• ۱۴۰۳ دوشنبه ۳۱ ارديبهشت
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
صفحه ویژه

30 شماره آخر

  • شماره 5583 -
  • ۱۴۰۲ چهارشنبه ۲۹ شهريور

براي اكرم اميني كه آسماني شد

ماهرخ ابراهيم‌پور

ديروز بيشتر وقتم صرف ورق زدن زندگي‌نامه يكي از ديكتاتورهاي خاورميانه با ترجمه بيژن اشتري شد. زندگي‌نامه جالبي بود، نكاتي كه مولف بر آن تاكيد كرده بود مرا با خودم درگير كرد. چنان غرق در دوران كودكي آن ديكتاتور شده بودم كه متوجه اطرافم نبودم، يكدفعه سروصداي تحريريه و چشمان سرخ يكي از همكارانم مرا از كتاب بيرون كشيد و به دنياي تلخ امروز آورد. اين چشمان سرخ‌شده از فرط گريه مرا چنان ترساند كه جراتش را نيافتم تا سوال كنم چه شده؟ منتظر ماندم تا يكي به من بي‌خبر بگويد چه اتفاقي افتاده است؟ الهام عبادتي، دبير سرويس دين و انديشه‌ ايبنا نگران دوست و همكار مترجم ما در ايبنا، اكرم اميني بود كه سال‌ها دست به گريبان بيماري مهلك سرطان بود و حال خبر رسيده كه وضعش خوب نيست. من باز هم آنقدر در ترس خودم فرو رفته بودم كه جسارتش را نداشتم تا بپرسم دكترها چه گفتند؟ بيش از آنكه به اكرم و همسرش محمد آسياباني فكر كنم، دلم پيش آسمان بود؛ آسماني كه خيلي خيلي زود است از مادرش جدا شود و در اين دنياي بي‌رحم بدون مادر اتفاقات تلخ و شيرين زندگي را تجربه كند. در حالي كه همه فكرم پيش آسمان است و دمي نگاه بازيگوش و كودكانه او از ذهنم نمي‌رود به آن روز فكر مي‌كنم كه در تحريريه در ظاهر كنار مادرش در حال خط خطي كردن صفحات كاغذ بود و مادرش با مهر خاصي او را نگاه مي‌كرد و شايد در دلش به فرداهاي دور فكر مي‌كرد. با اكرم اميني در حد ۱۰دقيقه گپ زدم و در ميان گپ و گفت ما آسمان غزل قشنگي را زمزمه مي‌كرد و من گاه غرق در زمزمه كودكانه او مي‌شدم كه فرسنگ‌ها با دنياي تلخ و سخت ما فاصله داشت و خدا مي‌داند كه من در آن لحظه هزار بار در دلم فرياد زدم پروردگارا آسمان را از مادرش جدا نكن. اميد بستم كه او در كنار مادر و پدرش لحظات خيلي خيلي بهتري را تجربه كند. چون همان موقع مي‌دانستم كه مادرش بيمار است و جسورانه براي آسمان مي‌جنگد تا به راحتي تسليم مرگ نشود. او در مجادله با بيماري به فردا اميدوار بود و با اين نگاه روزهاي درد را در ترجمه‌هاي خوبش كمرنگ كرد تا بيماري هم جهد او را ببيند و پا پس بكشد. حالا دو سال از آن موقع گذشته و بيماري آنقدر قوي شده كه مادر آسمان را در خود كشيده و اميد به فردا چيزي شبيه محال است. ته ذهنم مي‌خواهم اميد آنقدر پررنگ باشد كه آسمان حالا حالا‌ها آغوش مادرش را داشته باشد اما اكرم اميني صبح ۲۸ شهريور را نديد و همسر و دخترش را تنها گذاشت.

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون