• ۱۴۰۳ پنج شنبه ۲۷ ارديبهشت
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
صفحه ویژه

30 شماره آخر

  • شماره 5404 -
  • ۱۴۰۱ سه شنبه ۲۷ دي

درنگي بر خصلت پيشگويانه هنر با نگاهي به يك اثر

وقتي هنر پيشقراول است

پريس تنظيفي

تاريخ ايران معاصر شاهد تلاطم‌هاي بسياري بوده است كه يكي پس از ديگر رخ داده‌اند، مرور تاريخ 5 دهه گذشته ايران نشان مي‌دهد كه هر دهه آن با حادثه‌اي سپري شده كه سرنوشت نسل‌هاي متعددي را تحت‌تاثير خود قرار داده است. فصل مشترك همه اين رخدادها در يك چيز جمع شده؛ درد و مرگي كه همراه آن است. چه هر كدام‌شان با نثار خون عزيزاني همراه بوده كه از جان خود گذشتند تا تغييري را رقم بزنند كه آيندگان از آن بهره‌مند شوند.  حدود يك دهه پيش در حالي كه چندي از وقوع يك رخداد بزرگ نمي‌گذشت، من نيز مانند ديگر افراد جامعه در خود فرو رفتم و سعي كردم آنچه را كه در جامعه رخ داده بود، هضم كنم. از آنجا كه كنش هنري حاصل رابطه «هنرمند-جامعه» در غريب‌ترين حالت ادراك ناشده آن است، عظمت رخدادها من را نيز مانند بسياري ديگر به خلق يك اثر واداشت. حاصل اين تلاش براي خلق هنري، يك اثر نقاشي بود؛ اثري كه با الهام از فرهنگ ايران معاصر ترسيم شده بود.
در مركز اين اثر، اندكي متمايل به راست بيننده (چپ كادر) يك زن در حالتي سرگشته پوشيده در چادري سياه ترسيم شده است. درست در پشت او تصويري گرافيكي از يك مرد ترسيم شده است كه دستانش بالاست. در بالاي تصوير در دو كادر كوچك بازترسيم‌هايي از نگارگري ايراني و نقاشي مدرنيستي ترسيم شده است. در واقع استقبالي از نگارگري ايراني در كنار نقاشي مدرنيستي به عمل آمده است كه بازنمودي حقيقي از وضع جامعه ايراني كنوني است. در پايين راست بيننده (چپ كادر) بخشي از يك اسكناس ترسيم شده است. روي اين اسكناس كه در آن زمان در شبكه‌هاي اجتماعي همرساني مي‌شد، نوشته شده: «عطيه جان چون مي‌دانم دخل پدرت را مي‌شماري، نوشتم برايت كه دوست دارم؛ غلام‌رضا».
اين اثر در زماني كه آن را نقاشي مي‌كردم برايم غريب بود. همواره فكر مي‌كردم كه اين تصوير در حقيقتِ خود چه مي‌گويد. آيا به واقع بايد آن را ترسيم كنم؟ اصلا اين تصوير چه نسبتي با جامعه ايران دارد؟ آن‌هم پس از وقوع چنين سرفصل پررنگي! براي من واضح بود كه اين نقاشي اثري است كه در ستايش عشق ترسيم مي‌شود اما نمي‌دانستم كه اين ستايش چه نسبتي با جامعه دارد و چه چيزي موجب شده است تا چنين كشش عظيمي در من ايجاد شود كه اين را نقاشي كنم و از آن دست نكشم!
در زماني كه مشغول خلق اين اثر بودم گويي هيچ چيز نمي‌توانست مرا متوقف كند، ديوانه‌وار قلم‌موها و رنگ را بر مي‌داشتم و نقش بر بوم مي‌كشيدم، ساعت‌ها اين‌گونه روي اثر كار مي‌كردم و همواره با اين پرسش اساسي از خودم روبه‌رو بودم كه چه چيزي موجب شده كه من اين تصوير را ترسيم كنم! من مجبور بودم، مي‌دانستم كه اين تصوير در نتيجه آن چيزي نقاشي مي‌شود كه من از جامعه‌اي كه در آن زندگي مي‌كنم و از آن تاثير مي‌گيرم، وام گرفته‌ام؛ اما واقعا نمي‌دانستم كه آن چيست كه چنين تصويري را در ذهنم ايجاد كرده است. هر چند مي‌دانستم كه تحولي در جامعه مرا به آن هدايت كرده است.
وقتي نقاشي اين اثر تمام شد، همچنان اين رازوارگي براي من باقي بود. مي‌دانستم كه اثري در ستايش عشق است كه زندگي از آن برمي‌خيزد اما چرا اين اثر با ترسيم زني چنين در ميانه كادر ترسيم شده است! اين رازوارگي با من بود تا زماني كه در ماه‌هاي گذشته فهميدم اين اثر كه اكنون نزديك به يك دهه از ترسيم آن مي‌گذرد در واقع نوعي پيشگويي تصويري است از زنان ايران كه مفتخرم در زماني زندگي مي‌كنم كه با اين نسل‌ها همنشينم و آنها را درك مي‌كنم. وقتي فهميدم رازوارگي اين تصوير در اين است كه زني ايراني با تمام خصوصيت‌هاي شناخته‌شده و تبليغ‌شده زني ايراني در مركز اين اثر است كه رو به سوي جلو، رو به سوي آينده دارد؛ درحالي كه مردان عقب‌تر از او و دنباله‌روي او هستند و در گرد اين زن تنها و تنها تصويري از ميل به زندگي، تصويري از نمادهاي زندگي از گذشته ايران تا امروزش ترسيم شده است. ديگر همه‌چيز برايم عيان شد. اين اثر در واقع توصيف يك دهه گذشته نبود، بلكه پيشقراولي بود كه نويد دهه آينده را مي‌داد. آنچه در سرفصل قبل رخ داده بود، بي‌آنكه خودم بدانم درك شده بود. تغييري كه رخ داده بود و موجب شده بود تا نسل‌هاي مختلف با يكديگر همدل شده و با درك همديگر تغييري ايجاد كنند كه اين تغيير در اين نقاشي ترسيم شده بود. زناني كه در ميانه نقاشي، جاي مي‌گيرند، زناني كه پيش مي‌روند و در سرشان شور زندگي نهفته است. آنها مي‌خواهند زندگي كنند و اين نقاشي از عمق ناخودآگاه من، از عمق جانم اين را بيان كرده بود. اين نقاشي مي‌خواهد به من يادآور شود كه اين زنان ايران هستند كه زندگي را پاس داشته‌اند و عشق را در مغز خود رويانده‌اند و اينك ميدان‌دار اين ميدان سخت هستند. آنها زنده‌اند و زندگي‌شان زدودني نيست. آنها ابدي هستند و با ابدي بودن‌شان، عشق در اين فرهنگ ابدي خواهد بود. اكنون مي‌دانم كه اين تابلو چقدر در نپيوند با اكنون است. همان‌چه «اكنون» است را پيش گفته و مي‌دانم كه اين يكي از آثاري است كه در پستوهاي هنر ايران خلق شده است. همان‌طور كه اكنون بار ديگر مي‌دانم و برآنم كه باز خود را در خدمت ترسيم نقاشي‌هايي قرار دهم كه در نسبت با جامعه ايران و اكنونش خلق مي‌شود و مي‌دانم كه رازوارگي آنها را بايد به جان بخرم.

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون