• ۱۴۰۳ جمعه ۲۸ ارديبهشت
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
صفحه ویژه

30 شماره آخر

  • شماره 5388 -
  • ۱۴۰۱ پنج شنبه ۸ دي

من عاشق دموكراسي هستم

مرتضي ميرحسيني

در بدترين شرايط هم هميشه لبخند به لب داشت و طبق عادت، قبل از هر كار مهمي، دستي به سيبيلش مي‌كشيد و آن را صاف مي‌كرد. تبار كارگري داشت، خودش هم كارگر بود و تحصيلاتش از حد دوره ابتدايي فراتر نمي‌رفت. در كشمكش با حكومت كشورش به شهرت رسيد و اعتبار فراواني براي خودش دست‌وپا كرد و حتي سال 1983 جايزه صلح نوبل را بُرد. نامش لِخ والسا بود كه از برقكاري در يك كارخانه كشتي‌سازي، رهبر كارگران لهستان و بعد هم چهره محوري اپوزيسيون اين كشور شد و سرانجام - در تغيير و تحولات دوره گذر از كمونيسم - در چنين روزهايي از سال 1990 رياست دولت را به دست گرفت و سوگند رياست‌جمهوري خورد. ماجرا به زماني برمي‌گشت كه حكومت لهستان زير فشار جامعه و در تنگناي بحران عميق اقتصادي تن به برخي اصلاحات داد و سال 1989 از ناچاري با برگزاري انتخابات آزاد موافقت كرد. والسا نيز پيشاپيش جبهه‌اي بزرگ از مخالفان حكومت - كه «همبستگي» خوانده مي‌شدند - با شعار «ما بايد ببريم» در اين رقابت شركت كرد و به پيروزي رسيد. به روايت تيموتي گارتن ‌اش كه آن روزها در لهستان بود و انتخابات پارلماني اين كشور را از نزديك به چشم ديد، به جز چند نفر، تمام آنهايي كه به پارلمان راه يافتند همگي اعضاي همبستگي و مورد تاييد والسا بودند. تا جايي كه «نامزدهاي شكست‌خورده حزب كمونيست به تلخي مي‌گفتند اگر يك ميمون را هم همبستگي - اپوزيسيون نامزد مي‌كرد حتما انتخاب مي‌شد.» والسا باور داشت كه كشورش براي عبور از كمونيسم و نوسازي و نجات از بحران اقتصادي، به رهبري نيرومند نياز دارد كه اجازه داشته باشد برخي اصول دموكراسي را موقتا ناديده بگيرد. حتي در يكي از مصاحبه‌هايش با هفته‌نامه همبستگي، اين پرسش را پيش كشيد كه «مي‌شود در دريايي توفاني كشتي را به شكلي كاملا دموكراتيك هدايت كرد؟» بدش نمي‌آمد همان نقشي را بازي كند كه زماني ژنرال دوگل در فرانسه بازي كرده بود. اما نه لهستان مثل فرانسه بود و نه والسا شبيه دوگل. اعضاي ديگر همبستگي كه بيشترشان مرداني فرهيخته و زخم‌خورده از ديكتاتوري بودند، اين باور والسا را به چالش كشيدند و او را از دست‌زدن به كارهايي شبيه كارهاي بلشويك‌ها منع كردند. والسا هم به ميل يا اكراه عقب نشست و گفت «من عاشق دموكراسي هستم.» اينها به كنار، تصميمي كه پس از انتخابات و به دنبال چند دور مذاكره ميان حكومت و همبستگي گرفته شد اين بود كه كشور گام به گام، در دوره‌اي چهار ساله از ديكتاتوري تك‌حزبي به سمت دموكراسي چندحزبي حركت كند و اصلاحات اقتصادي و اجتماعي به تدريج اجرايي شوند. اما اين تصميم در مواجهه با واقعيت‌هاي زمانه تغيير كرد. بحران اقتصادي كه زير سايه انتخابات و اميد به تغيير پنهان مانده بود، دوباره، اين‌بار با قدرت بيشتري خودش را نشان داد (تورم به 900 درصد رسيده بود).  دولت‌هاي غربي نيز اعلام كردند به‌شرطي به لهستان كمك مي‌كنند كه برنامه اقتصادي روشن و مشخصي ارايه كند و اين برنامه در بانك جهاني و صندوق بين‌المللي پول تاييد شود. چون فقط دولتي با پشتوانه مردمي مي‌توانست چنين برنامه‌اي را طراحي و اجرا كند، همبستگي مجبور به ايفاي نقش مهم‌تري شد. به قول گارتن ‌اش «اعضاي همبستگي مي‌گفتند ورود به دولت درحالي‌كه ساختارها هنوز دست‌نخورده مانده‌اند معنايي جز شكست قطعي نداشت. تغييرات ساختاري زمان مي‌خواست، اما اين گره كار بود. زمان چيزي بود كه آنان نداشتند. كشور نيازمندشان بود، همين الان.» جزييات ماجرا به كنار، خلاصه اينكه والسا مجبور شد خودش دولت را به دست بگيرد و اعتبار و محبوبيتش را به ميدان بياورد و به دل مشكلات بزند. او برنامه رياضت اقتصادي را به كار بست و از مردم خواست كه با اين برنامه و با دولت در اجراي آن همراهي كنند. موفقيت‌هايي هم به دست آورد، اما كمونيست‌ها آنقدر مشكل و بحران براي لهستان باقي گذاشته بودند كه رسيدن به شرايط عادي در كوتاه‌مدت عملا ناممكن بود.

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون