• ۱۴۰۳ شنبه ۲۹ ارديبهشت
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
صفحه ویژه

30 شماره آخر

  • شماره 5574 -
  • ۱۴۰۲ سه شنبه ۱۴ شهريور

گفت‌وگو با علي رحيمي، نقاش افغان به مناسبت برپايي نمايشگاه «يك سكوت» در گالري اُ

تنها نقطه روشن زندگي من نقاشي است

مريم آموسا

علي رحيمي از هفت‌سالگي سرزمين مادري‌اش افغانستان را نه براي زندگي بهتر بلكه براي زنده ماندن ترك كرده است و در ايران با تلاش‌هاي شبانه‌روزي و استمرارش در نقاشي توانسته رنج‌هاي مردم سرزمينش و البته رنجي را كه انسان در دنيا تجربه مي‌كند به بوم‌هايش فرا بخواند. بوم‌هايي كه حس تعليق و واماندگي را به رخ مي‌كشند و بيش از گذشته اين گزاره را تقويت مي‌كنند كه ما واماندگانيم كه به حال خويش رها شديم و نورهاي دوربين‌هاي نظام‌هاي سرمايه‌‌‌داري هرگاه بخواهند روي صورت‌هاي ما تابانده مي‌شوند و ما ديده مي‌شويم و هر گاه منفعتي در كار نباشد، همه‌چيز در سياهي فرو مي‌رود و ما در انزواي خويش دست و پا مي‌زنيم. گويي علي رحيمي در گوشه‌اي كمين گرفته و درست در ثانيه‌اي كه نور دوربين‌ها بر صورت‌هاي ما تابانده شده اين لحظه و موقعيت را ثبت كرده است تا شايد براي ثانيه‌اي حتي، سكوت سياه روي شانه‌ها و گرده ما شلاق نزند. رحيمي در چهارمين نمايشگاه انفرادي‌اش با گام بلندي كه برداشته، فاصله‌اش را با مجموعه و نمايشگاه پيشينش بيشتر كرده است و به نوعي به مخاطبان هنرهاي تجسمي اميد مي‌دهد كه هنرمندي جدي قدم در اين عرصه گذاشته كه بي‌اعتنانمي‌توان از كنار او و آثارش گذشت. با علي رحيمي به مناسبت برپايي چهارمين نمايشگاه انفرادي‌اش كه از 13 تا 30 مرداد در گالري اُ برپا بود، گفت‌وگو كرديم.

 

‌در ابتداي امر كمي درباره خودتان بگوييد؟

من در سال 1373 در يك خانواده پرجمعيت در يكي از روستاهاي ولايت دياكندي افغانستان متولد شدم. پنج‌ساله بودم كه پدرم در يكي از نزاع‌هاي قومي و قبيله‌اي كشته شد و وقتي هفت‌ساله شدم، خواهرم با پسرعمويم ازدواج كرد و من و دو برادرم همراه‌ آنها راهي ايران شديم و خانواده ما دوپاره شد. مادرم به همراه سه خواهر و برادرم چون به زندگي در افغانستان خو گرفته بودند، ماندند و ما مهاجرت كرديم. وقتي به ايران رسيديم در يكي از شهرك‌هاي اسلامشهر ساكن شديم و چون براي اقامت مدارك دولتي نداشتيم به همراه برادرم در مدرسه‌اي كه براي مهاجرين بود ثبت‌نام شديم. تا كلاس پنجم در همين مدرسه درس خواندم و پس از آن توانستم در مدرسه دولتي ثبت‌نام كنم و از دوران راهنمايي تلاش كردم در كنار درس خواندن كمك‌خرج خانواده باشم و حداقل بخشي از هزينه‌هاي زندگي خودم را تامين كنم و از سوم راهنمايي به مدت شش سال در يك كارگاه كوچك در يك زيرزمين نمور توپ واليبال درست مي‌كردم. وقتي به گذشته نگاه مي‌كنم آن دوره شش‌ساله يكي از سخت‌ترين دوران زندگي‌ام بود اما به خاطر عشقي كه به نقاشي داشتم تحمل مي‌كردم تا بتوانم هزينه كلاس و وسايل نقاشي را تامين كنم.

‌آيا از دوراني كه در افغانستان زندگي مي‌كرديد، خاطراتي به ياد داريد؟

زماني كه ما در افغانستان زندگي مي‌كرديم زندگي بسيار سختي داشتيم. شغل مردم روستاي ما دامداري و كشاورزي بود. با اين‌همه، افغانستان براي من يادآور طبيعت بكر، كوه و دشت و زمستان‌هاي سرد است. هر وقت كه شكوفه‌اي بر سرشاخه‌هاي درختان مي‌بينم به ياد افغانستان مي‌افتم اما از مردم افغانستان كمتر خاطره دارم. در منطقه‌اي كه ما زندگي مي‌كرديم خانواده‌ها سنتي و مذهبي بودند. يادم مي‌آيد آن زمان موسيقي گوش دادن يا نواختن ساز جرم بود. زماني كه ما در افغانستان بوديم، هر كسي مي‌خواست موسيقي گوش بدهد با هزار زحمت و پنهانكاري اين كار را مي‌كرد چون طالبان همه جا نفوذ داشتند و اگر باخبر مي‌شدند كه در خانه‌اي صداي موسيقي پيچيده، مجازات سنگيني براي اهل خانه مي‌بريدند. مردم قوم هزاره به ساز دنبوره علاقه خاصي دارند، يادم مي‌آيد هر كسي كه توانسته بود سازش را پنهان كند، ساز داشت و باقي سازها به دست طالبان شكسته شده بودند. اينها تنها گوشه‌اي از زندگي سختي است كه بر مردم ما رفته است و به جاي ساز، موسيقي و شادي، مردم افغانستان جنگ، خشونت و درگيري را تحمل مي‌كنند. هنر در افغانستان جايي نداشت و من تمام چيزهايي كه دارم به واسطه مهاجرت به ايران به دست آورده‌ام.

‌از چه زماني با سختي‌هاي زندگي يك مهاجر آشنا شديد؟

هزاره‌كشي در افغانستان از دوره حكومت امير عبدالرحمن با قتل‌عام بيش از ۶۰ درصد از هزاره‌ها آغاز شد و اين نسل‌كشي همچنان ادامه دارد، اما رسانه‌هاي دنيا اصلا به اين موضوع نمي‌پردازند و اصلا براي كسي سرنوشت اين قوم مظلوم اهميتي ندارد. اين هزاره‌كشي موجب شده كه در دو سده اخير مردم افغانستان همواره درگير مساله مهاجرت شوند. من هم از زماني كه قدم به ايران گذاشتم و وارد مدرسه شدم با مشكلات يك مهاجر آشنا شدم. از همان اول كه ما را در مدرسه دولتي ثبت‌نام نكردند متوجه فرق خودم با بقيه شدم. حتي كودكاني كه از پدر و مادر مهاجر در سرزمين ميزبان متولد مي‌شوند آنها نيز شرايط مشابهي با ساير مهاجران دارند. به نظر من زندگي يك مهاجر سراسر رنج است و اين رنج هر روز به شكلي خودش را به او نشان مي‌دهد. من چون با خانواده دامادمان زندگي مي‌كردم در كنار رنج مهاجر بودن و فقر با رنج بار اضافه بر يك خانواده هم روبرو بودم. فرقي نمي‌كند مهاجر، ايراني باشد، افغان يا سوري او هر روز در خياباني راه مي‌رود كه مي‌داند به آنجا تعلق ندارد. يكي از نيازهاي اساسي كه يك انسان در زندگي‌اش دارد، وطن داشتن است. مهاجري كه از وطنش رانده شده هرگز وطن ندارد و اين دردي است كه برايش درماني وجود ندارد.

‌آيا پس از مهاجرت به ايران دوباره به افغانستان سفر كرده‌ايد؟

خير. متاسفانه قوانين ايران به گونه‌اي است كه اگر به افغانستان سفر كنم، تمام مداركم در ايران باطل مي‌شود و بايد براي بازگشت به ايران ويزا بگيرم.

‌نقاشي كشيدن را از چه زماني شروع كرديد؟

زندگي آدم‌هايي مثل من كه مهاجر هستند پستي و بلندي بسيار دارد و من سختي‌هاي بسياري را در زندگي‌ام تجربه كردم. مرگ پدر و جدا شدن از مادر و خانواده در سن كم درد بسيار بزرگي است و زندگي كردن با خانواده و سرزمين جديد دردسرهاي متعددي به همراه دارد در چنين شرايطي تنها نقطه روشن زندگي من نقاشي كشيدن بود و همچنان هم همين طور است. من در خانه هميشه مشغول نقاشي كشيدن بودم و وقتي دامادمان علاقه زياد من را به نقاشي كشيدن ديد، من را در فرهنگسراي نزديك خانه كلاس نقاشي ثبت‌نام كرد. هزينه كلاس ماهي شش هزار تومان بود اما چون پرداخت اين هزينه در توان خانواده نبود پس از دو ماه از ادامه كلاس بازماندم. پس از مدتي به همراه خانواده به رباط كريم نقل مكان كرديم و مدت سه سال شاگرد مهدي سلامت‌بخش بودم و در كلاس او طراحي را فرا گرفتم، اما او هم به دليل شرايط اقتصادي كلاسش تعطيل شد. پس از مدتي در كلاس خانم مريم شاهوردي ثبت‌نام كردم و شش سال شاگرد او بودم و تمام تكنيك‌هاي نقاشي را از او فرا گرفتم.

‌با توجه به استمراري كه در فراگيري نقاشي داشتيد از چه زماني با هنرمندان معاصر و هنر امروز ايران و جهان آشنا شديد؟

خانم شاهوردي يك هنرمند كلاسيك‌كار بود و در كلاس او فصل آشنايي من با هنر معاصر آغاز نشد. به واسطه شبكه‌هاي اجتماعي در جريان نمايشگاه‌هاي روز قرار مي‌گرفتم و به همين واسطه با هنرمندان معاصر به مرور آشنا شدم.

‌چگونه با آيدين آغداشلو آشنا شديد و در كلاس‌هاي او شركت كرديد؟

به واسطه انتشار پوستر نمايشگاه آيدين آغداشلو كه در گالري اثر برپا شده بود، با او آشنا شدم و شب افتتاحيه نمايشگاهش به گالري اثر رفتم. برايم مهم بود كه با خودش صحبت كنم و نظرش را درباره نقاشي‌هايم بدانم. از او آدرس آموزشگاهش را گرفتم و از آن پس حدود پنج سال، ماهي دو بار در كلاسش شركت مي‌كردم.

‌كلاس‌هاي آغداشلو چه تاثيري در روند كاري شما گذاشت؟

من با اينكه در كلاس خانم شاهوردي همه تكنيك‌هاي نقاشي را فرا گرفته بودم اما هنوز راه خودم را پيدا نكرده بودم. حتي در كلاس آيدين آغداشلو هم اين اتفاق برايم نيفتاد چون او هرگز به ما ديكته نمي‌كرد كه چه كار بكنيم، چه كار نكنيم. همين باعث شد كه بيشتر فكر كنم. من در همان ايام يك مغازه بسيار كوچك در رباط‌كريم اجاره كرده بودم و حدود يكسال پس از پايان كارم آنجا مي‌رفتم، مي‌نشستم و فكر مي‌كردم كه چه كار كنم اما باز هم به نتيجه نرسيدم. بالاخره به واسطه مطلبي كه جايي خوانده بودم كه هنرمندي كه مي‌خواهد نمايشگاه بگذارد الزاما نبايد كارش كامل و بدون نقص باشد، تصميم گرفتم مجموعه‌اي از نقاشي‌هايم را در گالري سبحان به نمايش بگذارم. پس از آن دو نمايشگاه هم در گالري سايه گذاشتم و برپايي نمايشگاه باعث شد كه رشد كنم. با اينكه خودم هم مي‌دانستم كارهايم ضعيف هستند اما از نمايش آنها منصرف نشدم و به واسطه نقدهايي كه شنيدم و ارتباطاتي كه در ايام نمايشگاه شكل گرفت و با كار و كار به مرور توانستم تا حدودي راهم را پيدا كنم. البته هنوز به آن چيزي كه مي‌خواهم صد درصد نرسيده‌ام.

‌چرا فيگور انسان اينقدر براي شما مهم است كه تمركزتان را كلا روي سوژه‌هاي انساني گذاشته‌ايد به ويژه زنان در مجموعه‌هاي پيشين‌تان؟

برخي از هنرمندان انسان‌گريز هستند و در آثارشان هم اين موضوع نمود دارد اما من همواره با انسان درگير بوده‌ام و از انسان‌ها در زندگي‌ام تاثيرات خوب و بد پذيرفته‌ام و فيگور انسان بهترين بيان از چيزي است كه زيسته‌ام.

قريب به شش سال مي‌شود كه بخشي از تمركزم را روي پرتره زنان گذاشتم. زناني كه يادآور رنج‌هاي زنان سرزمينم هستند. زنان و كودكان همواره بيشترين هزينه را در جنگ پرداخت مي‌كنند. زنان در سرزمين من از كمترين حقوق انساني برخوردار هستند و هر روز زندگي براي آنها سخت‌تر مي‌شود. در جوامعي مثل افغانستان همه‌چيز حول و حوش مردان مي‌چرخد و بيشتر مردان افغانستان تفكري چون طالبان دارند و زنان كه مظهر زايش و زيبايي هستند در افغانستان يا اسيد روي‌شان پاشيده مي‌شود يا سنگسار مي‌شوند و در حالي كه درون پارچه پيچيده شده‌اند اجازه تحصيل، كار و انتخاب ندارند. من در آثارم تلاش كرده‌ام با تصوير زنان افغانستان، بخشي از رنج‌هاي آنها را به تصوير بكشم. در مجموعه پيش رو كه هنوز به نمايش درنيامده نيز تصوير زنان افغانستان را كشيده‌ام كه صورت‌شان مخدوش شده و در ميان جمعيتي فشرده شده‌اند.

‌با توجه به شناختي كه از آثار شما دارم، به نظر مي‌رسد نوعي «تعهد» براي شما موضوعيت ويژه دارد. آيا خود را هنرمند متعهدي مي‌دانيد؟

بله. همين‌طور است. كسي مردم خاورميانه را نمي‌بيند، در خاورميانه رنج‌ها بي‌شمارند و روايت نشده‌اند كه ديگر اين رنج‌ها جايي براي پرداختن به هنر تزييني نمي‌گذارد. من وظيفه خود مي‌دانم تا جايي كه توان دارم اين رنج‌ها را به نمايش بگذارم.

‌در مجموعه اخيرتان با حس تعليق و واماندگي سوژه‌هاي‌تان در فضايي كه نور بر آنها تابانده شده‌، روبه‌روييم. نوري كه گويي مي‌خواهد اين وضعيت را بهتر به مخاطب نشان دهد. اين حس از كجا مي‌آيد؟

بخش بزرگي از مردم جهان اين حس واماندگي را بارها و گاه هميشه در زندگي خود تجربه كرده‌اند. من به عنوان يك مهاجر همواره در طول زندگي‌ام با اين حس دست و پنجه نرم كرده‌ام. جايي كه در آن زندگي مي‌كني اما به آن تعلق نداري. اين حس ناشي از نوعي جباريت است كه گويي قدرت مقابله با آن را نداريم. به نظر من جان مردم به ويژه در خاورميانه به اندازه يك پشه ارزشي ندارد.

‌اگر به پالت رنگ‌‌هاي شما نگاه كنيم در مجموعه اخيرتان شاهد جهشي از رنگ‌هاي سرخ و گرم به سمت رنگ‌هاي اخرايي، سياه و طلايي و اكر هستيم، اين تغيير رنگ‌ها ناشي از چيست؟

زماني كه مي‌خواستم مجموعه اخيرم را خلق كنم، بوم بزرگي را كه روي ديوار آتليه‌ام بود يك دست سياه كردم. اين بوم بر ديوار آرامش عجيبي به من مي‌داد. عموما رنگ سياه براي همه يادآور سوگواري است اما اين رنگ آرام‌بخش و گاه رنگ عرفان نيز هست. روتكو در آخرين سال‌هاي عمرش مجموعه تابلويي خلق كرده كه در آنها رنگ‌هاي تيره به ويژه سياه به چشم مي‌خورد. به نظر من نگاه كردن به رنگ سياه همانند قرار گرفتن در برابر يك اقيانوس آرامش‌بخش است. زماني كه سوژه‌اي در ميان رنگ سياه قرار مي‌گيرد مثل تصويري كه از ميدان هوايي كابل تصوير كرده‌ام به نوعي بار تراژدي افزون‌تر مي‌شود و تاثير منفي خودش را روي مخاطب مي‌گذارد. رنگ سياه بي‌شك در چنين فضايي مخاطب را اذيت و او را دچار تاسف مي‌كند. در نقاشي‌هاي مجموعه يك سكوت، من از رنگ سياه كه گاهي با رنگ طلايي، نقره‌اي و گاهي برنزي، اكر و اخرايي استفاده كرده‌ام تا بهتر بتوانم سوژه‌هايم را به تصوير بكشم.

‌با توجه به اينكه در مجموعه يك سكوت، گويي صحنه‌پردازي كرديد تا با نورپردازي وضعيت انسان امروز و به‌طور خاص در چند اثر وضعيت انسان درمانده و وانهاده انسان افغانستاني را به تصوير بكشيد؛ اين مجموعه چقدر توانست مورد اقبال مخاطبان قرار بگيرد؛ چه بازخوردي از اين نمايشگاه گرفتيد؟

اين نمايشگاه واقعا توانست نگاه‌هاي علاقه‌مندان به هنرهاي تجسمي و مخاطباني كه گالري‌گرد نيستند را به خود جلب كند. بسياري از افغانستاني‌ها و همشهري‌هاي من به ديدار اين نمايشگاه آمدند و در ميان‌شان كساني بودند كه اين وضعيت بلاتكليفي و واماندگي را در افغانستان تجربه كرده بودند. بيشتر كساني كه اين وضعيت را تجربه كرده بودند، احساساتي شدند و حتي اشك ريختند. بازخورد نمايشگاه براي من خيلي خوب بود و اتفاقا تمام كارهاي نمايشگاه نيز به فروش رفت. از اين نمايشگاه من كساني چون خانم ليلي گلستان، علي بني صدر و واهيك هارتوريان ديدن كردند كه حضورشان براي من بسيار ارزشمند بود. اين نمايشگاه به نوعي به من نشان داد كه تا حدودي راهم را پيدا كرده‌ام اما بايد قبول كنيم كه همه ما در تاريكي راه مي‌رويم و معلوم نيست چند ثانيه ديگر با چه چيزي روبرو مي‌شويم همين تاريكي و مسيري كه بايد پيدايش كنيم، انگيزه من را براي كار كردن بيشتر مي‌كند.

‌به عنوان يك هنرمند بي‌وطن آيا قصد داريد دوباره مهاجرت كنيد؟

تصميم با من نيست، راه من را با خود مي‌برد و من نمي‌توانم اصلا براي آينده برنامه‌ريزي دقيق كنم.


    بسياري از افغانستاني‌ها و همشهري‌هاي من به ديدار اين نمايشگاه آمدند و در ميان‌شان كساني بودند كه اين وضعيت بلاتكليفي و واماندگي را در افغانستان تجربه كرده بودند. بيشتر كساني كه اين وضعيت را تجربه كرده بودند، احساساتي شدند و حتي اشك ريختند
   كسي مردم خاورميانه را نمي‌بيند. در خاورميانه رنج‌ها بي‌شمارند و روايت نشده‌اند؛ رنج‌هايي كه جايي براي پرداختن به هنر تزييني نمي‌‌گذارند. من وظيفه خود مي‌دانم تا جايي كه توان دارم اين رنج‌ها را به نمايش بگذارم

 

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون