• ۱۴۰۳ چهارشنبه ۲۶ ارديبهشت
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
صفحه ویژه

30 شماره آخر

  • شماره 5428 -
  • ۱۴۰۱ پنج شنبه ۲۷ بهمن

نگاهي به زندگي و زمانه امام كاظم(ع) – بخش دوم

استراتژي امام كاظم در برابر دستگاه حكومت هارون‌الرشيد

عليرضا روشنايي

دين و فلسفه| در شماره قبل بخش اول نگاهي به زندگي و زمانه امام كاظم(ع) منتشر شد. در شماره قبل نحوه برخورد دستگاه خلافت با ايشان و شيوه مبارزاتي حضرت مورد بحث قرار گرفت. شرح زندان‌هايي كه امام در آنها نگهداري مي‌شدند و مصائبي كه بر حضرت رفت نيز توضيح داده شد. اينك بخش دوم اين مقاله پيش روي شما قرار دارد. 

داستان بُشرِ حافي از قضاياي مشهور تاريخ در عصر امام كاظم(ع) است. چنان‌كه گفته‌اند روزي امام از كوچه‌هاي بغداد مي‌گذشت. بشر حافي يكي از اشراف‌زادگان بود كه شبانه‌روز به عياشي و فسق و فجور اشتغال داشت. خانه‌اش مركز عيش‌ و نوش و رقص و غنا و فساد بود كه صداي آن از بيرون شنيده مي‌شد. روزي از روزها كه در خانه‌اش محفل و مجلس گناه برپا بود، كنيزش با ظرف خاكروبه، به جلوي درِ منزل آمد تا آن را خالي كند كه در اين هنگام حضرت موسي‌بن جعفر(ع) از جلوي درِ آن خانه عبور كردند و صداي ساز و رقص به گوش‌شان رسيد. از كنيز پرسيدند: صاحب اين خانه بنده است يا آزاد؟ كنيز جواب داد: البته كه آزاد و آقا است. امام(ع) فرمودند: راست گفتي! زيرا اگر بنده بود از مولاي خود مي‌ترسيد و اين‌چنين در معصيت گستاخ نمي‌شد. كنيز به داخل منزل برگشت. بُشر كه بر سفره شراب نشسته بود از كنيز پرسيد: چرا دير آمدي؟ كنيز داستان سوال مرد ناشناس و جواب خودش را نقل كرد. بشر پرسيد: آن مرد در نهايت چه گفت؟ كنيز جواب داد: آخرين سخن آن مرد اين بود: راست گفتي، اگر صاحب‌ اين خانه، آزاد نبود (و خودش را بنده خدا مي‌دانست) از مولاي خود مي‌ترسيد و در معصيت اين‌چنين گستاخ نبود.
سخن كوتاه حضرت موسي‌بن‌جعفر(ع) همانند تير بر دل او نشست و مانند جرقه آتشي قلبش را نوراني و دگرگون ساخت و همين جمله در او انقلاب ايجاد كرد. سفره شراب را ترك كرد و با پاي‌ برهنه بيرون دويد تا خود را به مرد ناشناس برساند. دوان‌دوان خودش را به موسي‌بن‌جعفر(ع) رسانيد و عرض كرد: آقاي من! از خدا و از شما معذرت مي‌خواهم. آري من بنده خدا بوده و هستم، ليكن بندگي خودم را فراموش كرده بودم. بدين جهت، چنين گستاخانه معصيت مي‌كردم، ولي اكنون به بندگي خود پي بردم و از اعمال گذشته‌ام توبه مي‌كنم. آيا توبه‌ام قبول است؟ حضرت فرمود: آري خدا توبه‌ات را قبول مي‌كند. از گناهان خود خارج شو و معصيت را براي هميشه ترك كن. آري بُشر حافي توبه كرد و در سلك عابدان و زاهدان و اولياي خدا در آمد و به شكرانه اين نعمت تا آخر عمر با پاي‌برهنه راه مي‌رفت.

احساس خطر هارون از نفوذ امام كاظم(ع) 
امثال اين خبرها را ماموران و مرتبطان با دربار خلافت به هارون مي‌دادند. اين بود كه احساس خطر مي‌كرد، مي‌گفت: اينها فقط بايد نباشند و گستاخانه به ايشان مي‌گفت: «وُجودُكّ ذّنْبٌ» اصلًا بودن تو از نظر من گناه است. امام مي‌فرمودند: من چه‌ كار كرده‌ام؟ كدام قيام را بر پا كردم؟ كدام اقدام را كردم؟ ائمه هم البته در عين‌ حال از تنوير افكار و روشن ‌كردن شيعيان‌شان و نزديكان و افراد ديگر هيچ‌گاه كوتاهي نمي‌كردند، قضيه را به آنها مي‌گفتند و مسائل را مي‌فهماندند و آنها مي‌فهميدند كه قضايا از چه قرار است.

داستان صفوان جمّال و تذكر امام(ع) به وي
يكي از راه‌هاي مبارزه حضرت با حكومت غاصب و ستمگر بني‌عباس، ممانعت از كمك و حمايت شيعيان از بقاي آن حكومت بود. يكي از دوستان امام كاظم(ع)، «صفوان جمّال» بود. صفوان مردي بود كه - به‌اصطلاح امروز- يك بنگاه كرايه وسايل حمل‌ونقل داشت كه آن زمان بيشتر شتر بود و به‌قدري متشخص و وسايلش زياد بود كه گاهي دستگاه خلافت، او را براي حمل‌ونقل بارها مي‌خواست. وي شترهاي زيادي داشت و از كرايه‌ دادن آنها به كاروان‌هاي تجاري و زيارتي، كسب درآمد مي‌كرد. روزي امام كاظم(ع) به او مي‌فرمايند: «تمام رفتار و كردارهايت زيباست به جز يك كار تو»! صفوان از امام مي‌خواهد تا آن كار ناپسند را معرفي كند و امام در پاسخ مي‌فرمايند: «إِكراوك جِمالك مِنْ هذا الرّجُلِ؛ كرايه‌دادن شترهايت به اين مرد (هارون)». صفوان به امام عرض مي‌كند: به خدا سوگند! من آن را براي فسق، فجور، شكار و لهو كرايه ندادم، بلكه براي زيارت بيت‌الله اجاره داده‌‌ام. خودم هم آنها را همراهي نكردم و غلامم را با آنها فرستادم. امام كه در مي‌يابد صفوان منظورش را درك نكرده، از او مي‌پرسد: آيا دوست داري كرايه‌ات را بدهند؟ آيا دوست داري كه زنده برگردند و كرايه تو را بپردازند؟ صفوان پاسخ هر دو پرسش را مثبت اعلام مي‌كند. سپس امام به وي مي‌فرمايد: «فمنْ أحبّ بقاءهُمْ فهُو مِنْهُمْ ومنْ كان مِنْهُمْ كان ورد النّار؛ هر كس زنده‌ماندن ستمگران را دوست داشته باشد، از آنان محسوب مي‌شود و هر كس از آنان محسوب شود، داخل آتش خواهد شد.» مطمئنا با كمك‌ نكردن به ظالمان، عمر حكومتي آنها هم زودتر به پايان مي‌رسد و ازاين‌رو امام اين اصل مهم را بيان كردند. 
يك‌وقت خبردار شدند كه صفوان تمام اين كاروان را يكجا فروخته است. اصلا دست از اين كارش برداشت. بعد كه شترانش را فروخت رفت نزد طرف قرارداد و گفت: ما اين قرارداد را فسخ مي‌كنيم؛ چون من ديگر بعد ازاين نمي‌خواهم اين كار را بكنم و خواست يك عذرهايي بياورد كه خبرش را به هارون دادند. 
هارون گفت: حاضرش كنيد. او را حاضر كردند. گفت: قضيه از چه قرار است؟ گفت من پير شده‌ام، ديگر اين كار از من ساخته نيست، فكر كردم اگر كار هم مي‌خواهم بكنم كار ديگري باشد. هارون خبردار شد. گفت: راستش را بگو، چرا فروختي؟ گفت: راستش همين است. گفت: نه، من مي‌دانم قضيه چيست. موسي‌بن‌جعفر خبردار شده كه تو شترها را به من كرايه داده‌اي، و به تو گفته اين كار، خلاف‌شرع است! انكار هم نكن، به خدا قسم اگر نبود آن سوابق زيادي كه ما از ساليان دراز با خاندان تو داريم دستور مي‌دادم همين‌جا اعدامت كنند. 
بنابراين، امام كاظم(ع) مانند ديگر ائمه اهل مبارزه با ستمگران بود و مانند آنها شهيد راه ظلم‌ستيزي شد. كاري كه اگر مسلمانان در پيش بگيرند هيچ ظالمي باقي نخواهد ماند و حكومت حاكمان جور جهان يكي پس از ديگري نابود خواهد شد. حضرت به همگان اثبات كردند كه حتي از زندان هم مي‌توان دست از مبارزه با ظلم و فساد بر نداشت و راه حق را رها نكرد. ما كه پيروان حضرتيم، بايد با شناخت حاكمان جور و استعمارگران ستمگر در جهان، به مبارزه با آنها بشتابيم و راه اهل‌بيت(ع) را ادامه دهيم؛ اين است معناي تشيع.

موجبات شهادت امام عليه‌السلام موسي‌بن‌جعفر عليه‌السلام 
اولا: وجود اينها، شخصيت اينها به‌گونه‌اي بود كه خلفا از طرف اينها احساس خطر مي‌كردند. 
دوم: در فضاي تبليغ، قضايا را مي‌گفتند، منتها همراه تقيه، يعني طوري عمل مي‌كردند كه تاحدامكان، مدرك به دست دشمن نيفتد. اين اقتضاي اوضاع زمانه بود كه كارشان را انجام دهند، و كوشش كنند مدرك هم دست دشمن ندهند، يا لااقل كمتر بدهند. 
سوم: روح مقاوم عجيبي كه داشتند. چنان‌كه پيش‌تر اشاره شد كه به ايشان گفتند: آقا! تو فقط يك عذرخواهي كوچك زباني در حضور يحيي انجام بدهيد، اما ايشان مي‌فرمايند: ديگر عمر ما گذشته است! 

قدرت روحي امام كاظم(ع) 
يك‌ زماني هارون كسي را فرستاد در زندان و خواست از اين راه از امام اعتراف بگيرد باز از همين حرف‌ها كه ما به شما علاقه‌منديم، ما به شما ارادت داريم، مصالح ايجاب مي‌كند كه شما اينجا باشيد و به مدينه نرويد وگرنه ما هم قصدمان اين نيست كه شما زنداني باشيد، ما دستور داديم كه‌ محلی امن در نزديك خودم برايتان تهيه كنند. 
مامورش كيست؟ همين فضل بن ربيع كه زماني امام در زندانش بوده و از افسران عاليرتبه هارون است. فضل درحالي كه لباس رسمي پوشيده و مسلح بود و شمشيرش را حمايل كرده بود رفت زندان خدمت امام(ع). امام نماز مي‌خواند. متوجه شد كه فضل بن ربيع آمده است. فضل ايستاده و منتظر است كه امام نماز را سلام بدهد و پيغام خليفه را ابلاغ كند. امام تا نماز را سلام داد و گفت: السّلام عليكم و رحمه‌الله و بركاته، مهلت ندادند و مجددا به نماز ايستادند. 
بار ديگر نماز امام تمام شد و باز مجددا به نماز ايستادند و چند بار اين عمل تكرار شد. فضل متوجه شد كه تعمدي در كار است. اول خيال مي‌كرد كه لابد امام يك نمازهايي دارد كه بايد چهار ركعت يا شش ركعت يا هشت ركعت پشت‌سرهم باشد، بعد فهميد نه حساب اين نيست كه نمازها بايد پشت‌سرهم باشد، حساب اين است كه امام نمي‌خواهد به او اعتنا كند و او را بپذيرد. 
فضل كه بالاخره ماموريتش را بايد انجام مي‌داد و مي‌دانست اگر خيلي معطل بماند، هارون سوءظن پيدا مي‌كند كه نكند رفته در زندان يك قول و قراري با امام كاظم گذاشته است. اين‌بار وقتي امام هنوز نمازشان را تمام نكرده بودند، شروع كرد به حرف زدن. او پيغام هارون را رساند و هر چه هارون گفته بود گفت. هارون به او گفته بود مبادا آنجا كه مي‌روي، بگويي اميرالمومنين چنين گفته است، به عنوان اميرالمومنين نگو، بگو پسرعمويت هارون اين‌جور گفته است. او هم با كمال تواضع و ادب گفت: 
هارون پسرعموي شما سلام رسانده و گفته است كه بر ما ثابت است كه شما تقصيري و گناهي نداريد، ولي مصالح ايجاب مي‌كند كه شما در همين‌جا باشيد و فعلا به مدينه برنگرديد تا موقعش برسد، و من مخصوصا دستور دادم كه آشپز مخصوص بيايد، هر غذايي كه شما مي‌خواهيد و دستور مي‌دهيد، همان را براي‌تان تهيه كند. نوشته‌اند امام در پاسخ اين جمله را فرمود: «لا حاضِرٌ لي مالٌ فينْفعُني و ما خُلِقْتُ سوولا،‌الله اكبّرُ؛ مال خودم اينجا نيست كه اگر بخواهم خرج كنم از مال حلال خودم خرج كنم، آشپز بيايد و به او دستور بدهم؛ من هم آدمي نيستم كه بگويم جيره بنده چقدر است، جيره اين ماه مرا بدهيد؛ من هم مرد درخواست نيستم. اين «ما خُلِقْتُ سوولا» همان و «الله‌اكبر» نماز بعدي نيز همان. اين بود كه خلفا مي‌ديدند اينها را از هيچ راهي و به هيچ‌وجهي نمي‌توانند وادار به تمكين كنند، تابع و تسليم كنند، وگرنه خود خلفا مي‌فهميدند كه شهود كردن ائمه چقدر براي‌شان گران تمام مي‌شود، ولي از نظر آن سياست جابرانه خودشان كه از آن ديگر دست برنمي‌داشتند، باز آسان‌ترين راه را همين راه مي‌ديدند.

چگونگي برنامه امامت امام كاظم عليه‌السلام 
برنامه‌ريزي امام كاظم(ع) در دوران امامت‌شان را مي‌توان به صورت زير صورت‌بندي كرد: 
محور اول: برنامه‌ريزي فكري و آگاهي دادن عقيدتي و برنامه‌ريزي در روبه‌رو شدن با عقايد منحرف و انگيزه‌ شعوبي‌ها، نژادپرستي و عقايد مختلف ديني. شعوبي‌ها اين عقايد را در بين مسلمانان و غيرمسلمانان تبليغ مي‌كردند. امام براي روشنگري و خنثي‌كردن اينها، برنامه‌ريزي فكري مي‌كردند.
از خطرناك‌ترين اين تبليغات زهرآگين، تبليغ افكار الحادي و كفرآميز بود كه با فعاليت و گسترش در نيروهاي جوان و نوجوان مسلمان وارد مي‌شد. موضع امام موسي‌بن‌جعفر در برابر تبليغات الحادي، اين بود كه با دلايل بسيار مستحكم در برابرشان مي‌ايستادند و پوچي و بيهودگي آنان را بر مردم بيان مي‌كردند و با منطق قوي از فريب‌خوردن جوانان جلوگيري و عيوب را مطرح مي‌كردند تا جايي كه گروهي انبوه از پيروان اين عقايد بعد از آموزه‌هاي امام به ‌اشتباه خود و فساد در خط‌مشي‌اي كه در پيش گرفته بودند اعتراف كردند و به اين صورت جنبش امام بيشتر درخشندگي يافت و قدرت علمي آن حركت منتشر شد و همگان به اين مساله واقف شدند. در اين زمينه است كه گروهي كثير از مسلمانان از امام پيروي كردند و خط‌‌مشي امام را پذيرفتند و بديهي است كه اين مساله به مسوولان حكومت و خلفا، گران مي‌آمد و با شدت و فشار و شكنجه با امام و ياران امام رفتار مي‌كردند و خيلي‌ها را بازداشت مي‌كردند تا آنجا كه امام مجبور شدند به‌خاطر اين خطرات با كسي صحبت نكنند و با كسي مناظره نكنند و لذا ايشان تا مرگ مهدي عباسي از سخنراني خودداري مي‌كردند چنان‌كه رجال كشي به اين مساله تصريح دارد.
گروه كثيري از بزرگان و دانشمندان و راويان احاديث از كساني بودند كه از زمان امام صادق مانده بودند و هنگام امامت امام كاظم به يثرب آمدند و اطراف امام را گرفتند و امام درواقع با توانايي بيشتر بر فقه اسلامي، عقايد خردمندانه‌اي در فقه اسلامي و عقايد اسلامي ابراز كردند. در اين محور است كه مجموعه بسياري از احكام اسلامي به امام كاظم منسوب است كه در قالب حديث و فقه تدوين شده و در آن قسمت بايد پيگيري كنيم و دانشمندان و راويان حديث همواره با آن افاضات علمي همدم بودند و در فتواها و گفته‌هاي خود از آن استفاده مي‌كردند.
سيد بن طاووس اين‌طور روايت مي‌كند كه ياران و نزديكان امام در مجلس ايشان حاضر مي‌شدند و لوح‌هايي خاص براي نوشتن را در آستين‌ها داشتند. پس معلوم است كه در بين اينها آدم‌هاي جاسوسي هم بودند و هروقت امام كلمه‌اي مي‌گفتند در اين لوح‌ها ثبت مي‌كردند. اينها بودند كه همه آن انواع علوم را با توجه گوناگوني از امام نقل مي‌كردند. كوشش‌هاي علمي ايشان تمام مراكز اسلامي را فراگرفته بود و دانشمندان نسلي پس از نسل ديگر، از اين مجموعه‌هايي كه از امام صادق و امام كاظم مانده بود، استفاده مي‌كردند. 
نظارت مستقيم امام كاظم(ع) بر پايگاه تشيع محور دوم: از فعاليت‌هاي امام، نظارت مستقيم بر پايگاه‌هاي توده‌اي و طرفداران و پيروان خود بود كه در مسائلي كه پيش‌رو داشتند و مواضع سلبي و منفي در برابر حكومت با آنها هماهنگ باشد تا بتواند حكومت را از نظر سياسي ناتوان كند و ارتباط و تماس و پايگاه مردمي آنها به كمترين حد برسد. امام همواره سفارش مي‌كردند دعوا را به دادگاه و دادگستري نبرند و خودشان مسائل‌شان را حل كنند.
 در واقع اين دليلي بود بر اينكه ما حكومت را نامشروع مي‌دانيم و با آنها همكاري نمي‌كنيم. در اين زمينه چيزي كه امام را دلير ساخت تا اين‌چنين مواضع بسيار استواري داشته باشند آن دگرگوني آشكار و گستردگي و انتشار پايگاه‌هاي مردمي ايشان بود كه حتي در قيام‌هاي علويان كه اشاره خواهد شد اين‌چنين امام را در مواضع خود دلير كرده بود. اين مطلب با جنبش امام و با فعاليت‌هاي منفي ايشان نسبت به حكومت منحرف عباسيان و فراخواندن او در حرام دانستن ياري و همكاري با حكومت، در هر زمينه از زمينه‌ها هماهنگ شده بود.
چنان‌كه اشاره شد در گفت‌وگوي امام با يكي از اصحاب به نام صفوان جمال كه او كمترين همكاري را با هارون داشت، اما امام او را نكوهش مي‌كنند. پس مي‌بينيم كه چگونه امام نارضايتي و خشم خود را از حكومت هارون، پياپي ابراز مي‌دارد و همكاري با حكومت را به هر شكلي حرام مي‌داند و اعتماد و تكيه بر آنان را منع مي‌كند و در كتاب تحف‌العقول آمده است كه امام مي‌فرمود: به آنان كه ستمكارند تكيه مكنيد كه گرفتار دوزخ خواهيد شد مردم را از تماس با حاكم غاصب بازمي‌داشتند و تمايل بر آنان را بر مسلمانان حرام مي‌كردند.

منع امام كاظم(ع) از هر نوع همكاري  با دستگاه ظلم و استثنائات آن
امام مي‌فرمودند: اگر انسان منشي كافران و حكومت‌هاي غاصب نشود؛ ولي فقط مداد آنان را تراش كند، اين هم از نظر فقه شيعي حرام است!
يعني اگر تماس با آنان به علت بعضي مصلحت‌هاي شخصي باشد، باز هم نمي‌تواند مجوز همكاري با حكومت باشد. ازاين‌جهت ياران خويش را از شركت ‌كردن در نظام هارون و پذيرفتن هرگونه مسووليت و وظيفه دولتي كلي يا جزئي بر حذر مي‌داشت. در كتاب مكاسب شيخ انصاري آمده است كه زياد بن ابي سلمه فرمود: ‌اي زياد! اگر از پرتگاهي بلند فروافتم و پاره‌پاره گردم بيشتر دوست مي‌دارم تا اينكه براي آن حكومت غاصب كاري انجام دهم يا بر بساط كسي از آنان پاي گذارم. 
اما در مديريت امام كاظم البته گاهي موارد استثنا هم وجود داشت كه البته كاملا طبيعي است. يكي از اين موارد علي بن يقطين است؛ يكي از بزرگان و ياران كه امام ايشان را از اين فرمان عدم همراهي با حكومت استثنا مي‌كند و اجازه مي‌دهد كه او منصب وزارت را در روزگار هارون بپذيرد و قبل از هارون هم اين منصب را در دوران مهدي پذيرفته بود. علي بن يقطين نزد امام آمد و اجازه خواست تا استعفا دهد و منصب را ترك كند، اما امام او را از اين كار بازداشتند و گفتند چنين مكن، ما به تو آموخته‌ايم و برادران تو به سبب تو عزت دارند و افتخار. 
پس مشخص مي‌شود كه پذيرفتن اين وزارت بسيار اساسي بوده و امام ايشان را استثنا قرار مي‌دهد و مي‌فرمود شايد به ياري خدا بتواني كاري انجام بدهي و دست بي‌نوايي را بگيري يا مخالفان به دست تو در هم شكنند. كفاره و تاوان شما اين است كه آن منصب را بپذيري و به برادران خودت پنهاني و غيرمستقيم كمك كني. سپس امام مي‌فرمايند تو در آن منصب، يك مورد را براي من تضمين كن من سه مورد را برايت تضمين مي‌كنم. نزد من ضامن باش كه هريك از دوستان ما را ديدي كه نزد تو آمدند، نياز او را برآوري و او را گرامي داري و من ضامن مي‌شوم كه هرگز سقف زنداني به تو سايه نيفكند و دم هيچ شمشيري به تو نرسد و هيچ فقري به سراي تو پا نگذارد. 
پس مي‌بينيم امام نظارت مستقيم بر پايگاه‌هاي توده‌اي و طرفداران خودشان داشتند كه چه كساني هستند و با حكومت چه ارتباطي دارند، چه كساني همكاري را بپذيرند و چه كساني نپذيرند كه بيشتر نپذيرفتن همكاري‌ها بوده است.

صراحت امام در معرفي باطل بودن دستگاه خلافت
محور سوم: موضع آشكار و صريح امام در احتجاج با غاصبان حكومت. امام صريحا اعلام مي‌كنند كه خلافت حق امام است نه اين غاصبان و امام بر همه‌كس برتري دارد. مناظره ايشان با هارون‌الرشيد در مرقد پيامبر اكرم (ص) داستاني معروف است. هارون با تشريفات زياد و با كارمندان عاليرتبه به زيارت پيامبر (ص) آمده بود و امام را هم احضار كرده بودند كه شوكت آنها را ببيند. هارون رو به ضريح مقدس پيامبر كردند و اين‌چنين سلام دادند: سلام بر تو ‌اي پسرعمو! و قصدش اين بود كه بدين‌وسيله به نسبت خود با پيامبر اكرم افتخار كند. چون با اين نسبت، حكومت را در دست گرفتند و اول به نام اهل‌بيت شعار دادند و بعد گفتند خودمان نزديك‌تريم؛ بني العباس و خلافت را با اين شگرد به دست آوردند. در اينجا امام نيز حاضر بودند، جلو آمدند و گفتند: السلام عليك يا ابا، سلام بر تو‌ اي پدر من. اين حرف مثل پتكي بر سر هارون كوبيده شد و مثل ديوانگان خشمگين شد، چون ديدند امام افتخارات او را بر باد دادند و از او پيشي گرفتند. هارون با كينه گفت: چرا گفتي كه تو از ما به رسول‌الله نزديك‌تري؟ امام پاسخ لطيف در عين ‌حال كوبنده دادند. پرسيدند: هارون اگر رسول‌الله زنده شود و دخترت را از تو خواستگاري كند آيا او را اجابت مي‌كني كه با شما وصلت كند؟ هارون گفت سبحان‌الله، نه ‌تنها مي‌پذيرم بلكه بر عرب و عجم بر اين كار افتخار مي‌كنم. امام فرمودند؛ اما اگر او زنده شود هرگز از دختر من خواستگاري نمي‌كند؛ زيرا او پدر ماست! پس به اين دليل ما به ايشان، از شما نزديك‌تريم!

احتجاج ديگر امام كاظم(ع) با هارون
در كتاب تذكره الخواص آمده است: هارون كه ديگر از پا در آمد و در اين مناظره شكست خورد، فورا به دستگيري امام فرمان داد و امام زنداني شدند. مناظره ديگري كه موضع امام را مشخص مي‌كند. روزي هارون امام را احضار كرده بودند در يكي از كاخ‌هاي خود كه بسيار زيبا و استوار بود و مانند آن در شهرهاي ديگر حتي بغداد، نبود. هارون سرمست از قدرت گفت: اين سرا چگونه است؟ امام بي‌واهمه از قدرت و جبروت هارون، فرمودند: اين سراي فاسقان است، به گفته خداوند تبارك‌وتعالي: «سأصْرِفُ عنْ آياتِي الذِين يتكبرُون فِي الْأرْضِ بِغيْرِ الْحقِّ وإِنْ يروْا كُل آيهٍ لا يُومِنُوا بِها وإِنْ يروْا سبِيل الرُّشْدِ لا يتخِذُوهُ سبِيلا وإِنْ يروْا سبِيل الْغيِّ يتخِذُوهُ سبِيلًا ذلِك بِأنهُمْ كذبُوا بِآياتِنا وكانُوا عنْها غافِلِين؛ آن كساني را كه به ناحق در زمين سركشي مي‌كنند، زود است كه از آيات خويش روي گردان سازم؛ چنانكه هر آيتي را كه ببينند ايمان نياورند و اگر طريق هدايت ببينند از آن نروند و اگر طريق گمراهي ببينند از آن بروند؛ زيرا اينان آيات را دروغ انگاشتند و از آن غفلت ورزيدند.» (اعراف، 146) 
هارون در اينجا از ناراحتي مي‌لرزيد و موجي از تشويش او را دربرگرفته بود؛ آنگاه به امام گفت: خانه از آن كيست؟ فرمودند: خانه از آن شيعيان ماست. هارون گفت: شيعيان تو كجايند؟ امام سخن خداوند را در جواب فرمودند: «بِسْمِ‌الله الرحْمنِ الرحِيمِ لمْ يكُنِ الذِين كفرُوا مِنْ أهْلِ الْكِتابِ والْمُشْرِكِين مُنْفكِّين حتي تأْتِيهُمُ الْبيِّنهُ ؛ كافران از اهل كتاب و مشركان جدا نبودند حال براي آنان از جانب خدا بينه‌اي آمد.» (بينه، 1) 
منظور اين است كه همه‌جا كفار و مشركين هستند؛ اما شيعيان ما مخفي‌اند. هارون گفت: پس ما كافرانيم؟ امام فرمودند آن‌طور كه خداوند در قرآن سوره ابراهيم آيه 28 مي‌فرمايد: «ألمْ‌تر إِلي الذِين بدلُوا نِعْمت‌الله كُفْرًا وأحلُّوا قوْمهُمْ‌دار الْبوارِ؛ آنان كه نعمت خداي را بر كفر تبديل كردند و پيروان خود را در سراي هلاكت جاي دادند، اينان كافرند.» امام اين‌چنين آشكار به هارون مي‌گويد منصب خلافت را غصب كردي و اين را دزديده‌اي و هارون عصباني شد. در واقع امام او را به مبارزه مي‌طلبيد و هيچ نرمشي در ايشان احساس نمي‌شد با اينكه در كاخ هارون بودند. (مناقب) 

احتجاج امام كاظم(ع) با هارون بر سر فدك
در يك‌زمان ديگر، وقتي هارون از امام راجع به فدك پرسيد تا آن را به ايشان باز پس دهد تا تبليغات كند كه بني‌اميه پس ندادند؛ ولي ما بنی‌العباس پس داديم! او فكر مي‌كرد فدك يك مزرعه است يا يك زمين كوچك است كه مي‌تواند آن را پس دهد. لذا از امام خواست حدود فدك را تعيين كنند. از امام پرسيد: حدود فدك كجاست؟ امام فرمودند: اگر حدود آن را بگويم آن را پس نخواهي داد! هارون اصرار كرد و امام چاره‌اي نديد و فرمودند: مرز نخستين، عدن (يمن) است، هارون سخت برافروخت، مرز دوم سمرقند است، خشم بيكران هارون را گرفت، مرز سوم آفريقا، حد آخر از ساحل دريا تا ارمنستان! هارون گفت آن‌وقت براي ما چيزي باقي نمي‌ماند، امام فرمود مي‌دانستم آن را به ما باز پس نخواهي داد؛ لذا از گفتن حدود آن امتناع مي‌كردم.
ادامه اين مقاله را در شماره بعدي بخوانيد.


   يكي از دوستان امام كاظم (ع)، «صفوان جمّال» بود. صفوان مردي بود كه - به‌اصطلاح امروز - يك بنگاه كرايه وسايل حمل‌ونقل داشت كه آن زمان بيشتر شتر بود و به‌قدري متشخص و وسايلش زياد بود كه گاهي دستگاه خلافت، او را براي حمل‌ونقل بارها مي‌خواست. وي شترهاي زيادي داشت و از كرايه‌دادن آنها به كاروان‌هاي تجاري و زيارتي، كسب درآمد مي‌كرد. روزي امام كاظم(ع) به او مي‌فرمايند: «تمام رفتار و كردارهايت زيباست به جز يك كار تو»! صفوان از امام مي‌خواهد تا آن كار ناپسند را معرفي كند و امام در پاسخ مي‌فرمايند: «إِكراوك جِمالك مِنْ هذا الرّجُلِ؛ كرايه‌دادن شترهايت به اين مرد (هارون)». صفوان به امام عرض مي‌كند: به خدا سوگند! من آن را براي فسق، فجور، شكار و لهو كرايه ندادم، بلكه براي زيارت بيت‌الله اجاره داده‌‌ام. خودم هم آنها را همراهي نكردم و غلامم را با آنها فرستادم. امام كه در مي‌يابد صفوان منظورش را درك نكرده، از او مي‌پرسد: آيا دوست داري كرايه‌ات را بدهند؟ آيا دوست داري كه زنده برگردند و كرايه تو را بپردازند؟ صفوان پاسخ هر دو پرسش را مثبت اعلام مي‌كند. سپس امام به وي مي‌فرمايد: «فمنْ أحبّ بقاءهُمْ فهُو مِنْهُمْ و منْ كان مِنْهُمْ كان ورد النّار؛ هر كس زنده‌ماندن ستمگران را دوست داشته باشد، از آنان محسوب مي‌شود و هركس از آنان محسوب شود، داخل آتش خواهد شد.» مطمئنا با كمك‌نكردن به ظالمان، عمر حكومتي آنها هم زودتر به پايان مي‌رسد و ازاين‌رو امام اين اصل مهم را بيان كردند. 
   امام كاظم صريحا اعلام مي‌كردند كه خلافت حق امام است. مناظره ايشان با هارون‌الرشيد در مرقد پيامبر اكرم(ص) داستاني معروف است. هارون با تشريفات زياد و با كارمندان عاليرتبه به زيارت پيامبر(ص) آمده بود و امام را هم احضار كرده بودند كه شوكت آنها را ببيند. هارون رو به ضريح مقدس پيامبر كردند و اين‌چنين سلام دادند: سلام بر تو ‌اي پسرعمو! و قصدش اين بود كه بدين ‌وسيله به نسبت خود با پيامبر اكرم افتخار كند. چون با اين نسبت، حكومت را در دست گرفتند و اول به نام اهل‌بيت شعار دادند و بعد گفتند خودمان نزديك‌تريم؛ بني‌العباس خلافت را با اين شگرد به دست آوردند. در اينجا امام نيز حاضر بودند، جلو آمدند و گفتند: السلام عليك يا ابا، سلام بر تو ‌اي پدر من. اين حرف مثل پتكي بر سر هارون كوبيده و مثل ديوانگان خشمگين شد.

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون