• ۱۴۰۳ يکشنبه ۳۰ ارديبهشت
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
صفحه ویژه

30 شماره آخر

  • شماره 5673 -
  • ۱۴۰۲ دوشنبه ۱۸ دي

يادداشتي بر نمايش «وقتي آنقدري كه بايد همديگر را زجر داده‌ايم»

بندبازي ميان مازوخيسم و ساديسم

آريو راقب‌كياني

مارتين كريمپ اگر در نمايشنامه «سوءقصدهايي به زندگي آن زن» هفده وارياسيون (تغيير) را معطوف به شخصيت داستاني غيرقابل تشخيص و ناشناخته‌اش كه يك او (Her) بود، مي‌كند، در نمايشنامه «وقتي آنقدري كه بايد همديگر را زجر داده‌ايم» 12 وارياسيون را به كاراكتر پامِلا مرتبط مي‌داند و سير اين دگرديسي‌ها را بر او وارسي مي‌كند. البته كه در دنياي دراماتيك «وقتي آنقدري كه بايد همديگر را زجر داده‌ايم» در قياس با ديگر اثر ذكرشده از نويسنده، مخاطب همچنان با نمايشنامه پست‌مدرني سروكار دارد كه در كنار بحث‌برانگيز بودن و راديكال‌گرايي، فرم نگارشي غيرقراردادي به خود گرفته است. از طرف ديگر، شايد بتوان اين نمايشنامه را «لوليتاي تئاتري» قلمداد كرد كه مي‌خواهد علاوه بر ساختار تابوشكنانه‌اش، نگاه فمينيستي‌اش را به درونمايه‌اش محفوظ نگه دارد. 
مجتبي جدي كه اين روزها اين نمايشنامه را در سالن استاد انتظامي خانه هنرمندان ايران روي صحنه برده است، صحنه تئاتري‌اش را جوري بخش و تقسيم‌بندي كرده است كه مونتاژي از صحنه‌ها (واريانس‌ها)ي مختلف نمايشنامه در مرزي بين ثبات و بي‌ثباتي، درست مثل آن چيزي كه در درون و بيرون شخصيت‌هاي اصلي نمايشنامه در حال رخ دادن است، پرده‌برداري مي‌شود و حاصل آن كولاژي از چيدمان‌هاي متمايز و در عين حال در هم تنيده صحنه‌اي است كه در آن شخصيت‌هاي نمايشي از موقعيتي به موقعيت ديگر شيفت پيدا مي‌كنند. با اين تفاسير از هر تغيير صحنه‌اي (اپيزود) به تغيير صحنه‌اي ديگر، مولفه‌هايي چون تكثير خشونت و جنسيت‌گرايي تعميم‌يافته بين مرد و زن و فئوداليسم افراطي و ديكته‌شده طبقاتي، همراستا با تم نمايش بدون اينكه خاصيت پيش‌بيني‌گري براي مخاطب به همراه داشته باشد، به پيش مي‌روند. بر همين منوال نمايش تلاش دارد كه از شمايل جنون مدرن‌شده‌اش، فضاي دراماتيك و چه بسا ملودراماتيك بين دو پرسوناژ زن و مرد رقم بزند كه در اين زمينه موفق عمل كرده است. اين‌چنين طراحي صحنه‌ سيالي كه در پرده‎هاي ابتدايي همراه با تابش نور موضعي بر كاراكترها بوده است، دلالتي مضاعف بر ابهام و پيچيد‌گي‌هاي شخصيتي هر يك از اين دو پرسوناژ را دارد. حتي تصويربرداري و برجسته‌سازي موكدانه بعضي از صحنه‌ها و نمايش آن بر مونيتور انتهاي صحنه، گوياي پررنگ‌سازي بعضي از عناصر اعم از بدن لحظه‌مند بازيگران يا اشيا در دل موقعيت‌ها دارد. گويي كارگردان نمايش با سينمايي كردن بعضي از صحنه‌ها، توجه نسبي مخاطب را به قاب‌هاي زوم‌شده‌اش جلب و اختلال‌هاي شخصيتي آزارخواه مرد را كادربندي‌شده ارايه نمايد. 
نمايش در پرده‌هاي مختلف تلاش داشته است تا پاسكاري بازي قدرت بين مرد به عنوان صاحب كار و دختر به عنوان خدمتكار را نشان دهد. كاراكتر مرد (با بازي پوريا شكيبايي) نماينده قشر اقتدارطلب اقتصادي و در عين حال مردسالار را يدك مي‌كشد و در مقابل او، كاراكتر زن، يعني پاملا (با بازي نازنين حشمدار) كه نماينده زني آزادي‌خواه و چموش را ايفا مي‌كند، سرسختانه و غيرقابل تسليم قد علم مي‌كند كه منجر به كنش و واكنش‌هاي خشن در بزنگاه‌هاي مختلف مي‌گردد. رابطه اين دو كاراكتر كه آميخته به عشق و نفرت و به‌طور كل يك بي‌توازني محض است، در ترازوي نقش بازي كردن‌هاي جنسيتي طرفين مدام در حال بالا و پايين شدن است و هر يك سوداي استعمار و استثمار ديگري را در سر مي‌پروراند. ابزار كاراكتر لرد در اين وادي عصبيت مردانه و ابزار كاراكتر پاملا در اين عرصه انعطاف زنانه است كه هر از گاهي منجر به سلطه‌گرايي و همچنين فريفتن توسط هر يك مي‌گردد. نمايش با ترسيم اتاق آرايش زنانه پاملا و مكان ثبت ايده‌هاي اين زن در لپ‌تاپ در امتداد وتر صحنه‌اي آن، اين دو موقعيت را در دو سوي مخالف و دور از هم پياده‌سازي كرده است تا از اين طريق به بازنمايي مفاهيم فرمانبرداري و سرپيچي در دو مكان مختلف ياد شده اشارات و ارجاع داشته باشد.  اقتباس نمايشنامه‌اي مارتين كريمپ از رمان «پاملا» اثر ساموئل ريچاردسون با كارگرداني «مجتبي جدي» نيز به صورت درامي شخصيت‌محور و روانشناختي درآمده است كه در آن كاراكتر زني سركش، تمام همت خود را به منظور پاسداري از زنانگي خويش از انواع و اقسام تهاجم‌هاي يك اشراف‌زاده به كار مي‌بندد تا نخواهد به همسري با او در بيايد. پاملا كه قرباني و محصور و شكنجه‌شده در دنياي مردانه شده است، تنها زن حاضر در اين خانه است كه ملبس به لباس مردانه (كت‌وشلوار مشكي) نشده است و ظرافت‌هاي پوشش او (دامن) نسبت به دو دختر صاحبخانه، كاملا مشهود و متمايز شده است. از طرفي اين زن (پاملا) و مرد با رنج دادن و به رنج كشيدن مدام يكديگر به نوعي به يكديگر ماهيت و هويت و اجازه وجود مي‌بخشند، تا جايي كه مرد، با پوشيدن كلاه‌گيس بلوند زنانه‌اي از مازوخيسم رفتاري‌اش مي‌خواهد به يك ساديسم در قبال زن دست يابد و اين بندبازي ميان مازوخيسم و ساديسم از طريق آزار رساندن به زن و زير سوال بردن چرايي وجود زن، مدام تكرار و بسط مي‌يابد.

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون