• ۱۴۰۳ سه شنبه ۲۵ ارديبهشت
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
صفحه ویژه

30 شماره آخر

  • شماره 5433 -
  • ۱۴۰۱ پنج شنبه ۴ اسفند

نگاهي به فضائل عبدصالح، حضرت عباس‌بن علي‌بن ابي‌طالب عليهم‌السلام در سالروز ولادت آن جناب – بخش اول

شير بيشه ولايت

عليرضا روشنايي

با طلوع ماه بني‌هاشم عليه‌السلام، در چهارم شعبان سال 26 هجري در شهر مدينه، جهان فروغي ديگر يافت و از افق مجد علوي اختري تابناك شروع به درخشيدن گرفت. مولودي كه از كانون شجاعت شير نوشيد، در دامان خليفه الهي رشد يافت و از پدر امامان عليهم‌السلام در سرشتش بهره‌ها داشت. حضرت علي عليه‌السلام براي او نام «عباس» را برگزيد كه به معناي «شير بيشه» است. در دهم محرم سال ۶۱ هجري قمري به شهادت رسيدند. وي پسر علي بن ابي‌طالب و ام‌البنين عليهم‌السلام است و برادر كوچك‌تر و يار هميشگي امام حسين(ع) بود. شهرت و محبوبيت قمر بني‌هاشم در نزد مسلمان به ‌خاطر وفاداري ايشان به امام‌حسين  (ع)زياد است.

فاطمه (ام‌البنين)  اميرالمومنين بعد از شهادت حضرت زهرا (س) 
اميرالمومنين علي (عليه آلافُ التحيه والثناء) بعد از فاطمه زهرا سلام‌الله عليها طبق وصيت همسر خود با «امامه» كه فرزند زينب دختر پيامبر (ص) و خواهرزاده حضرت زهرا(س) ازدواج كرد؛ البته گروهي از مورخين نظير طبري و ابن اثير برآنند كه اميرالمومنين(ع) با ‌ام‌البنين بعد از وفات حضرت زهرا(س) ازدواج كرده است. به هر حال با گذشت زمان امام علي(ع) درصدد برآمدند با يكي از زنان كه از خانواده‌اي شجاع و دلير باشد، ازدواج كنند. لذا به برادرش عقيل كه در علم انساب تبحر داشت‌و به اصل و نسب قبايل آگاه بود، سفارش كرد كه خود به خواستگاريش برود. ابي نصر بخاري در كتاب سرسلسله العلويه مي‌نويسد: «قال اميرالمومنين عليه‌السلام لعقيل بن ابي طالب  و هو اعلم قريش بالنسب  اطلب لي امرأه ولدتها شجعان العرب حتي تلدلي ولدا شجاعا»؛ برايم بانويي بياب كه ‌زاده شجاع‌ترين عرب باشد تا برايم فرزندي شجاع بياورد و به اين ترتيب بود كه عقيل گفت: «تزوج‌ام البنين الكلابيه فانه ليس في العرب اشجع من آبائها» با‌ ام‌البنين كلابيه ازدواج كن كه در عرب شجاع‌تر از پدران او كسي نيست. فاطمه كلابيه از طايفه بني كلاب كه در شجاعت بي‌مثال است. فاطمه كلابيه (امّ البنين) زني داراي فضل و كمال و محبّت به خاندان پيامبر بود و براي اين دودمانِ پاك، احترام ويژه‌‏اي قائل بود. اين محبت و مودّت و احترام، عمل به فرمان قرآن بود كه اجر رسالت پيامبر را «مودّت اهل بيت» دانسته است.   (تاريخ طبري، محمد بن جرير طبري، جلد ششم و ابن اثير جلد سوم)  برخي منابع از معاصران نيز گزارش كرده‌اند - از جمله كتاب شبّر «ادب الطف أو شعراء الحسين(ع) » جلد اول، صفحه 73 - زماني كه ام‌البنين به عنوان همسر وارد منزل امام علي(ع) شد، حسنين(ع) مريض بودند؛ لذا ام‌البنين(س) شب‌ها بيدار مي‌ماند و به مراقبت از آنان مي‌پرداخت. محدث قمي در كتاب نفس المهموم به اين مطلب اشاره داشته است كه او براي حسن، حسين، زينب و ام‌كلثوم، يادگاران عزيز حضرت زهرا (س)، مادري مي‌كرد و خود را خدمتكار آنان مي‏دانست. وفايش نيز به اميرالمومنين(ع) شديد بود. پس از شهادت علي(ع) به احترام آن حضرت و براي حفظ حرمت او، شوهر ديگري اختيار نكرد، با آنكه مدّتي نسبتا طولاني (بيش از بيست سال) پس از آن حضرت زنده بود. مقرم در كتاب قمر بني‌هاشم صفحه 125 به اين مطلب اشاره كرده كه فاطمه در حين ورود به خانه مولا علي بعد از مدتي با چشماني گريان از خانه بيرون آمد و وقتي علت را از او جويا شدند فرمود: من از حسن و حسين(ع) سوال كردم كه آيا مرا به خدمتكاري مي‌پذيريد تا در اين خانه براي همه خدمتكار باشم يا اينكه به خانه خود بازگردم و حسنين در جواب فرمودند: شما عزيز و بزرگوار هستيد و اين خانه متعلق به شما است.

ثمره ازدواج اميرالمومنين با ام‌البنين عليهمالسلام
 ثمره اين ازدواج چهار سرباز در ركاب امام حسين(ع)؛ عباس(ع) كه در سال بيست و شش هجري به دنيا آمد، جعفر در سال سي و دو هجري، عبدالله در سال سي و شش هجري و عثمان در سال چهلم هجري به دنيا آمدند و طبق روايات در زمان شهادت مولا علي در محراب كوفه عثمان كه فرزند چهارم‌ ام‌البنين بوده است به دنيا آمده است و هر چهار برادر در كربلا در ركاب امام حسين(ع) شهيد شدند. 
هنگامي كه كاروان اسراي كربلا وارد مدينه شد و آمدند كه خبر شهادت فرزندانش را به ام‌البنين بدهند؛ «يا بشير اخبرني عن ابي عبدالله الحسين. اولادي و من تحت الخضراء كلهم فداء لابي عبدالله...» او تنها و تنها از حسين (عليه‌السلام) مي‌پرسيد و مي‌گفت: «اي كاش فرزندانم و تمامي آنچه در زمين است فداي حسين مي‌شد و او زنده مي‌ماند.» و وقتي بشير بن جذلم خبر شهادت امام حسين (عليه‌السلام) و فرزندانش را داد، فرمود: رگ‌هاي قلبم را بريدي! فرزندانم و هر آنچه زير آسمان است به فداي حضرت اباعبدالله الحسين (عليه السلام).   (رياحين الشريعه ج3 ص293، العقيله والفواطم ص 124) 
سرانجام اين بانوي عظيم شأن در سيزدهم جمادي‌الثاني سال ۶۴ هجري قمري وفات يافت و آن حضرت را در قبرستان بقيع در كنار سبط رسول خدا، امام حسن (عليه السلام) و فاطمه بنت اسد و ديگر چهره‌هاي درخشان شريعت محمدي (صلي‌الله عليه و آله) به خاك سپردند.

 مراحل زندگي حضرت عباس بن علي(ع) 
زندگي عباس‌بن علي عليه‌السلام را مي‌توان به دو مرحله كودكي و جواني تقسيم كرد. دوره كودكي كه عموماً به تربيت و بروز گوشه‌هايي از شخصيت وي گذشت و دوران جواني تا شهادت كه به سه بخش تقسيم مي‌شود: 
 1 - با پدر (14 سال) 
 2 - در زمان امامت برادرش امام حسن عليه‌السلام (10 سال) 
 3 - در دوران امامت امام حسين عليه‌السلام (10 سال) 

دوران كودكي 
مي‌توان گفت: دوران كودكي عباس در دامان مولا علي و امام حسن و امام حسين(ع) سپري شد. در زمان كودكي و طفوليت عباس(ع) ام‌البنين مشاهده كرد كه مولا علي بازوان كودكش را بوسه مي‌زند و مي‌گيرد! مادر، حيرت‌زده قدمي پيش گذاشت و پرسيد: مولاي من! براي چه گريه مي‌كنيد؟ امام عليه‌السلام فرمود: آنها را قطع خواهند كرد... ام‌البنين كه قلبش از اين خبر به‌ شدت مي‌تپيد، پرسيد: چرا! چرا قطع خواهد شد؟ امام فرمود: دست‌هاي عباس به‌ خاطر ياري اسلام و دفاع از برادرش حسين عليه‌السلام قطع خواهد شد. علي عليه‌السلام ادامه داده و فرمودند: ام‌البنين! فرزندت عباس نزد خداي تبارك‌وتعالي منزلتي عظيم دارد و خداوند در عوضِ دو دست، دو بال به او خواهد داد كه با آنها با ملائكه در بهشت پرواز كند. همانطور كه جعفر بن ابي‌طالب را دو بال داد. ام‌البنين با شنيدن اين خبر بي‌اندازه خوشحال شد.   (كتاب سردار كربلا، ص 164؛ و چهره درخشان قمر بني‌هاشم، ج 1، ص 141) 

دوران جواني 
در سن سي و هفت‌سالگي در جنگ صفين حضرت عباس حضوري شجاعانه داشته او همچون بازويي براي برادرانش بود هنگامي كه آب فرات به اشغال معاويه درآمد و سپاه علي(ع) از آن محروم و ممنوع شد، يك‌بار سواران براي آزادي آب عملياتي انجام دادند، ولي موفق نشدند، براي بار دوم امام حسين(ع) حمله كرد و توانست آب را آزاد كند. در يكي از روزهاي صفين اين حادثه عجيب روي داد: جواني كه بر صورت خود نقاب‌ زده بود، در برابر معاويه قرار گرفت و مبارز طلبيد، چنان آثار شجاعت و هيبت از وجود او آشكار بود كه احدي از شاميان جرات اينكه با او نبرد كند را در خود نمي‌يافت. معاويه كه در تنگناي مخوفي گرفتار شده بود، به مردي به نام «ابن شعثا» دستور داد شتاب گيرد و با جوان ناشناس به نبرد پردازد، او در پاسخ معاويه گفت: مردم مرا با ده‌هزار سوار برابر مي‌شمارند، چگونه مرا به اين جوان مامور مي‌كني؟ معاويه گفت: چه‌كار خواهي كرد؟ گفت: مرا هفت پسر است، يكي از آنها را به جنگ وي مي‌فرستم، تا كارش را تمام كند. سپس يكي از فرزندانش را به جنگ فرستاد، طولي نكشيد كه فرزند ابن شعثا از پاي درآمد. ابن شعثا فرزند ديگرش را فرستاد. او نيز كشته شد؛ ساير فرزندانش نيز يكي پس از ديگري به ميدان آمدند و كشته شدند. ابن شعثا ناچار شد كه خود به جنگ جوان ناشناس بيايد، هنگامي كه با وي روبرو شد، گفت: فرزندانم را كشتي؟! به خدا سوگند، پدر و مادرت را به عزايت مي‌نشانم! در جنگ تن‌به‌تن، لحظاتي زدوخوردها و كشمكش‌ها به طول انجاميد، ولي سرانجام، جوان ناشناس، او را دونيم كرد. همه از شجاعت و دلاوري جوان ناشناس در شگفت بودند. در اين وقت، اميرالمومنين علي(ع) به جوان ناشناس دستور داد كه بازگردد، او بازگشت و نقاب از چهره‌اش برداشت، علي(ع) پيشاني‌اش را بوسيد و همه فهميدند كه او ماه بني‌هاشم عباس عليه‌السلام است. اصحابي چون مالك‌اشتر و ديگران از مولا خواستند به دليل تضعيف روحيه دشمن دوباره عباس رابه ميدان بفرستد كه مولا فرمود او بازو و ناصر حسين(ع) است.  (المحاسن والمساوي، ابراهيم بن محمد بيهقي، داربيروت للطباعه والنشر) 
سن عباس(ع) را در جنگ صفين يازده سال يا دوازده سال نوشته‌اند كه هنوز مويي در صورت آن بزرگوار نروييده بود و به دليل زيبايي چهره او را قمر بني‌هاشم(ع) ناميده‌اند .
 (سردار كربلا، مقرم، كبريت احمر، مقتل خوارزمي قهرمان كربلا، ص 221 - 228، نقل از كبريت احمر، ج 4، ص 24.) 
در كتاب سردار كربلا آمده؛ عباس(ع) چهارده سال از عمر خويش را در دوره پدر گذرانيد كه در سال چهلم هجري در شب بيست‌ويكم رمضان مولا علي(ع) از همه كساني كه كنار بستر بودند، مي‌خواهد كه بيرون بروند به جز بچه‌هاي حضرت زهرا (س) عباس نيز مانند ساير اطرافيان از جاي برمي‌خيزد. مولا علي(ع) با دست اشاره به عباس كرد كه عباس جان تو نيز بنشين با تو كار دارم بعد از وصايايي كه به حسنين و زينبين كرد دست عباس را در دستان امام حسين(ع) گذاشت و فرمود: عباس جان هرگز از برادرت حسين جدا مشو و او را تنها مگذار.

ازدواج حضرت ابوالفضل(ع) با لبابه
شيخ عباس قمي در منتهي الامال مي‌نويسد: حضرت عباس(ع) در بين سال چهل تا چهل و پنج هجري قمري با لبابه دختر عبدالله بن عباس كه پسرعموي مولا و پيامبر(ص) بود و ‌ام‌حكيم جويري (دختر خالد بن قرظ كناني) ازدواج كرد.  برخي براي حضرت دو فرزند به نام‌هاي عُبيدالله و فضل ذكر كرده‌اند (علوي (عمري)، الْمُجدي في انساب الطالبيين، ص 436) و برخي به دو فرزند به نام‌هاي عبيدالله و حسن اشاره كرده‌اند (ابن قتيبه دينوري، المعارف، ص 127) . ابن شهرآشوب نقل كرده است يكي از فرزندان حضرت در كربلا به شهادت رسيده است و نسل عباس(ع) از فرزندش عبيدالله كه مردي خوش‌سيما و اهل كمال بوده، ادامه يافته است.  بعضي متأخران چهار پسر به نام‌هاي عبيدالله، فضل، حسن و قاسم و دو دختر براي عباس برشمرده‌اند. (مقرّم، العباس، ص 350) و برخي به اين چهار نفر، پسر ديگري به نام عبدالله نيز افزوده و گفته‌اند كه وي نيز در كربلا به شهادت رسيده است.  لبابه بعد از حضرت عباس (عليه‌السلام) با زيد پسر ارشد امام حسن مجتبي (عليه‌السلام) ازدواج كرد؛ ايشان از زيد نيز دختري به نام نفيسه دارد. كتاب المحبر، ابوجعفر محمد بن حبيب بن اميه الهاشمی البغدادي (م 245)، تحقيق ايلزه ليختن شتيتر، بيروت،‌دار الآفاق الجديده، بی تا، ص441.

حضور لبابه در كربلا 
در ارتباط با حضور لبابه در كربلا، گزارشي در منابع تاريخي موثق وجود ندارد و نام ايشان در گزارش‌هاي مرتبط با اسراي كربلا مشاهده نمي‌شود. اما دليل مسلمي هم وجود ندارد كه ايشان در كربلا حضور نداشت. متأسفانه اطلاعات دقيق از زندگي‌نامه اين بانوي بزرگ در دست نيست و حتي در كتاب «رياحين الشريعه» كه به زندگي‌نامه بانوان نامدار شيعه پرداخته است؛ در زندگي‌نامه اين بزرگوار چون مطلبي پيدا نكرده، نوشته شده است، زيد بن حسن (عليه‌السلام) شوهرش بوده و سپس به زندگي زيد بن حسن (عليه السلام) پرداخته است !بر اين ‌اساس، نفياً و اثباتاً نمي‌توان در اين زمينه نظري داد.   (الحائري الشيرازي، سيد عبدالمجيد، ذخيره الدارين فيما يتعلق بمصائب الحسين، نجف، مطبعه المرتضويه، ۱۳۴۵ق، ج1، ص145 و كتاب المحبر، ابو جعفر محمد بن حبيب بن اميه الهاشمى البغدادي (م 245)، تحقيق ايلزه ليختن شتيتر، بيروت،‌دار الآفاق الجديده، بی تا، ص441 و كتاب نسب القريش، مصعب بن عبدالله (246ق)، دارالمعارف، مصر، قاهره، 1992م، ص32 و رياحين الشريعه در ترجمه دانشمندان بانوان شيعه، دارالكتب الاسلاميه، ذبيح‌الله محلاتي، ج5، ص49.) 

در محضر امام حسن مجتبي عليه‌السلام
در روايتي كه محدث دولابي با سند ذكر كرده و ابن اخضر جنابذي در كتاب (تاريخ الامام الحسين (عليه‌السلام) هنگام يادآوري اوصاف آن حضرت، روايت كرده، مي‌خوانيم: «امام حسن مجتبي (عليه‌السلام) در 45 سالگي رحلت كردند و حسين و محمد و عباس و برادران عباس از طرف علي بن ابي‌طالب عهده‌دار غسل او شدند.» در كتاب ابصار العين اشاره‌اي دارد كه در سال پنجاه هجري هنگام شهادت امام حسن(ع) عباس(ع) بيست و چهارساله بوده است. او به همراه برادران و بني‌هاشم(ع) در تشييع‌ جنازه برادر شركت كرد و هنگامي كه بدن مبارك امام مجتبي(ع) را تيرباران كردند، عباس(ع) شمشير از نيام كشيد كه امام حسين(ع) به سبب وصيت امام حسن(ع)، عباس(ع) را از جنگ و در‌گيري بازداشت و امام حسين(ع) فرمودند برادرم اينگونه وصيت فرمود: «لا تهرق من امري محجه من دم؛ در تشييع ‌جنازه‌ام قطره خوني ريخته نشود». بنابراين وصيت امام(ع) جوانان بني‌هاشم را از در‌گيري دور نمود و عباس به همراه امام حسين(ع) بدن مطهر امام حسن(ع) را به خاك سپرد.

ويژگي‌هاي معنوي حضرت عباس(ع) 
با مراجعه به زيارت‌نامه آن حضرت است كه از امام صادق(ع) نقل شده: «أشْهدُ لك‏ بِالتّسْلِيمِ‏ و التّصْدِيقِ و الْوفاءِ و النّصِيحه لِخلفِ النّبِي الْمُرْسل‏؛ شهادت مي‌دهم برای حضرتت به تسليم و تصديق و وفا و خيرخواهی، برای يادگار پيامبر مرسل»، مي‌توان قدرت معنوي را بيان كرد كه در زير توضيح بيشتر داده شده است؛ 
1) مقام تسليم «أشْهدُ لك بِالتّسْلِيمِ» 
تسليم بودن حضرت عبّاس (عليه‌السّلام) در سراسر عمر«أشْهدُ لك بِالتّسْلِيمِ» شهادت مي‌دهم كه تو تسليم محض ابي‌عبدالله بودي. اين الف و لام، الف و لام جنس تسليم است. يعني تو تسليم محض بودي كأنّه اراده‌اي اصلاً غير از دستور سيد الشّهداء نداشتي و امامان قبلي. عجيب اين است كه يك جمله از عبّاس بن علي در تاريخ نيست كه بر امام خود سبقت بگيرد، چون به‌ جاي اينكه پيشنهاد بدهد، هميشه سكوت است و چشم. به ‌ندرت در كربلا صحبت كرده است. يكي از جاهايي كه صحبت فرمودند شب عاشورا بود، وقتي امام حسين عليه‌السلام فرمودند: «هذا اللّيْلُ قدْ غشِيكُمُ فاتّخِذُوهُ جملًا» تاريكي شب را مركب قرار بدهيد برويد، اينها فقط با من كار دارند، با شما كار ندارند. اوّلين كسي است كه نتوانست تحمّل كند، بلند شد ايستاد. اين اولين‌بار است كه قمر بني‌هاشم در حضور امام حسين حرف زده است. تاريخ اين گفت‌وگو را ثبت كرده است. عرض داشت: «لا أرانا‌الله ذلِك أبداً؛ يا اباعبدالله خدا نياورد ما بعد از تو زنده باشيم.» آري اينجا نتوانست تحمّل كند.  آري حضرت ابوالفضل تسليم محض امام بود. كار او به جايي رسيد كه سيد الشّهداء روي او سرمايه‌گذاري كرد. تا زماني كه زنده بود و توان داشت، غم و اندوه را از صورت برادرش دور مي‌كرد و همين مقدار كافي است تا بگوييم ايشان «كاشِف الْكرْبِ عنْ وجْهِ الْحُسيْنِ» بود.


1- مقام تسليم
تفاوت مقام صبر با مقام رضا اين است كه انسان در مقام صبر تلخي مي‌بيند؛ ولي براي رسيدن به ثواب تحمل مي‌كند از باب «إنّما يوفّی الصّابِرُون أجْرهُمْ بِغيرِ حِساب [  زمر/10]البته صابران به حد كامل و بدون حساب پاداش داده خواهند شد». اما انسان در مقام رضا اصلاً تلخي نمي‌بيند، بلكه بلا و مصيبت را لطف الهي تلقي مي‌كند و آن را نشانه اعتنا و توجه محبوب به خود مي‌داند. مقام تسليم از مقام رضا هم بالاتر است، چون در مقام رضا هر چه حق‌تعالي مقرر فرموده موافق طبع شخص است. اما در مقام تسليم انسان براي خود طبعي نمي‌بيند تا موافق يا مخالف باشد، در مقام تسليم خودي نمي‌بيند تا بگويد من پسندم آنچه را جانان پسندد، بلكه خود و هر چه دارد را تسليم حق‌تعالي مي‌كند و حضرت ابوالفضل(ع) داراي مقام تسليم بود.


2- مقام تصديق 
«التّصْدِيقِ» تو تصديق محض بودي، هرگز مخالفت نكردي در گفتار و رفتار. آنچه امامان(ع) -  امام علي(ع)، امام حسن(ع) و امام حسين(ع) -  دستور دادند تصديق كردي. قدم بعد از تسليم، تصديق است. انساني كه تسليم محض شد محرم مي‌شود و به مرحله‌اي مي‌رسد كه به صدق و حقانيت صاحب‌ولايت پي مي‌برد. در جريان عاشورا، برخي از افراد در رابطه ‌با قيام سيد الشهداء(ع) اظهارنظر مي‌كردند و ايراداتي داشتند، ولي در هيچ منبعي ذكر نشده كه قمر بني‌هاشم(ع) در مقابل امام، اظهارنظري كرده باشد. اين همان مقام تصديق است كه هر چه امام بفرمايد را صدق بداند .


3) مقام وفا 
«الْوفاءِ» يعني حقّ وفا را به جا آوردي.عباس بن علي(ع) مصداق أتم و أكمل وفاي به عهد و باقي ‌ماندن بر بيعت بود كه خداوند مومنان را اين‌چنين توصيف مي‌كند: «الّذين يوفُون بِعهْدِ‌الله و لا ينْقُضُون الْميثاق [رعد/20] ‏ آنها كه به عهد الهی وفا می‏كنند، و پيمان را نمي‏‌شكنند».
وفاداري حضرت ابوالفضل(ع) نسبت به صاحب‌ولايت جلوه‌هاي گوناگوني دارد، مثلاً: زماني كه دومرتبه براي او امان‌نامه مي‌آوردند، هر دو را با قاطعيت رد مي‌كند يا در شب عاشورا زماني كه امام بيعتش را از اصحاب برمي‌دارد، نخستين كسي است كه اظهار وفاداري مي‌كند و عرضه مي‌دارد: «لِم‏ نفْعلُ‏ ذلِك‏ لِنبْقی‏ بعْدك‏ لا أرانا‌الله ذلِك أبدا؛ دست از ياري تو ‌برداريم كه بعد از تو زنده باشيم؟ خدا هرگز نخواهد كه بعد از تو زنده باشيم»؛ يا زماني كه به شريعه فرات مي‌رسد درحالي كه در اوج تشنگي است، اما به احترام لبان خشكيده امام‌ زمانش، قطره‌اي آب نمي‌نوشد و مشك را پر از آب مي‌كند و به سمت خيمه حركت مي‌كند.


4) مقام نُصح 
«النّصِيحه» يعني شهادت مي‌دهم كه تو حقّ نصيحت، حقّ دلسوزي را به جاي آوردي .نُصح به معناي خلوص است. قمر بني هاشم(ع) نهايت خلوص را در انجام فرمان امامش به كار گرفت و در همه مراحل به عنوان يك سرباز ولايت انجام وظيفه كرد. حتي در آخرين لحظات، وقتي براي تهيه آب مي‌رود در مسيري گام بر دارد كه هزاران تيرانداز و مبارز در كمين نشسته‌اند و با آنكه صدها توجيه براي نرفتن و آب نياوردن مي‌توانست بياورد، ولي تمام همتش انجام وظيفه و بر آورده كردن خواسته امامش بود. بنابراين، مقام تسليم، تصديق، وفا و نُصح در وجود حضرت عباس بن علي(ع) بود كه وي را از ساير شهداء ممتاز مي‌كند و به مقامي مي‌رساند كه به فرموده امام سجاد(ع): «اِنّ لِلْعبّاسِ عِنْد‌الله تبارك و تعالی منْزِله يغْبِطُهُ‏ بِها جمِيعُ الشُّهداءِ يوْم الْقِيامه برای عبّاس(ع)، نزد خداوند  تبارك و تعالی ، منزلتی است كه همه شهدا در روز قيامت، به آن مقام غبطه مي‌خورند». امام صادق در روايتي كه زيارت اين بزرگوار نقل كرده است صحيح السّند است، فرموده است: «أنا لكُمْ تابِعٌ» من پيرو تو هستم. يعني چه كه معصوم تابع حضرت ابوالفضل است! اين نشان مقام والاي حضرت را نشان مي‌دهد.  ائمّه ياراني داشتند مثل ابان بن تغلب اين يك آدم عادي مثل بقيه انسان‌ها بود و وقتي از دنيا مي‌رود امام صادق مي‌فرمايد: به خدا سوگند مرگ ابان جگر من را سوزانده است. عبّاس جان تو كه هنوز جنگ نرفته بودي «فبكی الحُسِين (عليه‌السلام) بُكاءً شديداً» تو به ميدان نرفته بودي امام حسين براي تو گريه مي‌كرده است. ابن شهر آشوب اين‌طور نوشته است «و كان الْعبّاسُ السّقّاءُ» وظيفه اصلي او سقايت بود. «قمرُ بنِي هاشِمٍ» ماه تابان شب‌هاي كربلا است. «صاحِب لِواءِ الْحُسيْنِ يوم عاشورا» پرچمدار حسين بن علي در روز عاشورا بود. «مضی بِطلبِ الْماءِ» رفت آب بياورد، نرفته بود بجنگد. وقتي وارد ميدان شد، صداي او بلند شد، او همه علقه‌ها را زير پاي خود گذاشته است، عبّاس سال‌ها تمرين كرده است، به عاشورا رسيده است.«لا أرْهبُ الْموْت إِذِ الْموْتُ رقی» من از مرگ نمي‌ترسم، مقابل حسين بن علي زمين بيفتم بالا مي‌روم. «حتّی أُواری فِي الْمصالِيتِ لقا» آنقدر مي‌جنگم كه آن چهار هزار نفر من را زير نيزه و شمشير خود دفن بكنند. «نفْسِي لِنفْسِ الْمُصْطفی الطُّهْرِ وقا؛ آمدم جان خود را براي پيغمبر پاك و فرزند او فدا بكنم / إِنِّي أنا الْعبّاسُ أغْدُو بِالسِّقا؛ من عبّاس هستم، آمدم آب بياورم، آمدم سقايي بكنم.»

سه ماموريت حضرت ابوالفضل عليه‌السلام
مورّخين اين‌طور نوشتند كه قمر منير بني‌هاشم سه وظيفه داشت؛ 
1) حافظ الخيام بود، تا عبّاس زنده بود، احساس ترس و ناامني راه پيدا نكرد به حرم. 
2) ساقي حرم بود تا عبّاس زنده بود اميد به اينكه لب بچّه‌ها‌تر بشود، بود.
3) و از اين دو مهم‌تر اين بود كه محافظ سيد الشّهداء بود. با شهادت عبّاس اين غلغله در حرم افتاد.

  القاب حضرت ابوالفضل(ع) 
غير از نام كه مشخّص كننده هر فرد از ديگران است، صفات و ويژگي‏هاي اخلاقي و عملي اشخاص نيز آنان را از ديگران متمايز مي‌كند و به ‌خاطر آن خصوصيات بر آنها «لقب» نهاده مي‌شود و با آن لقب‌ها آنان را صدا مي‏زنند يا از آنان ياد مي‌كنند. وقتي به القاب زيباي حضرت عباس مي‌نگريم، آنها را همچون آيينه‌اي مي‌يابيم كه هر كدام، جلوه‌اي از روح زيبا و فضايل حضرتِ ابوالفضل را نشان مي‌دهد. القاب حضرت عباس، برخي در زمان حياتش هم شهرت يافته بود، برخي بعدها بر او گفته شد و هر كدام مدال افتخار و عنوان فضيلتي است جاودانه. چه زيباست كه اسم، با مسمّي و لقب، با صاحب لقب هماهنگ باشد و هر كس شايسته و درخور لقب و نام و عنواني باشد كه با آن خوانده و ياد مي‌شود.


1- قمر بني‌هاشم 
حضرت عباس با رخسار نيكو و تلالو چهره، يكي از آيات كمال و جمال به شمار مي‌رفت، لذا او را قمر بني‌هاشم لقب داده بودند. در حقيقت نه‌تنها قمر خاندان گرامي علوي بود، بلكه قمري درخشان در جهان اسلام به شمار مي‌رفت كه بر راه شهادت پرتوافشاني مي‌كرد و مقاصد آن را براي همه مسلمانان آشكار مي‌نمود.


2- سقّا
از بزرگ‌ترين و بهترين القاب حضرت كه بيش از ديگر القاب مورد علاقه‌اش بود، «سقا» است. پس از بستن راه‌ آب‌رساني به تشنگان اهل‌بيت (عليهم‌السلام) به ‌وسيله نيروهاي فرزند مرجانه، جنايتكار و تروريست غائله كربلا، جهت ازپا درآوردن فرزندان رسول خدا (صلّي‌الله عليه و آله) اين قهرمان اسلام، بارها صفوف دشمن را شكافت و خود را به فرات رساند و تشنگان اهل‌بيت و اصحاب امام را سيراب ساخت كه تفصيل آن را هنگام گزارش شهادت حضرت بيان خواهيم كرد.


3- حامل اللواء
از القاب مشهور حضرت عباس، پرچمدار (حامل اللواء) است؛ زيرا ايشان ارزنده‌ترين پرچم‌ها؛ پرچم پدر آزادگان؛ امام حسين (عليه‌السّلام) را در دست داشتند.حضرت به دليل مشاهده توانايي‌هاي نظامي فوق‌العاده در برادر خود، پرچم را تنها به ايشان سپردند و از ميان اهل‌بيت و اصحاب، او را نامزد اين مقام كردند؛ زيرا در آن هنگام سپردن پرچم سپاه از بزرگ‌ترين مقام‌هاي حساس در سپاه به شمار مي‌رفت و تنها دلاوران و كارآمدان، بدين امتياز مفتخر مي‌گشتند. حضرت عباس نيز پرچم را با دستاني پولادين برفراز سر برادر بزرگوارش به اهتزاز درآورد و از هنگام خروج از مدينه تا كربلا، همچنان در دست داشت. پرچم از دست حضرت به زمين نيفتاد مگر پس از آنكه هر دو دست مبارك خود را فدا كرد و در كنار رود علقمه به خاك افتاد.


4- كبش الكتيبه 
«كبش الكتيبه» لقبي است كه به بالاترين رده فرماندهي سپاه به سبب حسن تدبير و دلاوري كه از خود نشان مي‌دهد و نيروهاي تحت امر خود را حفظ مي‌كند، داده مي‌شود. اين نشان دليري، به دليل رشادت بي‌مانند حضرت عباس در روز عاشورا و حمايت بي‌دريغ از لشكر امام حسين (عليه‌السلام) بدو داده شده است. ابوالفضل در اين روز، نيرويي كوبنده در سپاه برادر و صاعقه‌اي هولناك بر دشمنان اسلام و پيروان باطل بود.


5- سپهسالار
لقبي است كه به بزرگ‌ترين شخصيت فرماندهي و ستاد نظامي داده مي‌شود و حضرت را به سبب آنكه فرمانده نيروهاي مسلح برادر در روز عاشورا بود و رهبري نظامي لشكر امام را بر عهده داشت، اينگونه لقب داده‌اند.


6- حامي بانوان 
از القاب مشهور حضرت ابوالفضل، حامي بانوان «حامي الظعينه» است. «سيد جعفر حلي» در قصيده استوار و زيباي خود در سوگ حضرت به اين نكته چنين اشاره مي‌كند:  «حامي الظعينه كجا، ربيعه كجا، پدر حامي الظعينه، امام متقيان كجا و مُكدّم كجا»  به دليل نقش حساس حضرت در حمايت از بانوان حرم و اهل‌بيت نبوت، چنين لقبي به حضرت داده شده است. ايشان تمام تلاش خود را مصروف بانوان رسالت و نسوان اهل‌بيت كرد و فرود آوردن از هودج‌ها يا سواركردن به آن را به عهده داشت و در طي سفر به كربلا اين وظيفه دشوار را به‌ خوبي انجام داد. لازم به ذكر است كه اين لقب را به يكي از جنگاوران و دلاوران عرب به نام «ربيعه بن مكدّم» كه در راه دفاع از همسرش، شجاعت بي‌نظيري از خود نشان داد، داده بودند. 


7- باب‌الحوائج 
يكي از مشهورترين و آشناترين لقب‌هاي ابوالفضل (عليه‌السلام) در ميان مردم (باب‌الحوائج) است .آنان به اين مطلب يقين دارند كه دردمند و نيازمندي قصد حضرت را نمي‌كند، مگر آنكه خداوند حاجت او را برآورده و درد و اندوهش را برطرف مي‌سازد و گره مشكلات او را مي‌گشايد. پسرم (محمدحسين) نيز قصد درِ خانه حضرت كرد و رفع مشكلاتش را از او خواستار شد كه دعايش برآورده شد و خداوند رنج و اندوهش را برطرف ساخت.  ديگر لقب‌هاي مشهور حضرت عباس(ع) عبارتند از: شهيد، عبد صالح، «مستجار» يعني پشت‌وپناه، «فادي» يعني فداكار، «ضيغم» يعني شير، «موثر» يعني ايثارگر، «ظهر الولايه» يعني پشتيبان ولايت، طيار، اكبر، «مواسي» يعني ايثاركننده، «واقي» يعني پاسدار، «ساعي» يعني تلاشگر، «صدّيق» يعني راست‌گفتار و درست‌كردار، «اطلس» يعني چابك و شجاع، «حامل اللّواء» به معني پرچمدار، صابر، مجاهد، حامي، ناصر و ... .


    با گذشت زمان امام علي(ع) درصدد برآمدند با يكي از زنان كه از خانواده‌اي شجاع و دلير باشد، ازدواج كنند. لذا به برادرش عقيل كه در علم انساب تبحر داشت و به اصل و نسب قبايل آگاه بود، سفارش كرد كه خود به خواستگاريش برود. ابي نصر بخاري در كتاب سرسلسله العلويه مي‌نويسد: «قال اميرالمومنين عليه السلام لعقيل بن ابي طالب ـ و هو اعلم قريش بالنسب ـ‌  اطلب لي امرأه‌ولدتها شجعان العرب حتي تلدلي ولدا شجاعا»؛ برايم بانويي بياب كه‌ زاده شجاع‌ترين عرب باشد تا برايم فرزندي شجاع بياورد و به اين ترتيب بود كه عقيل گفت: «تزوج‌ام البنين الكلابيه فانه ليس في العرب اشجع من آبائها» با‌ ام‌البنين كلابيه ازدواج كن كه در عرب شجاع‌تر از پدران او كسي نيست. فاطمه كلابيه از طايفه بني كلاب كه در شجاعت بي‌مثال است. فاطمه كلابيه (امّ البنين) زني داراي فضل و كمال و محبّت به خاندان پيامبر بود و براي اين دودمانِ پاك، احترام ويژه‌‏اي قائل بود. اين محبت و مودّت و احترام، عمل به فرمان قرآن بود كه اجر رسالت پيامبر را «مودّت اهل بيت» دانسته است. 
    ثمره اين ازدواج چهار سرباز در ركاب امام حسين(ع)؛ عباس(ع) كه در سال بيست و شش هجري به دنيا آمد، جعفر در سال سي و دو هجري، عبدالله در سال سي و شش هجري و عثمان در سال چهلم هجري به دنيا آمدند و طبق روايات در زمان شهادت مولا علي در محراب كوفه عثمان كه فرزند چهارم ‌ام‌البنين بوده است به دنيا آمده است و هر چهار برادر در كربلا در ركاب امام حسين(ع) شهيد شدند.

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
تیتر خبرها
کارتون
کارتون