ما از بازماندگان
انقلابيم
در ستایش مردم ایران
که بتشکن بودند
بهروز قمري تبریزی
ما از بازماندگان انقلابيم؛ انقلابي كه عليه خودكامگي برخاست و نويد قامتي بلند و عزمي راسخ را براي خود استواري و والا مقامي به ارمغان آورد. ما بوديم و شديم. اين بالاترين هديه انقلاب بود به تمامي آناني كه پذيراي حقارت نبودند و آرزوي رستگاري داشتند. ما به دنبال خدايي بوديم كه آفريدهاش «نواله ناگزير» را گردن كج نكند. ما بتشكن بوديم. خوداستواري و والامقامي كلام واحد انقلاب بود، استقلال راي نه تنها براي خويشتن بلكه براي همه به عنوان يك ملت. انقلاب روح اعتراض را در ما دميد، اعتراض به بيعدالتي در خانه خودمان، در كوچه و خيابان، در شهر و روستا، در هر جا كه بوي خفت و خواري ميآمد، در جهاني كه مستكبرين در آن جولان ميدادند (و هنوز ميدهند) و مستضعفين با مشتهاي گرهكرده در برابرشان قد علم كرده بودند (و هنوز ميكنند). ما از بازماندگان انقلابيم. بازماندگان زماني كه مستكبرين اعتراض را اغتشاش ميناميدند و فرياد حقطلبي را صداي ارتجاع سياه و سرخ. بازماندگان زماني كه مشت گرهكرده را با گلوله پاسخ ميدادند، جزاي مخالفت حبس بود و شكنجه و عقوبت دادخواهي اعتراف اجباري به نوكري اجنبي. ما خواستيم و ميخواهيم به آن چرخه معيوب ستمگري و ستمكشي پايان دهيم. ما انقلاب كرديم و ميدانستيم كه انقلابْ گام نهادن بر لبه تيغ است. درست همانطور كه سامرست موآم در پيشگفتار كتابش مينويسد «گذر از لبه تيز تيغ دشوار است، بدين خاطر فرزانگان راه رستگاري را دشوار ميدانند.» ... ادامه در صفحه 10
براي بسياري از ما بازماندگان انقلاب، گذر از لبه تيغي كه يك سوي آن اميد و سرور و سوي ديگرش افسردگي و نااميدي است، گران بوده و هست.
همه انقلابها در تاريخ گام نهادن بر لبه تيغ بودهاند، گامي خونين و پرمخاطره به سوي دنيايي كه هم اميد زندگي ميدهد و هم هشدار مرگ. اما آنچه در حافظه تاريخي يك ملت ميماند همان اصل گام نهادن است، گام نهادن در راه تحقق روياهايمان. امروز همه بايد اميد، اين هديه بيدريغ انقلاب را پاس داريم و نگذاريم «آنكه بر در ميكوبد شباهنگام» به كشتن چراغ برخيزد. ببينيم و حس كنيم كه امروز روح معترض انقلاب كجاست و در ميان كدام شريان در جريان است. صداي عدالتخواهي و تبرّي از فساد از كدام گوشهها به گوش ميرسد. روح آزادي كجاست، در ثقل كدام زمين و در كجاي اين جهان ايستاده است.
ما بازماندگان انقلابيم و ميخواهيم جمهوريتمان را پاس داريم. خوداستواري كشورمان را همراه با والامقامي شهروندانمان ميخواهيم. اين سرزمين ما مردمش بيدريغند، صبورند، آن را نشان دادهاند و از آن آزمون سربلند بيرون آمدهاند. حال نوبت حكمرانان ماست كه صبوري نشان دهند و درايت. ۴۴ سال بعد از انقلاب، هنوز نبايد اين سرود بر زبانمان باشد كه «با كشورم چه رفته است كه گلها هنوز سوگوارند.»