• ۱۴۰۳ يکشنبه ۳۰ ارديبهشت
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
صفحه ویژه

30 شماره آخر

  • شماره 5487 -
  • ۱۴۰۲ شنبه ۳۰ ارديبهشت

گزارش «اعتماد» از حواشي و متن جشنواره فيلم كن -2

رانت و لابي به شيوه تيري فرمو

لادن موسوي

 

حالا ديگر مي‌شود گفت كه جشنواره كن به‌طور كامل شروع به كار كرده است. در روز دوم و سوم جشنواره چهار فيلم بخش مسابقه به نمايش در آمدند تا رقابت بين كارگردانان مطرح جهان آغاز شود. 
در روز دوم اولين فيلم حاضر در بخش مسابقه «هيولا» ساخته كارگردان شهير ژاپني «هيروكازو كره-ايدا» به نمايش در آمد. فيلمي زيبا با درونمايه درام، معما و البته بچه‌ها. در اين فيلم «كره-ايدا» براي اولين‌بار سناريويي كه نوشته خودش نيست را كارگرداني كرده است. داستاني كه به سه بخش تقسيم مي‌شود. فيلم داستان اتفاقي است كه بين دانش‌آموزان مدرسه‌اي در شهري كوچك مي‌افتد. اتفاقي كه با گذشت زمان و ديدن آن از سه ديدگاه مختلف، كاملا متوجه واقعيت آن مي‌شويم.
مشكلي كه در اين فيلم وجود دارد و البته در تمام فيلم‌هايي با اين نوع كانسپت (ديدن يك داستان از چند نگاه) مي‌تواند به وجود آيد، تكراري شدن موضوع بعد از گذشت اولين و دومين نگاه است. در «هيولا» وقتي به نگاه آخر (نگاه بچه‌ها) مي‌رسيم، ديگر مي‌توانيم حدس بزنيم كه موضوع از چه قرار بوده و اصل داستان چيست، بنابراين ۴۵ دقيقه آخر فيلم، كمي طولاني به نظر مي‌رسد و البته نكته ديگري كه مي‌شود گفت در ذوق مي‌زند، شباهت داستان فيلم به «نزديك» ساخته «لوكاس دانت» است كه پارسال در جشنواره كن حضور داشت و جايزه بزرگ جشنواره كن را از آن خود كرد و جزو پنج فيلم مسابقه‌دهنده در اسكار هم بود، نمي‌توان اين تشابه را ناديده گرفت، مخصوصا كه دو فيلم تنها با يك‌سال اختلاف در جشنواره حضور دارند. با وجود اين شباهت اما «هيولا» فيلمي جذاب، خوش ساخت و دوست‌داشتني است با پاياني گمراه‌كننده كه باعث بحث و گفت‌وگو در بين منتقدين و خبرنگاران حاضر در جشنواره امسال شده است و مي‌توان گفت كه احتمال بردن يكي از جوايز جانبي را دارد. 
دومين فيلم بخش مسابقه كه ديروز به نمايش درآمد، «بازگشت» بود، اثر نويسنده و كارگردان فرانسوي «كاترين كورسيني». 
داستان دو نوجوان سياهپوست و مادرشان كه با نگهداري فرزندان يك خانواده پولدار فرانسوي، به تنهايي بچه‌هايش را بزرگ كرده است. ۱۵ سال بعد از رفتن‌شان از جزيره كورس، اين مادر و دو دختر، به دليل كار مادر به اين جزيره برمي‌گردند. جزيره‌اي كه محل تولد خود و پدرشان است، پدري كه ۱۵ سال پيش مرده است. فيلم داستان ارتباط اين دو خواهر، داستان‌هاي احساسي‌شان و فهم راز خانوادگي‌شان است. فيلم پر از كليشه است. اما اگر بخواهيم اين فيلم را از نظر سرگرمي بسنجيم، به قطع مي‌توان گفت كه نتيجه مثبت است. فيلم روان است، بازيگران فيلم، مخصوصا دو خواهر فيلم، دوست‌داشتني هستند و فيلم به راحتي تماشا مي‌شود و خسته‌كننده نيست. اما چراي وجودي اين فيلم در بخش مسابقه اصلي كن برايم نامفهوم است. امسال اين دومين فيلم فرانسوي نمايش داده شده (بعد از «ژان دو باري») در كن است و هر دو تا به الان ضعيف‌ترين فيلم‌هاي جشنواره بوده‌اند و البته اين فيلم هم حرف و حديث‌هاي بسياري را برانگيخته است. پس از پايان ساخت فيلم شايعاتي بر سر زبان‌ها افتاد كه كارگردان فيلم را، به رفتار زننده در برابر بازيگران زن فيلم، مخصوصا بازيگران زير سن قانوني فيلم مجبور مي‌كرد.
گفته مي‌شود كه «كاترين كورسيني» اين بازيگران را برخلاف نظرشان مجبور به بازي در صحنه‌هاي جنسي نامتعارفي كرده است. اين شايعات البته به سرانجام نرسيد و در فيلم هم اثري از اين صحنه‌ها ديده نمي‌شود. 
حضور اين دو فيلم فرانسوي با وجود حرف و حديث‌هايي كه به دنبال خود دارند، اين سوالات را به وجود مي‌آورند كه آيا فرانسوي بودن اين فيلم‌ها تنها دليل حضورشان در جشنواره است؟ و در اين صورت آيا سينماي فرانسه فيلم‌هايي قوي‌تر براي ارايه ندارد؟ يا اينكه دوست و رفيق‌بازي‌هاي جشنواره و مديرش «تيري فرمو» دليل حضور اين فيلم‌ها در جشنواره هستند؟ سوالاتي كه جوابي براي‌شان نيست. 
در هر صورت و به هر دليل، مي‌توان گفت كه «بازگشت» فيلمي مناسب براي وقت‌گذراني جلوي تلويزيون، در يك روز تعطيل است، وقتي كه هيچ كار ديگر و مهم‌تري براي انجام دادن نداريد. گزينه‌اي كه در جشنواره كن وجود ندارد! 
در اين روز فيلم مستند/ داستاني «ويم وندرس» به نام «انسلم» در بخش نمايش خاص در سالن اصلي كن «لويي لوميير» با حضور كارگردان و گروهش به نمايش در آمد. نكته مهم حضور همزمان دو فيلم اين كارگردان در جشنواره امسال است. اتفاقي ناياب كه در جشنواره‌اي با عظمت كن بي‌مثال است. در حالي كه هزاران كارگردان و فيلم از سراسر جهان آرزوي حضور در جشنواره كن را دارند، «ويم وندرس» بزرگ مي‌تواند در يك‌سال با دو فيلم در دو بخش مختلف جشنواره حضور پيدا كند. «انسلم» در بخش نمايش خاص (خارج از مسابقه) به نمايش در آمد در حالي كه هفته ديگر شاهد نمايش ديگر فيلم «روزهاي عالي» او در بخش مسابقه خواهيم بود. اين ابركارگردان آلماني در «انسلم» توانسته باز هم گوشه‌اي ديگر از ذهن فيلسوف و هنرمند و خلاق خود را در قالب مستندي غيرمتعارف به تصوير كشد. اين فيلم زندگي «انسلم كيفر» هنرمند آلماني را در طول زمان نشان مي‌دهد. هنرمندي كه آثارش اسكلت‌ها (با استفاده از مانكن‌هاي آهني)، خرابه‌ها (خانه‌هاي روي هم تلنبار شده) يا زمين‌هاي از بين رفته (نقاشي‌هاي ديواري نئو اكسپرسيونيست) را به ياد مي‌آورند. هنرمندي كه به دنبال تحريك احساسات و به وجود آوردن ري‌اكشن در تماشاگر است و اين كار را به ‌طور مثال در سال‌هاي بعد از جنگ (۱۹۶۰) با عكاسي از مكان‌هاي مختلف و دادن سلام نازي انجام داد. كاري كه خشم بسياري را برانگيخت. «ويم وندرس» با تركيب تكنولوژي 3D با فيلمبرداري سياه و سفيد و رنگي، مستند و داستاني موفق شده، كاري جديد و زيبا ارايه دهد. اين كارگردان خبره با استفاده درست از فضا و مواد و اجناس مختلف در همان ابتدا تماشاگر را از سالن سينما كنده و با خود به دنياي «انسلم كيفر» مي‌برد. استفاده از تكنولوژي 3D در تمام فيلم كاملا درست و بجاست و آثار و احساسات «انسلم» را پررنگ كرده و براي تماشاگر افشا مي‌كند. باز هم «ويم وندرس» به همه نشان داد كه هنوز براي خلاقيت و ارايه فيلمي متفاوت در سينما راه‌هاي زيادي وجود دارد، تنها بايد ذهن متفاوت و توانايي‌هاي ذهني و هنري خاص داشت، مانند اين كارگردان بي‌نظير آلماني. به ‌شدت منتظر ديدن فيلم دومش در بخش مسابقه در هفته آينده هستم. 
در روز سوم جشنواره هم دو فيلم ديگر بخش مسابقه به نمايش درآمدند. اولي «جواني» (بهار) ساخته «وانگ بينگ» از كشور چين بود كه به نمايش در آمد. اين فيلم مستند، حاصل پنج سال فيلمبرداري در كارگاه‌هاي دوخت لباس در شهري كوچك در چين است. جوانان زيادي براي كار از اقصي نقاط چين به اين شهر و كارگاه‌ها مي‌آيند. اين فيلم سه ساعت و نيمه، داستان‌هاي مختلفي را كه بين اين جوانان اتفاق مي‌افتد، دوستي‌ها، عشق‌ها و دعواهاي‌شان را به تصوير مي‌كشد. جذابيت فيلم آنجايي است كه تا انتهايش، متوجه مستند بودن فيلم نمي‌شويم. در هنگام تماشاي فيلم كه تماما با دوربين روي دست گرفته شده، مشكلات نور و فيلمبرداري كه در فيلم مي‌بينيم، به نظر عمدي مي‌آيند، تا حضور دوربين به عنوان شخصي حقيقي را به ما تلقين كند. تنها در آخر فيلم است كه با ديدن نوشته‌اي در تيتراژ پاياني متوجه مستند بودن فيلم مي‌شويم كه به نوبه خود شگفت‌آور است. بزرگ‌ترين مشكل فيلم اما زمان طولاني آن است. گويي كه كارگردان به دليل سال‌ها تلاش و فيلمبرداري، نتوانسته خود را راضي به تدويني منسجم كند. بنابراين تماشاگر مجبور به تماشاي دوباره و دوباره بحث‌ها و حرف‌هاي اين جوانان است. چانه‌ زدن‌شان با كارفرماي‌شان براي اضافه حقوق به درازا مي‌كشد و بيش از نيم ساعت ادامه دارد. اين اتفاق درباره داستان‌هاي مختلف فيلم، به همين نحو ادامه دارد. به جرات مي‌توان گفت كه يك ساعت و نيم از زمان فيلم را مي‌توان كوتاه كرد بدون اينكه كوچك‌ترين مشكلي در فهم تمام داستان‌ها براي تماشاگر پيش بيايد. نتيجه نكات مثبت و منفي، اين فيلم را به فيلمي عجيب تبديل كرده است كه شايد بتواند به دليل تفاوت‌هايش جايزه‌اي را از آن خود كند. 
چهارمين فيلم بخش مسابقه كه ديروز در جشنواره كن به نمايش درآمد، «مگس‌هاي سياه» «ژان-استفان سوور» بود. اين فيلم دو ستاره بزرگ سينماي امريكا «شان پن» و « تاي شريدون» را در دو نقش اصلي داشت كه به ترتيب در نقش «روتكوسكي» و «اولي كراس» دو دكتر اورژانس نقش‌آفريني مي‌كنند. داستان فيلم درباره « اولي كراس»، پسري جوان است كه همكار «روتكوسكي» دكتر اورژانس جا افتاده و سابقه‌دار مي‌شود. در تمام مدت فيلم همراه با اين دو، در شهر مي‌چرخيم و زندگي‌شان را زندگي مي‌كنيم. فيلمبرداري و نورپردازي «مگس‌هاي سياه» جذاب است و از نگاه من نقطه قوت فيلم محسوب مي‌شود. تقريبا تمام فيلم با نماهاي درشت و فاصله كانوني كوتاه فيلمبرداري شده است و باعث ايجاد حس نزديكي با كاراكتر‌ها و همزمان سردرگمي تماشاگر مي‌شود. نورپردازي فيلم هم كه صحنه‌هاي بسياري از آن در آمبولانسي در سطح شهر مي‌گذرد، با نور‌هاي قرمز و زرد و نارنجي برجسته شده است تا بتواند حالت ذهني برآشفته، شلوغ و متوهم «اولي كراس» را به تماشاگر انتقال دهد. داستان‌هاي فيلم اما گسسته هستند و اين يكي از مشكلات عمده فيلم است. از نظر ساخت و اينكه تماشاگر دو شخصيت فيلم را در داستان‌هاي اكشن‌شان در شهر همراهي مي‌كند، اين فيلم به « آخر محافظت» End of watch با بازي «جيك گيلنهال» شبيه است كه در آن هم دو پليس را در شهر در زمان كار دنبال مي‌كنيم. اين دو فيلم در داستان و تراژدي انتهاي فيلم به هم شبيه هستند، هر چند تصوير «مگس‌هاي سياه» زيبا‌تر است، اما داستان «آخر محافظت» منسجم‌تر است و با تماشاگر بيشتر ارتباط برقرار مي‌كند. 
 در روز دوم و سوم اما مشكلات فني زيادي هم در جشنواره به وجود آمد. براي يكي از سانس‌ها بليت‌هاي زيادي فروخته شده بود و برخي از مهم‌ترين منتقدان جهان با وجود داشتن بليت در پشت درهاي بسته ماندند. 
فيلم «هيولا» در هنگام نمايش براي خبرنگاران ۵ بار شروع و سپس قطع شد، چون اندازه تصوير درست نبود. نمايش فيلم‌ها در سالن «دبوسي» بيش از ۴۵ دقيقه به عقب افتاد. اتفاقاتي عجيب كه براي جشنواره‌اي به بزرگي و كلاس كن عجيب بود. 
كيفيت كلي فيلم‌ها اما باعث شدند كه اين اتفاقات در نهايت كوچك جلوه كنند و ما خبرنگاران راضي به اقامتگاه‌هاي‌مان برگرديم. 

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون