هايي در جانش بود كه زمانه مجال ديدنش را نداد.

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون