• ۱۴۰۳ پنج شنبه ۲۷ ارديبهشت
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
صفحه ویژه

30 شماره آخر

  • شماره 5442 -
  • ۱۴۰۱ دوشنبه ۱۵ اسفند

اعمال شاقه

احمد زيدآبادي

دندان «فالو» درد گرفته بود. آه و ناله‌اش كه هوا رفت، چند پيرزن دورش جمع شدند و به كاوش در دهانش پرداختند. دندان‌هاي كرم خورده فالو كم نبودند و از اين‌رو، پيرزن‌ها در شناسايي دنداني كه درد گرفته بود، توفيقي نصيب‌شان نشد.
يكي از پيرزن‌ها با غرولند گفت: «اينا كه همه‌اش كرم خورده، من از كجا بفهمم كه كدومشون درد گرفته؟» فالو اما با اشاره به دندان آسيابش، همان را منشا درد دانست. بعد از مشخص شدن دندان به درد آمده، بحثي بين پيرزن‌ها در مورد نوع معالجه دندان فالو درگرفت كه به سرعت داغ شد. يكي از آنها فروكردن دانه قرنفل به محل پوسيدگي دندان را تجويز كرد و ديگري داغ كردن محل درد را با ميله باريك آهني پيشنهاد داد. آن كه قرنفل را توصيه كرده بود، داغ كردن را در تسكين درد موثر نمي‌دانست و به موردي كه براي دخترش پيش آمده بود، استناد مي‌كرد و آن كه داغ كردن را پيشنهاد كرده بود، قرنفل را در كاهش درد فاقد اثر مي‌دانست و موردي را كه براي خواهرزاده‌اش رخ داده داده بود، شاهد مثال مي‌آورد.
براي اينكه دعواي لفظي دو پيرزن به كتك‌كاري نكشد، اجماع پيرزن‌ها بر اين شد كه ابتدا دانه‌اي قرنفل را در محل پوسيدگي قرار دهند و اگر آن افاقه نكرد بعد محل را با ميله باريك آهني بسوزانند.
به هر زحمتي بود قرنفل پيدا و استعمال شد، اما كمترين افاقه‌اي نكرد. پيرزن پيشنهاددهنده قرنفل اصرار داشت كه فالو بايد صبر بيشتري به خرج دهد تا قرنفل اثر كند، اما فالو كه از شدت درد پاك بي‌طاقت شده بود، نه فقط تسليم اصرار او نشد، بلكه حتي به دفاع از نظر پيرزني برخاست كه استفاده از قرنفل را بيهوده مي‌دانست و داغ كردن محل درد را توصيه مي‌كرد.
اين بود كه ميله آهني نازكي را پيدا كردند و يك سر آن را روي آتش اجاق گداختند و آن را در محل كرم خوردگي دندان فالو فرو بردند. به محضِ تماس ميله گداخته آهني با دندان كرم خورده فالو، صداي جيز بلندي در فضا پيچيد و در پي آن فالو جيغ زنان خود را از دست پيرزنان رها ساخت و پا به فرار گذاشت.
كسي دنبالش روان نشد، چون فرار او از قبل پيش‌بيني شده بود. فالو ناله‌كنان چند بار دور روستا چرخيد و بعد به جاي نخست خود بازگشت بدون آنكه از درد دندان يا ناله جگرخراشش كاسته شده باشد.
نهايتا داغ كردن محل درد هم كمكي به بهبود حال دندان درد فالو نكرد و او همچنان مثل مارگزيده‌ها به خود مي‌پيچيد و از فرط ناراحتي به زمين و زمان دشنام مي‌داد.
با اين وضع چاره‌اي جز خبر كردن «اسا رضا دلاك» نبود. كار اصلي اسا رضا تراشيدن سر مردها و ختنه پسران نوزاد بود، اما از كشيدن دندان ذكور و اناث هم در صورت ضرورت شانه خالي نمي‌كرد.
قاعدتا خواننده محترم خود بايد بداند كه اسا رضا نه فقط هيچ ماده بي‌هوش‌كننده‌اي در اختيار نداشت، بلكه اصولا از وجود چنين ماده‌اي هم مطلقا بي‌خبر بود. ابزار او براي كشيدن دندان فقط يك عدد انبردست كهنه و زنگ‌زده بود كه آن را به گِل دندان كرم خورده مي‌انداخت و بعد با تمام قوا آن را مي‌كشيد و دندان را با همه ريشه‌اش از جا مي‌كند. براي انجام اين كار لازم مي‌آمد چند نفر صاحب دندان را محكم مي‌گرفتند تا از جاي خود جنب نخورد.
اسا رضا دلاك اما در ده بالايي زندگي مي‌كرد و تا رسيدن او كلي وقت تلف شد و فالو دندان درد را تحمل كرد. سرانجام به همان ترتيبي كه گفته شد اسا رضا به جان دندان پوسيده فالو افتاد. تشريح حال فالو در چنان شرايطي واقعا خلاف انسانيت است، اما ناگزيرم توضيح دهم كه اسا رضا موفق به درآوردن دندان او نشد و فقط رويه پوسيده دندان را زير ضربه انبردستش له و لورده كرد.
فالو چند روز ديگر هم از شدت درد خواب و خوراك نداشت تا اينكه كم‌كم به درد خود عادت كرد.

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون