• ۱۴۰۳ جمعه ۲۸ ارديبهشت
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
صفحه ویژه

30 شماره آخر

  • شماره 5675 -
  • ۱۴۰۲ چهارشنبه ۲۰ دي

بررسي وضعيت فيلمسازي زنان در گفت‌وگو با كيوان كثيريان و سحر عصر آزاد، منتقد و ستاره اسكندري، بازيگر و كارگردان

هيچ‌كس نمي‌تواند زنان را از تاريخ سينمای ایران حذف‌كند

رجوع به دوره‌‌هاي مختلف تاريخ ايران، نشان مي‌دهد نه تنها موضوع زنان و خواسته‌هاي آنها يكي از مهم‌ترين مباحث ميان كارشناسان و پژوهشگران حوزه‌هاي مختلف بوده بلكه به تاثيرگذاري و نفوذ خانم‌ها در بزنگاه‌هاي مختلف دلالت دارد و تغييرات كليدي كه آنها توانسته‌اند در مقاطع مختلف ايجاد كنند.

در يك‌سال و نيم گذشته هم، بار ديگر بحث زنان و مطالبات آنها به صورت گسترده در جامعه مطرح شده و موضوعيت ويژه‌اي پيدا كرده است، سينماي ايران ضمن همگام شدن با خواسته‌هاي جامعه و زنانش، دستخوش تغييراتي هم شده است.

به بهانه اين موضوع مهم، در ميزگرد اين هفته «خط فرضي» كيوان كثيريان، سحر عصرآزاد منتقد، با حضور ستاره اسكندري بازيگر و كارگردان، درباره وضعيت فيلمسازي زنان و سينماگران زن خصوصا در چند وقت اخير صحبت مي‌كنند. اگرچه ستاره اسكندري را بيشتر به واسطه هنر بازيگري مي‌شناسيم، اما او اين روزها فيلم سينمايي «خورشيد آن ماه» را بر پرده سينماها اكران دارد، فيلمي كه تصويري متفاوت از مردم منطقه سيستان‌و‌بلوچستان ارايه مي‌كند، در اين ميزگرد همچنين چگونگي ساختار و پرداخت اين فيلم هم مورد بحث و بررسي قرار مي‌گيرد.

 

در برنامه اين هفته «خط فرضي» مي‌خواهيم كمي درباره فيلمسازي زنان در ايران صحبت كنيم و وضعيت سينماگران زن. به اين انگيزه در خدمت يكي از فيلمسازان زن نسل جديد كه از بازيگران باتجربه تئاتر و سينماست هستيم و مي‌خواهيم به اين مناسبت هم در مورد فيلم «خورشيد آن ماه» ساخته خانم ستاره اسكندري صحبت كنيم و هم نقبي بزنيم به وضعيت فيلمسازي زنان كه به نظرم يكي از كشورهايي هستيم كه خوشبختانه زنان فيلمساز پرتعدادي داريم و نسل جديد هم مدام به اين مجموعه اضافه مي‌شوند. به هر حال موضوع زنان در يك سال و نيم گذشته موضوعيت بيشتري هم پيدا كرده. شايد برخي معتقد باشند اصولا در هر مبحثي به‌خصوص سينما جدا كردن جنسيت‌هاي زن و مرد لزومي نداشته باشد كه در اين باره هم صحبت خواهيم كرد. زنان ما به عنوان سينماگر نقش پررنگ و جدي‌اي در سينماي‌مان دارند. خانم ستاره اسكندري خوش آمديد. خانم سحر عصرآزاد منتقد هم در اين برنامه در خدمت‌شان هستيم و اميدوارم بحث خوبي داشته باشيم. خانم اسكندري از اكران فيلم‌تان چه خبر؟

ستاره اسكندري: همان‌طور كه مي‌دانيد در روزگار عجيبي به‌سر مي‌بريم. البته خدا را شكر مي‌كنم فيلمي كه ساختم به نام «خورشيد آن ماه» كه به زبان بلوچي است و در تاريخ سينماي ما اولين فيلمي است كه به اين زبان ساخته مي‌شود، فرصت اكران پيدا كرده است.

فكر مي‌كنم فيلم را دست‌كم سه سال قبل ساخته‌ايد.

اسكندري: سه سال قبل. بعد از سه سال و نيم باز هم جاي شكرش باقي است كه اكران عمومي شده هر چند در فاصله‌اي كه اين فيلم را ساختم تاكنون آن‌قدر اتفاق افتاده كه شبيه درياي پرتلاطمي هستيم و همين‌قدر كه يك قطعه چوبي پيدا شده و «خورشيد آن ماه» دستش را به آن قطعه چوب گرفته و نفس مي‌كشد براي من جاي قدرداني دارد.

در حال حاضر چند سينما داريد؟

از ۱۰، ۱۱ سينما شروع شد و به 30 سينما در سراسر كشور رسيده است.

باتوجه به اينكه جغرافياي به‌خصوصي -كه جغرافياي عزيزي هم هست- را انتخاب كرده‌ايد و زبان بلوچي هم براي فيلم‌تان برگزيده‌ايد، استقبال از فيلم به چه صورت است؟

با اينكه فيلم حمايت‌گري دارد اما به‌نسبت و در شرايط موجود طبيعتا تعداد سينماهاي كمي به آن تعلق گرفته است. نكته‌اي كه براي من بسيار مهم بود اين بود كه قوم بلوچ يك‌بار بر پرده سينما عظمت و شكوه فرهنگ‌شان را در قالب فيلم ببينند، چون تاكنون چيزي كه سينماي مسلط ما به آن پرداخته به جز تروريست بودن، سوخت‌بر بودن، گاندو، فقر و محروميت چيزي روي پرده نيامده و اين براي كرامت مردمان بلوچستان به نظرم كم است. از همه مهم‌تر براي من اين است كه بتوانم براي كودكان بلوچستان... چون اولين تجربه من در اين خطه راه‌‌اندازي ماشين خيمه‌شب‌بازي بوده كه اولين ماشين خيمه‌شب‌بازي در ايران است كه چهار سال پيش راه‌اندازي شد و من متوجه شدم هيچ چيزي به اندازه اينكه براي كودكان ايجاد رويا كني مهم نيست، به‌خصوص كودكاني كه از محروميت برخوردار هستند و دسترسي كمتري دارند به هرگونه وسايلي كه مي‌تواند براي آنها ايجاد رويا كند اعم از سينما، تلويزيون، تئاتر. آنها في‌ذاته وقتي چشم باز مي‌كنند در فرهنگي زيست مي‌كنند كه در آن موسيقي ممكن است بيشتر وجود داشته باشد اما از هنرهاي نمايشي كمتر بهره‌مند هستند. اين مقدمه را گفتم كه بدانيد براي من خيلي مهم بود كه اكران عمومي اين فيلم در آن خطه آغاز شود در نتيجه اولين اكران در زاهدان و در سراوان شكل گرفت و استقبال خيلي جالب و زيادي شد از فيلم به‌خصوص زنان بلوچ، براي من حضور اين همه دختر جوان و زن بلوچ شگفت‌انگيز بود كه از اين فيلم استقبال كردند. به همراه آن ماشين خيمه‌شب‌بازي كه راه‌اندازي كردم و سينماي سياري كه تصميم گرفتم در بلوچستان اين فيلم رايگان اكران شود. به خاطر اينكه در آن استان پهناور سيستان و بلوچستان فقط دو يا سه سينما داريم و بقيه شهرها متاسفانه حتي سينما هم ندارند. تصميم گرفتم اين سينماي سيار را راه‌اندازي كنيم، همراه با سينماي سياري كه موجود بود فيلم را رايگان دراختيار بگذارم و شايد باورتان نشود كه حتي مثلا شهرهاي خيلي كوچك لب مرزي آنجا وقتي در ورزشگاه يا محيطي اين سينماي سيار را راه‌اندازي كرده بوديم، استقبال عجيب و غريبي خيلي بيشتر از شهرها داشتند.

يكي از ويژگي‌هاي فيلم اين است كه تصوير متفاوتي از بلوچستان به ما مي‌دهد و به آن تصوري كه سال‌ها در ذهن‌مان بود و به بخشي از آن اشاره كرديد، خدشه وارد مي‌كند و سمت زيباي بلوچستان را نشان مي‌دهد؛ با تكيه بر فرهنگ، زيبايي‌ لباس‌ها و گويش و جغرافياي زيبايي كه دارد و كمتر مورد توجه قرار مي‌گيرد.

عصرآزاد: اشاره كرديد به قوم بلوچ كه ديدگاه ما به شكل واقعي هم برگرفته از جامعه و اتفاقي كه افتاده نسبت به آنها تغيير كرده، به همين خاطر مي‌خواهم استفاده كنم از عنوان قوم آزاده بلوچ كه خيلي قابل تامل است و همين رفتارهاي اجتماعي به نظرم باعث شد يك نگاه و رويكرد جديدي در مواجهه با آنها داشته باشيم. بنا بر همان چيزي كه شما هم گفتيد اكران فيلم «خورشيد آن ماه» به نظرم مكمل آن تغيير نگاه جامعه‌شناسي ما نسبت به آنها مي‌شود. واقعيت اين است كه فيلم را همان سال ۹۹ كه ديدم و در كمال تعجب در جشنواره فجر حضور نداشت بدون اينكه اين پيش‌زمينه‌ها باشد مي‌خواهم از اين تغيير نگاه و نگاه موشكافانه‌اي كه فيلم، به اين قوم، جغرافيا، معماري و آداب و رسوم و سنت‌ها و آيين‌ها دارد بگويم، بدون اينكه نگاه توريستي داشته باشد و به نظرم حركت ظريفي دارد براي اينكه به نگاهي كه الان هست برسد و خيلي قابل تامل است. در عين حال كه اين را نبايد فراموش كنيم كه درام فيلم استوار است روي نقد يكي از همين آداب و آيين‌ها و هجمه و باري كه روي دوش يك زن به عنوان يك زن و مادر كه حالا زنانگي‌اش بر سر دوراهي قرار مي‌گيرد و اهميتش هم بر همين است. يعني نگاه يك‌سويه ندارد كه برعكس چيزي كه ما ديده بوديم كه تصوير به نظرم مخربي از اين قوم عزيز ارايه شده بود، يك‌باره فقط زيبايي‌ها را به جهت بصري و تزييني و از پشت ويترين نشان نداده. نقدش را انجام مي‌دهد در عين حال از دستمايه‌هاي موجود استفاده درست مي‌كند و آنها را در خدمت حرف و دغدغه‌اي كه ستاره‌جان گفتند داشتند و دارند، دراماتيزه مي‌كند. خاطرم است همان موقعي كه فيلم را ديده بودم اين نكته و نقد را داشتم و گفتم چقدر برايم جذاب بود كه اين آداب روزانه مثل غذا خوردن، نشستن آدم‌هاي چند خانواده كه در كنار هم زندگي مي‌كنند در كنار بزرگ‌شان دور يك ميز، بيشتر مي‌بود و دراماتيزه مي‌شد و حالا كه فيلم را مي‌بينم احساس مي‌كنم خيلي به‌اندازه استفاده كرده، چراكه درام در درون خودش آن ميزان را از پرداختن به اين آداب و آيين نياز داشته تا از آن طرف بوم نيفتد و به نظرم نگه داشتن اين دو سوي فيلم «خورشيد آن ماه» اهميت داشته در عين حال حرفي كه فيلم در زيرلايه‌اش مي‌زند، موقعيت متزلزل زن در جامعه است. حالا مي‌توانيم جامعه جهاني را درنظر بگيريم كه حرفي در هر جغرافيايي براي گفتن دارد، چه مي‌توانيم پايتخت خودمان را بگيريم و در كنه قضيه هم كه برويم، در اين جغرافيا و اين استان با وجود همه محروميت‌ها مي‌بينيم همچنان در روي همان پاشنه مي‌چرخد و باري كه روي دوش يك زن به عنوان ماهيت يك انسان، يك زن و مادر و همه هجمه‌هايي كه تحمل مي‌كند و روزمره‌اش را بايد طي كند در قالب اين كاراكتر به نظرم خيلي جذاب دراماتيزه شده و باز تاكيد مي‌كنم كه نگه داشتن آن دُز كه براي نشان دادن مظلوميت قهرمان‌مان، يك بدبخت بيچاره و ذليل نسازيم. در كاراكتري كه نازنين فراهاني عزيز واقعا با مهارت بسيار و در تعامل با ستاره به عنوان بازيگر و البته به عنوان يك انسان و زن داشتند چقدر توانستند در كنه‌اش بروند، اينكه سكوتي كه كاراكتر دارد چقدر ته‌نشين شده. يادم است بار اول كه فيلم را ديدم در انتها دوبه‌شك بودم كه اين زن واقعا از قدرت كلام محروم است يا اين سكوت را پيشه كرده و هرچه بيشتر به فيلم فكر كردم و امسال كه دوباره رجوع كردم، ديدم چقدر اين سكوت ته‌نشين‌شده بار همه آن هجمه‌هايي است كه بر او بار شده و يك انتخاب است.

يك بار معنايي نمادين پيدا كرده.

دقيقا. به نظرم دقيق است. من به اين نكته رسيدم كه وجه انتخابي اين سكوت خودش را نشان مي‌دهد و اين مهم‌ترين چيزي است كه از جهان بيرون، از ذهن فيلمساز يا براي بزرگنمايي كردن شرايط و محروميت‌ها وارد نشده. يك انتخابي است كه اين كاراكتر در فيلم به خاطر موقعيتش مي‌كند.

به نظرم يكي از ويژگي‌هاي مهم فيلم انتخاب زبان بلوچي است. قبل از انقلاب هم در مورد بلوچستان فيلم‌هايي كه مشهورترينش به عنوان لوكيشن بيشتر استفاده شد مثلا فيلم «بلوچ» آقاي كيميايي، با توجه به شرايط آن زمان معمولا چيزهايي كه خارج از مركز اتفاق مي‌افتاد، لهجه‌اي داشت كه گاهي مشخص نبود مربوط به كجاست.

عصرآزاد: در دوبله هم خيلي ماهيتش از دست مي‌رفت.

بله و مثلا روستايي بودن با شكلي از بروز زباني هم اتفاق مي‌افتاد و طرز اداي كلمات به گونه‌اي مي‌شد كه مثلا بگوييم اينها روستايي هستند. در اين فيلم باتوجه به حجم بازيگرها و فضايي كه قرار بوده ايجاد شود، بر زبان تاكيد شده. مي‌دانم كه خيلي از بازيگران شما از بچه‌هاي تئاتر و غيربلوچ بودند. در مورد اين انتخاب و اصراري كه بر زبان بلوچي داشتيد بفرماييد.

اسكندري: بدون رودربايستي بگويم اولين‌بار كه با ترس و لرز به بلوچستان رفتم، به خاطر چيزهايي كه شنيده بودم يا در سينماي‌مان ديده بودم، از حجم تضادي كه سينماي ما به ما نشان داده بود و واقعيت آن مردم و قوم بسيار شگفت‌زده شدم. مردمان بسيار مهربان، بسيار نجيب و بسيار وفادار و بسيار هنرمند و من يك‌باره فكر كردم انگار از ايران خارج شده‌ام و مثلا وارد جايي مثل هند شده‌ام؛ آن‌قدر اين زبان بيگانه بود و واقعا به عنوان كسي كه حرفه‌ام نمايش است، خيلي شرمنده آن مردم شدم كه چرا ما چيزي از سيستان و بلوچستان نمي‌دانيم. حتي زبان‌شان براي ما آشنا نيست. حتي هيچ‌كس را از آن خطه به اين عرصه راه نداده‌ايم در صورتي كه آنجا پر از هنرمند و آدم‌هاي بزرگ تئاتر است. يك عالم موسيقيدان هستند كه در پاكستان و عمان معروف‌اند و اصلا در ايران كسي از زيست‌شان در سيستان و بلوچستان اطلاع ندارد. منظورم اين است كه اول همه اينها را با ترس كنار هم گذاشتم، اما بعد فكر كردم يكي از وظايف من اين است كه در قالب اين فيلم بتوانم زبان بلوچي را به ديگر استان‌ها معرفي كنم. يا به كساني كه حتي اين زبان را نشنيده‌اند و موسيقي‌اي كه ممكن است به اشتباه هندي يا پاكستاني به حساب بيايد. در صورتي كه موسيقي بلوچي است و سازهايي كه اصرار داشتم به عناوين مختلف در بستر اين قصه ديده شوند، مثل بنجو، هارموني، دهل و... اينها چيزهايي هستند كه ما كه در اين عرصه هستيم و به هر حال كتاب خوانده‌ايم و فيلم ديده‌ايم يا فيلم بازي كرده‌ايم، باز هم از وجودشان بي‌خبر بوديم. در نتيجه يكي از دلايل اصرار من به اين زبان اين بود كه اين زبان شنيده شود، كه زبان بلوچي زباني جدا از هندي، پاكستاني يا افغانستاني است و اما دوستان عزيز بازيگر من. يكي از گزينه‌ها اين بود كه من فقط سراغ دوستان بلوچي‌زبان بروم كه در تئاتر آنجا هم بودند. اولا كه تعداد بازيگران زن آنجا بالطبع كم بود و دوم اينكه فكر كردم اين مي‌تواند محلي باشد براي تبادل اين فرهنگ. صادق سهرابي عزيز كه آنجا نقش «دلوش» را بازي مي‌كرد با ترجمه بسيار خوب نصيراحمد محمدملازهي، كه فارسي را تبديل به بلوچي كرده بود، براي دوستان بازيگر من معلمي كرد كه به‌ اصطلاح بلوچ‌ها «گجر» و به اصطلاح ما فارس‌زبان بودند. از پژمان بازغي عزيز گرفته تا بقيه بچه‌ها، اميرحسين هاشمي، نكيسا، مهتاب، روژين، بنفشه صمدي و ديگر دوستان من، همه دو ماه و نيم آمدند و خيلي جدي مثل كلاس درس زبان بلوچي آموختند و جالب است بچه‌ها زماني كه دور هم جمع مي‌شوند و مي‌خواهند چيزي بگويند كه ديگران نفهمند تكه‌هاي بلوچي با هم ردوبدل مي‌كنند و براي من خيلي جالب و جذاب است كه اين اتفاق افتاده. بلوچ‌ها خيلي وقت‌ها به من مي‌گفتند ما بازيگر بلوچ داريم. بحث من تبادل فرهنگ بود. وقتي ماشين خيمه‌شب‌بازي‌ام را از مركز ايران به بلوچستان بردم براي اين بود كه ردوبدل فرهنگي اتفاق بيفتد. بعد متوجه شدم آنجا عروسكي است به نام «دوتتك» كه الان مي‌توانند با «مبارك» زوج هنري خوبي باشند و كمااينكه اين اتفاق هم افتاده. بعدا در فرصتي سعي مي‌كنم اين فيلم‌ها و تبادل فرهنگي را به مستند تبديل كنم به جاي دوستان سياست‌گذار فرهنگي، چون وقت ندارند و كارهاي مهم‌تري دارند، مثل اعلام اسم و يكسري كارهاي اين مدلي. من سعي مي‌كنم به نوبه خودم به عنوان يك اهل فرهنگ اين كار را بكنم. من «خورشيد آن ماه» را اكران كردم در شرايطي كه مي‌دانم طبيعتا مردم چقدر خسته هستند و شايد فقط به وجه سرگرم‌كننده سينما نياز دارند، اما من به عنوان اهل فرهنگ بايد پاي اكران «خورشيد آن ماه» بايستم و عوايدش را صرف ساخت يك مركز فرهنگي در بلوچستان بكنم، چون به نظرم تمام نفرت‌پراكني‌ها و سياست‌بازي‌ها همه خواهد رفت و چيزي كه به جا خواهد ماند فرهنگ است و باز هم آنچه نياز اصلي است فرهنگ است حتي به‌زعم من بيش از ساخت مدرسه. مدرسه‌سازي كار قشنگي است اما واقعيت اين است كه صداي فرهنگ بايد به دورترين نقطه كه از شنيدنش محروم است برسد و اين فرهنگ را به آنجاها برسانيم و آموزش فرهنگي داده باشيم.

واقعا كارتان باارزش و ستايش‌برانگيز است. بخشي از اين زيبايي‌ها در لباس بلوچي بود كه شما هم استفاده كرديد و هنر دست زنان بلوچ كه اخيرا دوستاني كه بلوچستان فعاليت مي‌كنند، گاهي از دست‌ساخته‌هاي زنان بلوچ نمايشگاهي برگزار مي‌كنند و مي‌بينيم چه حجم عظيمي از زيبايي و هنر آنجا نهفته است و متاسفانه از ذهن ما خيلي دور است و بخشي از اين محروميت‌ها هم به خاطر اين است كه اساسا هيچ‌وقت توجه ما را به جايي كه نمي‌خواستند جلب نكردند و بلوچستان يكي از جاهايي است كه خوشبختانه الان در ذهن هر ايراني تصوير متفاوت‌تري نسبت به قبل درباره‌اش وجود دارد.

اسكندري: اجازه دهيد توضيحي هم در مورد زبان بلوچي بدهيم. وقتي زبان بلوچي را ياد مي‌گيريد يك نسبت خيلي مستقيم با شعر دارد. بلوچ‌زبان‌ها اشعاري دارند به نام «ليكو» كه مثل هايكوهاي ژاپن است؛ كوتاه، موثر و خيلي مدرن. شايد باورتان نشود آن‌قدر اين زبان عجيب است. در «خورشيد آن ماه» تلاش شده حداقل شنيده شدن اين زبان در آدم‌ها كنجكاوي ايجاد كند براي پژوهش كردن درباره زبان بلوچي كه به نظرم اتفاق خيلي خوبي است. نسبت شعر و زبان بلوچي نسبت عجيبي است.

اميدوارم در مورد اين بخش هم كار شود و مكتوب شود. به نظرم استفاده شما از بازيگران حرفه‌اي در كنار بازيگران تئاتر و بازيگران بومي كار را براي كارگرداني خيلي مشكل مي‌كند و اينكه بتوانيد تركيب يك‌دستي از اينها به وجود بياوريد كه چيزي از مجموعه بيرون نزند و گل‌درشت نشود، با توجه به اينكه زبان اول خيلي از بازيگرها نبوده، اقليم و فرهنگ‌شان نبوده و اخت‌ شدن‌شان با آن شرايط شايد كار را در كارگرداني هم مشكل مي‌كرده. در اين زمينه هم براي‌مان بگوييد.

اسكندري: دوستان بسيار حرفه‌اي من مثل پژمان بازغي و مريم بوباني نازنين كه واقعا مثل يك تئاتري متعهد -يعني جدي تمام ديالوگ‌ها ضبط و تمرين مي‌شد- به نظرم رفتارهاي جالبي با اين زبان مي‌كردند. فقط دغدغه زبان بود، بحث بازي ‌گرفتن آنها مورد ديگري بود كه هدايت اندكي اتفاق مي‌افتاد.

عصرآزاد: كارگردان در بخش‌هاي فني هم سراغ حرفه‌اي‌هاي آن بخش رفته‌ كه به نظرم ايجاد يك چالش براي خودش به عنوان كارگردان فيلم اولي است و اين استرس و مواجهه و تعامل و ارتباط برقرار كردن با كسي مثل آقاي بهرام دهقاني، جناب آقاي حسين عليزاده، مسعود اميني تيراني و دوستان ديگري كه اشاره شد، باعث شده اين كارگرداني صرفا يك فيلم اول نباشد كه خب حالا يك قصه شهري كم‌كاراكتر انتخاب كنيم و محكي بزنيم تجربه‌هاي فيلم كوتاه يا مستند را در عرصه بلند به نمايش بگذاريم. به نظرم اين كار ساده يا فرمول از پيش نوشته‌شده را ستاره پيش نرفته و پيرو دغدغه‌اي كه داشته، چالش‌هاي خودش را بيشتر كرده. مواجهه با يك قوم و فرهنگ و آداب جديد كه اتفاقا زخم‌خورده تصويري بودند كه تا به حال از آنها در سينما و تصوير نهادينه شده و همه جنبه‌هاي ديگر كه به نظرم از آنجا كه اشاره مي‌كند از دنياي نمايش و تئاتر هم آمده، آن موشكافي‌ها و نگاه جزئي‌گرانه را چند مرتبه برجسته‌تر مي‌كند و اين نكته كه فيلم از آسيب نگاه توريستي و اينكه اين استان و قوم را پشت ويترين بگذارد و بخواهد فقط جلوه‌هاي خوب و زيبايش را نشان بدهد، رسته. ولي اين رستن فقط مهارت و طبع هنرمندانه ستاره‌جان نبوده. دقيقا انتخابش در عواملي بوده كه اشاره شد و البته تك‌تك بازيگران چه كساني كه حرفه‌اي‌تر بودند و در تهران و در اجتماع ديگري فيلم بازي كردند و ساختند و چه بازيگران ديگري كه آموخته با هنر ايشان بودند و آنجا اين زبان را ياد گرفتند، مي‌خواهم برسم به اين نكته كه آن چيزي كه ستاره ابتداي صحبتش اشاره كرد، اين فيلم، فيلمي است كه به نظرم تكراري و آشنا نيست و همان‌طور كه انگار با يك زبان و جغرافياي تازه مواجه مي‌شويم، با يك قصه تازه هم روبه‌روييم كه يك خوانش تازه مي‌شود، چه بسا موقعيت هم آشنا باشد. به نظرم انجام دادن و رسيدن به همه اينها در يك فيلم كار ساده‌اي نبوده و وقتي مي‌بينم فيلم با وجود اينكه در سرگروه كورش اكران است، با اين مهجوريت و مظلوميت از نظر من پيش مي‌رود و سعي مي‌كند مخاطب خودش را جمع كند -البته مخاطبي كه پيگير باشد و بخواهد اين نگاه‌هاي تازه را هدفمند در سينما دنبال كند- دلم مي‌سوزد. ولي واقعيت اين است كه نمي‌دانم چه‌كار مي‌شود كرد براي اينكه آن كنجكاوي و جلب‌توجه را ايجاد كرد كه بدانيم اگر مثلا شاخك‌هاي ما به‌خصوص در يك سال اخير خيلي حساس شده روي اينكه قوم بلوچ را بشناسيم، فقط لزوما اين نيست كه سرخط اخبار را بخوانيم، به آنجا برويم و آشنا شويم ببينيم اين تهور و آزادگي از كجا مي‌آيد. يك بخش ديگر هم برمي‌گردد به اينكه در كنه كاراكتر اين افراد، اصالت و ذات‌شان برويم و ببينيم چطور اين اتفاق مي‌افتد. يك كار هم مي‌تواند همين باشد كه با چنين اثري همراه باشيم و اجازه دهيم اين صدا انعكاس پيدا كند به وسعت ان‌شاءالله مخاطب گسترده‌تر و بيشتر.

از طرف خودم مي‌گويم به خيلي از اقوام ايراني كه در اين سال‌ها مهجور واقع شدند، همه ما بدهي داريم و سينما بيشتر از همه. سينما با توجه به مناسبات و ملاحظاتش در تهران خيلي متمركز شده و بعضي‌ها به دلايل گوناگون به اقليم‌هاي مختلف و فرهنگ‌هاي مختلفي كه در اين سرزمين اين همه متنوع و جذاب است و داستان‌هاي زيادي دارد كه سينما هيچ‌وقت سراغش نرفته، نمي‌روند و به نظرم مي‌تواند سرآغاز يك توجه ويژه باشد به‌خصوص اقليم بلوچستان كه به نظرم كمتر از همه به آن توجه شده و اگر هم توجه شده به وجه منفي‌اش پرداخته شده كه آن هم براي خودش بحث‌هاي زيادي دارد. اگر آنجا فقر و محروميت و بي‌شناسنامگي هست تقصير آنها نيست. تقصير كم‌توجهي و ظلم‌هايي است كه به آنها شده و بحث شناسنامه از بحث‌هاي چالش‌برانگيزي است كه همين‌طور هم نمي‌شود سراغش رفت. به نظرم اين يكي از بدهي‌هاي مهم سينما به آن جغرافياست و شما به عنوان فيلمساز اول در دوراني كه ساخت فيلم‌هاي اصطلاحا كمدي و مردم‌پسند...

عصرآزاد: فيلم‌هاي خنده‌آور كه سعي مي‌كنند مخاطب را به هر روشي بخندانند.

آن‌قدر براي تهيه‌كننده‌ها و پخش‌كننده‌ها در بورس است و محتواي به‌خصوصي هم نمي‌بينيد و با سرعت براي اكران ساخته مي‌شوند. بعضي از دوستان ما و همكاران شما سالي چهار، پنج فيلم مي‌سازند آن‌قدر كه بساز بفروش شده. اينكه شما با دغدغه‌هايي كه براي‌تان مهم است فيلم ساخته‌ايد به نظرم خيلي باارزش است جدا از صحبت‌هايي كه كرديم. مي‌خواهم به اين بهانه بحث ديگري را باز كنم. شما از درخشان‌ترين بازيگران تئاتر بوده‌ايد و خاستگاه محكمي داشتيد. از گروه آقاي رفيعي كه ان‌شاءالله سلامت باشند و حق بزرگي به گردن تئاتر و فرهنگ ما دارند. در يك سال اخير مسائلي پيش آمد كه همه هم در جريانش هستيم. مشكلاتي براي خيلي از همكاران شما و خودتان پيش آمد و شما از معدود هنرمنداني بوديد كه خيلي پيگيري كرديد و مي‌دانم كه خيلي علاقه‌مند نيستيد در اين باره صحبت كنيد. اما كارتان خيلي ارزشمند است و همين‌جا مي‌خواهم از شما تشكر كنم كه مسوولانه پيگير كار همكاران‌تان بوديد، حتي پيگير كار دوستاني از بخش‌هاي ديگر هنر بوديد كه دچار گرفتاري شدند، حالا چراغ‌خاموش كمك مي‌كرديد و ما اينجا روشنش مي‌كنيم كه اين خيلي مهم است. هرقدر مايل هستيد درباره‌اش صحبت كنيد. اما الان در سينما گره‌اي افتاده كه مدام هم كور مي‌شود. جمعي از همكاران شما به‌خصوص خانم‌ها دچار مشكل هستند و براي بازي‌ كردن و فعاليت در سينما و تئاتر دچار محدوديت هستند. درست است كه برخي از آنها گرفتاري‌هاي بيشتري داشتند و الان كمتر شده است، دربند يا بازداشت بودند هر چيز ديگر. در اين باره هم براي‌مان بفرماييد.

اسكندري: اول ممنون، دوم اينكه من كار خاصي انجام ندادم. من قبلا تله‌تئاتر و فيلم كوتاه ساخته‌ام و هيچ‌وقت به اندازه ساخت «خورشيد آن ماه» احساس نكردم كه به عنوان يك اهل فرهنگ مسووليتي به عنوان مسووليت اجتماعي دارم. طبيعتا اين فقط راجع به فيلمسازي صادق نيست و مي‌تواند يك مسووليت صنفي باشد يا مي‌تواند اتفاقي باشد كه در بحران‌هايي كه پيش مي‌آيد، آدم‌ها بايد نگاه صنفي و مسوول نسبت به هم داشته باشند. بحثم هم تواضع و اينكه بگويم سر پايين نيست. واقعا احساس مي‌كنم كار خاصي نكرده‌ام. آن‌قدر در روزگار عجيبي به‌سر مي‌بريم كه وظايف انسان امروز به عنوان يك نكته نام برده مي‌شود. فراموش نكنيم ما همان ملتي بوديم كه در جنگ چطور همه حواس‌مان به هم بوده. يادم است در دوران بمباران يا اتفاقات اينچنيني وقتي جنگ‌زده‌ها به تهران مي‌آمدند يا وقتي تهران بمباران مي‌شد ما به شهرستان‌ها مي‌رفتيم، همه به عنوان مردم پشت هم بودند. ولي امروز روزگاري شده كه متاسفانه آن‌قدر نفرت‌پراكني زياد است و فضاي مجازي به نظرم باعث شده كسي به كشف و تفكر فكر نكند. همه‌ چيزي كه به عنوان اطلاعات به آنها تحميل مي‌شود، فرقي نمي‌كند اين قوم بلوچ است يا اتفاقات بحراني جامعه است، همه ‌چيز انگار در مجاز بررسي مي‌شود...

عصرآزاد: و حكم هم صادر مي‌شود.

اسكندري: كسي اصلا پژوهش نمي‌كند بفهمد يا مطالبه‌گري درست كند، بنابراين اگر من در خانه سينما بابت داشتن آن كميته فعاليت كردم يا فردي عمل كردم به خاطر اين است كه خودم در موقعيت‌هاي تنهايي مطلق بوده‌ام. يكي از دوستان عبارت جالبي به كار برد تحت عنوان «مترجم دردها». اين‌طور نيست كه فكر كنم كار خاصي كرده‌ام. به نظرم اين از آن چيزهايي است كه يادمان رفته، مثل سينما كه يادمان رفته چه بود. مثل كتاب كه خيلي جاها يادمان رفته چه بود. فكر مي‌كنم حداقل نسل ما سه نفر آن دوره را چشيده، سينما و تئاتر خوب ديده، كتاب خوب خوانده و امروز اصلا هيچ‌ كدام‌شان نيستند. خيلي عجيب و غريب است. فقط خيلي متاسف هستم براي خصوصا سياست‌گذاران فرهنگي، بارها در جاهايي كه رفته‌ام عنوان كرده‌ام سياست‌گذاران فرهنگي ما به جاي اينكه در فكر ايجاد صلح و آرامش و اصلاحات به مفهوم اخص كلمه نه اصلاحات تحريف‌شده حزبي باشند، اصلاحات به معني جدي كلمه منظورم است، همه برعكس شده‌اند. چيزهايي مي‌بينيم كه تعجب مي‌كنيم، انگار مثلا مشاغل جاهاي‌شان با هم عوض شده. يعني آن چيزي كه تو از يك فرد مثلا متعصب يا سفت و سخت نظامي انتظار داري، مي‌بيني در وزارت ارشاد حرف مي‌زند. همه ‌چيز عوض شده و مطالبه‌گري به مفهوم درست انگار در ما هم وجود ندارد. من در تمام اين روزها كه براي همكارانم اين اتفاقات افتاده و رفت و آمد كردم، با هم گپ زديم، به تصميم هر كدام از بچه‌ها احترام مي‌گذارم چون فكر مي‌كنم آنها اين تصميم را براي زندگي شخصي و حرفه‌اي‌شان گرفتند. من به عنوان همكار چه كاري از دستم در راستاي تصميم آنها برمي‌آيد و تمام تلاشم را براي ايجاد صلح مي‌كنم.

اسم خانم بوباني در فيلم‌تان گفته شد. خانم پانته‌آ بهرام كه مثل شما از بازيگران درخشان تئاتر و سينما هستند. باران كوثري، هنگامه قاضياني، ترانه عليدوستي و دوستاني كه سينماي ما با وجود شما و آنها شكل گرفته و اكثريت‌شان در بسياري از فيلم‌هاي باارزش تاريخ سينماي ما حضور داشته‌اند و از خيلي‌هاي‌شان همين الان آثاري در حال پخش است و مي‌بينيد كه چقدر حضور موقر و درستي در سينما براي خودشان تعريف كرده‌اند و جاي درست ايستاده‌اند. به نظرم در فيلمسازها حتما بايد از خانم رخشان بني‌اعتماد ياد كنيم. جاي ايشان در آثار سينمايي خوشبختانه پر است و حضور موثري هم در وضعيت فعلي دارند و به هر حال سينماي ما به نظرم در حال محروم شدن از يك چيزهايي است، چون در سينما رشد كردند و جاي‌شان را پيدا كردند و سينماي ما همچنان به نظرم بايد از وجود آنها استفاده كند و مهم‌تر از آن بايد پشت‌شان هم قرص باشد. شما الان فيلمساز هستيد البته بوديد. الان ما اعلام عمومي كرده‌ايم و اولين فيلم‌تان تازه اكران شده. شما با فيلمسازان خانم هم چند موردي كار كرده‌ايد؛ با خانم‌ها تينا پاكروان، پوران درخشنده، خانم ميلاني و يكي، دو كار ديگر. اصولا اينكه فيلمساز زن و مرد را جدا كنيم در كليت و در كشور خودمان چقدر موضوعيت دارد؟

اسكندري: شايد مثلا ۲۰، ۳۰ سال قبل كمي موضوعيت داشت اما الان به نظرم سال‌هاست آن چيزي كه از دست رفته خود سينماست تا اينكه بخواهند بين فيلمساز زن و مرد تفاوت قائل باشند. نه اينكه به‌كل از دست رفته، كمااينكه بسياري از دوستان من يا بزرگان من در اين سال‌ها كار كرده‌اند اما خيلي به‌ندرت. دغدغه‌ها به نظرم بيشتر متوجه خود سينماست تا اينكه فيلمساز زن يا فيلمساز مرد. واقعيت اين است كه سال‌هاست زنان خيلي قدرتمند حضور پيدا كرده‌اند. سريال «خاتون» تينا پاكروان سريال بسيار جالب و مقتدري است. واقعيت اين است كه خانم بني‌اعتماد، ميلاني، درخشنده در آن نسل‌ها و نسل‌هاي بعدي‌شان، خانم پاكروان كه من با ايشان كار كردم و ديگر دوستان فيلمساز خيلي مقتدر جلو مي‌روند و واقعا تفاوتي بين زن و مرد وجود ندارد. آنچه خطرآفرين بوده سانسور عقيده است، گرفتگي‌هايي است كه درباره همكاران من اشاره كرديد، چون تاريخ به همه‌مان ثابت كرده كه تمام قدرت‌ها بالاخره بالا و پايين همه وزرا يا تصميم‌گيران عوض مي‌شوند، ميزها و صندلي‌ها جابه‌جا مي‌شوند و هيچ‌كس نمي‌تواند همكاران من را از يك تاريخ سينما حذف كند. اصلا امكان ندارد. باران، ترانه، هنگامه، خانم بوباني، كتايون رياحي، خانم بايگان، خانم نصيرپور. اين بخش از تاريخ سينما را كه نمي‌توانيم بگوييم وجود نداشته، چون من قبلا در اين وادي ممنوع‌الكاري بودم و اتفاقا دوستي تماس گرفته بود كه ما ديگر اجازه نمي‌دهيم شما كار كنيد. گفتم همين الان آي‌فيلم را نگاه كنيد همه سريال‌هاي ۲۰ سال گذشته من هستم. پس واقعيت اين است كه هيچ‌كدام از بچه‌هاي ما حذف‌شدني نيستند. من نمي‌گويم انتخاب ما درست است يا نه، به نظرم هر كسي با منظر خودش نگاه مي‌كند اما واقعيت اين است كه اين تاريخ سينما حذف‌شدني نيست و كاش بيشتر به صلح مي‌انديشيديم و به‌اصطلاح به جاي تنبيه... كه وقتي اعلام مي‌شود آن‌قدر براي من عجيب است كه در اين تنبيه هيچ مردي وجود ندارد و همه زن‌ها مورد تنبيه واقع مي‌شوند و تنبيه اساسا كار اشتباهي است چون وقتي واژه ممنوع‌الكار به كار مي‌بريم، من مي‌توانم فكر كنم و كسي نمي‌تواند من را از انديشيدن باز دارد. نهايتش اين است كه من ديگر جلوي دوربين نمي‌آيم وگرنه كه من كارم را مي‌كنم چون مغز يك هنرمند فراتر از مرزهاي بايد و نبايد حركت مي‌كند. بنابراين من با آن شيوه‌هاي رفتاري به ‌شدت مشكل دارم و به ‌شدت معترض هستم و باز هم تجربه ثابت كرده كه سانسور عقيده جواب نمي‌دهد.

و اين همبستگي و پايداري به‌خصوص خانم‌ها در وقايع اخير به نظرم واقعا ستايش‌برانگيز است و اميدوارم باقي بماند و جاي آن دوستان هم همان‌طور كه گفتيد در تاريخ سينما و تئاتر ما خدشه‌پذير نيست و هر تلاشي در اين راه شكست مي‌خورد.

اسكندري: باورتان نمي‌شود هنوز مرگ تدريجي يك رويا پخش مي‌شود. [با خنده]

اگر نكته‌اي در مورد فيلمسازان زن داريد بفرماييد.

عصرآزاد: صحبت ستاره درست است كه بحث سينما فراتر از اين است كه كارگردان يا فيلمساز زن يا مرد ساخته. فيلم خوب و فيلم بد داريم. اين يك بحث كلي و دقيق و درست است. اما از صحبت خودش مصداق را بگيريم و جلو بياييم، مي‌بينيم واقعا بگير و ببند و ممنوع‌الكاري فقط در مورد زنان است. پس به اينجا كه مي‌رسيم در اين جغرافيا و شناسنامه سينماي ايران، فيلمساز زن و مرد مهم مي‌شود، اينكه چه آمار و مسيري را از دهه ۶۰ تا الان طي كرده و به لحاظ آماري، كمي و كيفي به اينجا رسيده‌ايم، آن وقت است كه اين بحث و تحليلي كه پشت نگاه‌هاي كلان بوده و همچنان هست و معطوف است به حضور خانم‌ها مهم مي‌شود، چه آن نگاه به لحاظ نگاه حذفي به بازيگران خانمي كه انتخاب‌شان را كرده‌اند اين اتفاق مي‌افتد و چه به لحاظ حضورشان به عنوان يك فيلمساز يا كارگردان در اين مسير و روند. حتي مي‌خواهم پا را يك قدم فراتر بگذارم و بگويم در مورد انتخاب سوژه‌ها و مضامين زنانه، حتي وقتي يك كارگردان آقا هم آن را مي‌سازد مميزي و سانسور و ناديده گرفتن و حذف ‌كردن باز هم وجود دارد. پس در اين جغرافيا زن ‌بودن و مرد بودن خيلي مهم است و فراتر از بحث جنسيت، در اين شرايط با اين مفاهيم زندگي روزمره را مي‌گذرانيم.

دست‌ و پنجه نرم مي‌كنيم.

عصرآزاد: دقيقا. زندگي روزمره ما به اين شكل مي‌گذرد و فراتر از آن در ويترين بزرگ‌تر سينما به شكل خيلي بزرگ‌تري خودش را نشان مي‌دهد. به نظر من اين اجحاف است.

اگر آمار و ارقام را هم نگاه كنيم، در فرهنگ و آموزش، مثلا در دوران ما تعداد دانشجويان دختر چقدر كمتر بود. حتي درصد سهميه مشخص بود كه ۲۰درصد دختران مي‌توانند در فلان رشته قبول شوند. به نظرم زنان خودشان را به‌ شدت تحميل كردند به سيستمي كه حتي نمي‌خواست آنها از خانه بيرون بيايند. الان در دانشگاه مي‌بينيد در خيلي از رشته‌ها گاهي مردها در اقليت هستند و زن‌ها عملا تمام كارهايي را كه زماني براي‌شان حتي ممنوعيت‌هاي عرفي داشت، انجام مي‌دهند. اگر نياز داشته باشند راننده تاكسي مي‌شوند و هر كار شرافتمندانه‌اي را با همه محدوديت‌هايي كه دارند براي خود مي‌كنند و اين حضور قدرتمند در فيلمسازي هم خودش را تحميل كرد. به دهه 60 نگاه كنيد، سه چهار فيلمساز زن بوده.

عصرآزاد: پنج فيلمساز زن بوده كه آن زمان فعاليت مي‌كردند و كارهاي شاخصي هم ساختند. مثل خانم بني‌اعتماد، ميلاني، درخشنده، فريال بهزاد و برومند.

در دهه‌هاي بعد افزايش پيدا كرد و الان خيلي بيشتر از ۲۰، ۳۰ نفر هستند كه فيلم ساخته‌اند.

اسكندري: «درياچه ماهي» را هم براي خانم مريم دوستي بازي كردم كه خيلي آن سوژه را دوست دارم.

عصرآزاد: كميتي كه اشاره مي‌كنيد در دهه ۷۰ تعدادش خيلي كمتر شد.

يعني از سه، چهارتا هم كمتر شد؟

عصرآزاد: يعني حضور و ورود كارگردان جديد مثلا به دو يا نهايتا چهار نفر رسيد. در دهه ۸۰ باز اين رِنج به تعداد هشت رسيد. براي ماها كه تحليل مي‌كنيم و مطمئنا بازخورد اجتماع و سياست‌گذاري‌ها هست، جالب است كه در دهه ۹۰ يك‌دفعه تعداد زيادي كارگردان خانم جذب سينما شدند و فيلم‌شان را ساختند. حدود ۲۳ كارگردان كه از بين اينها متاسفانه شايد حدود پنج كارگردان هستند كه توانستند به فيلم دوم برسند. مثل خانم نرگس آبيار، آيدا پناهنده، منير قيدي، مريم بحرالعلومي، مونا زندي هم كه در دهه 80 بود. دهه ۹۰ منظورم تك‌فيلمي‌ها هستند كه از اينها چند نفر توانستند وارد حيطه فيلم دوم شوند و متاسفانه اين استعداد و گام‌هاي پرشور و قابل تحمل كه شما به خانم مريم دوستي اشاره كرديد، تعداد زيادي بودند. سهيلا گلستاني، رقيه توكلي، يلدا جبلي، مرجان اشرفي‌زاده...

اسكندري: نگار آذربايجاني.

عصرآزاد: پگاه عرضي، فرنوش صمدي. اين اسامي را كه مي‌بريم اتفاقا فيلم‌هاي اول‌شان به ذهن مي‌آيد ولي اينكه چه اتفاقي در چه روندي پيش رفته كه در دهه ۱۴۰۰ باز اين تعداد به اندك رسيده... البته شرايط كرونا و همه اينها را هم در نظر مي‌گيريم ولي اين چرخه مي‌چرخد منتها بدون حضور خانم‌ها.

در حال حاضر فارغ از محتوا و مستقل بودن يا نبودن فيلم‌ها، خانم ليلي عاج فيلم‌شان در حال اكران است. مستانه مهاجر و خانم اسكندري. نمي‌دانم اگر با كشورهاي ديگر مقايسه كنيم چطور باشد اما به نظرم حداقل به لحاظ كمي شرايط خوبي در كشورمان داريم.

اسكندري: سحرجان در كليت اين حرف را زدم كه موانع الان متوجه فيلمساز فارغ از جنسيت است و آن چيزي كه بيشتر به سيستم حذف دست مي‌زند، اتفاق جلوي دوربين است كه بيشتر شامل بازيگران زن مي‌شود. اما مي‌توانم به همان نسبت فيلمسازان مردي را نام ببرم كه مشمول ممنوعيت شده‌اند در بحث فيلمسازي يعني عملا اجازه نمي‌دهند كار كنند و اين چيزي كه متاسفانه باعث مهاجرت بسياري از اساتيد ما شده مگر چيست؟ سانسور غيرمستقيم و تحميل آنچه خودشان مي‌خواهند به فيلمسازاني كه نمي‌خواهند به چنين چيزي تن بدهند؛ بنابراين ما پر هستيم از مهاجرت‌هاي اساتيدمان مثل آقاي بيضايي، يا كساني كه كمتر كار كردند در حوزه تئاتر مثل دكتر رفيعي و آقاي رحمانيان. در سينما هم كه خيلي‌ها هستند.

شايد يك برنامه بايد در مورد همين صحبت كنيم كه فيلم مستقل يعني چه. به ‌طور خلاصه فيلم مستقل به اين معني نيست كه پولش از جايي آمده باشد يا نه. سينماي مستقل و سينماگر مستقل در حيطه انديشه است كه ارزيابي مي‌شود. به هر حال فيلم ساختن هنر پرخرجي است و بايد از جايي ساپورت مالي شود و هزينه‌اش تامين شود اما چيزي كه مهم است استقلال در انديشه و مضاميني است كه منتقل مي‌شود و تفكري كه كارگردان و نويسنده دارند و پشت فيلم است و به فيلم منتقل مي‌شود. از نظر من فيلم شما كاملا فيلم مستقلي است و فارغ از اينكه شما اينجا هستيد مي‌گويم فيلمي است كه با دغدغه‌هاي مستقل و غيروابسته ساخته شده است. در اين باره صحبت كنيد و اينكه آيا تصميم داريد اين مسير مستقل را ادامه دهيد يا اتفاقي در مقطعي از زندگي‌تان بوده كه دوست داشتيد يك فيلم بسازيد.

اسكندري: بيش از چيزي كه فكر كنم قرار بوده فيلمساز شوم، يكسري دغدغه داشتم. مثلا در ۱۲، ۱۳ سال قبل اولين‌بار وقتي كارگرداني كردم دو تله‌تئاتر را ساختم با اين نيت كه تله‌تئاتر محلي است براي ديده شدن بچه‌هاي تئاتر در تلويزيون و چون من اتفاقا بازيگر سرشناس تلويزيون بودم، مي‌توانستم با مديريت‌ها اين چالش را داشته باشم يا اين بحث‌ها را بكنم كه چرا دوباره در تله‌تئاتر شرايطي فراهم مي‌كنيد مثل سينماي تجاري كه ايكس و ايگرگ تله‌تئاتر كار مي‌كنند در تلويزيوني كه به اصطلاح خودتان پولش براي بيت‌المال است و اينجا محلي است براي ديده‌ شدن. يعني باز هم بنا بر مسووليت صنفي اجتماعي خودم رفتم و كارگرداني كردم كه مي‌توان اين‌گونه نگاه كرد كه واقعا دوستان نازنيني كه آن سال‌ها به من اعتماد كرده بودند و در تله‌تئاتري كه با اعتمادبه‌نفس تك‌دوربينه كار كرده بودم امروز خيلي بازيگران سرشناس و درجه ‌يكي هستند. همان زمان هم بازيگران درجه‌ يكي بودند و مدام اجازه داده نمي‌شد كه اين بچه‌ها ديده شوند. منظورم اين است هر بار كه اقدام به ساخت چيزي كردم...

عصرآزاد: يك هدف ثانويه پشتش بوده.

اسكندري: دقيقا. بيشتر به خاطر مسووليت صنفي يا اجتماعي است يا حتي دغدغه‌هاي فردي به مفهوم غير شغل.

اشاره كنيم كه شما موزه خيمه‌شب‌بازي را هم تاسيس كرديد كه كار خيلي باارزشي است.

اسكندري: به جاي وزير ارشاد سعي مي‌كنم كار كنم [با خنده] چون چيزي كه من خيلي نگرانش هستم از دست برود ميراث به مفهوم فرهنگي است. در صورتي كه اينها بايد دغدغه‌هاي يك سياست‌گذار فرهنگي باشد و آنها بايد به فكر نگه داشتن ميراث‌مان باشند ولي چون كم‌كاري‌ها بسيار است من به عنوان يك اهل فرهنگ حداقل كاري كه از دستم بربيايد را انجام مي‌دهم. يكي، دو سال گذشته اتفاقا فرصت خوبي بوده، همان طبقه پايين در كافه كار مي‌كردم و خيلي به اين چيزهايي كه شما مي‌گوييد فكر كردم. الان هم يك صحنه يادم است از ورود طالبان به افغانستان كه يكسري دغدغه‌هاي بشري مختص به مرز و بوم خودت نيستند، گاهي ذهنت درگير يك اتفاق مي‌شود. مثلا خبري خواندم كه يك پسر كولبر كه خرش افتاده بود خودكشي كرد و اين هيچ‌وقت از ذهن من پاك نمي‌شود. يعني من يك روزي احتمالا سراغ اين سوژه مي‌روم. مي‌خواهم بگويم من خودم را به اين مفهوم نه فيلمساز مي‌دانم و نه ادعاي اين كار را دارم اما فكر مي‌كنم به عنوان يك ابزار شايد بتوانم با آن باعث شوم پنج نفر به يك موضوعي فكر كنند. اگر ابزارش را پيدا كنم، يعني حداقل سينما براي من ابزار مهمي است چون من مقاله‌نويس و تحليلگر نيستم، من ابزاري غير از هنر سينما در دستانم نيست براي آن چيزي كه به آن فكر مي‌كنم. روزگاري شده كه «مشك آن است كه خود ببويد» در صورتي كه من هنوز ترجيح مي‌دهم مشكي باشد كه شايد روزي روزگاري كسي ببويدش. من هنوز به شعر بيشتر علاقه دارم. من هنوز دنبال يكسري مفاهيم بشري مي‌گردم و ماحصل «خورشيد آن ماه» به جز نشان دادن آن فرهنگ، در پشتش انديشه‌اي است كه به قول شما مي‌توانم ادعا كنم آن انديشه مستقل است و من براي آن مي‌جنگم. درهايي كه در «خورشيد آن ماه» بسته مي‌شود و به واسطه عشق باز مي‌شود، من اين نگاه‌ها را دارم و فكر مي‌كنم جهان امروز اساسا آن‌قدر پر از هياهوست كه احتياج به سكوت و عشق دارد و تنها چيزي كه گاهي فكر مي‌كنم كاش به عقب برگردد و جور ديگري بازتعريف شود واقعا فضاي مجازي است. يعني هميشه فكر مي‌كنم كاش بشود جور ديگري تعريف شود.

اميدوار هستم فيلم «خورشيد آن ماه» چه در سينما و چه بعدا در فضاي نمايش خانگي به‌خوبي ديده شود و همه ببينند و تاثير خودش را هر روز بيشتر از روز قبل بگذارد. اميدوارم فيلم‌هاي مستقل كه با جريان تجاري روز همراه نيستند و مي‌خواهند حرف‌هاي ديگري بزنند در اكران فضاي بازتري داشته باشند و بيشتر در دسترس قرار بگيرند.

اسكندري: به يك نكته اشاره كنم، شايد اينجا توقعي از رسانه هست، زماني ما كه به سينما «عصر جديد» مي‌رفتيم مي‌دانستيم هميشه آنجا خوب مي‌بينيم، آنجا يكسري جماعتي هستند كه منتقد هستند و سينما براي‌شان جدي است. اجازه دهيد اين را هم بگويم آنچه رسالتي است كه كمي فراموش شده است كه اجازه مي‌دهيم همه ‌چيز به سمت آمار و فروش برود. اصلا از كجا شد كه فروش شد معيار موفقيت يك فيلم، يا تئاتر، كتاب يا هر چيزي؟ كه تاريخ به ما ثابت كرده اتفاقا بسياري از كم‌‌فروش‌ها و كمتر ديده‌‌شده‌ها به مرور ماندگار شده‌اند و مهم ايجاد يك جريان فكري است. من شخصا اينجا نشسته‌ام و اعتماد مي‌كنم به «اعتماد» كه اين فضا را مهيا كرده و از همكاران شما و شما به عنوان منتقدين دعوت مي‌كنم از كساني كه به تفكر و ديدن و نقد جدي اعتقاد دارند. الان هيچ چيزي نمي‌بينم در صورتي كه ۲۰ سال قبل وقتي يك سريال بازي مي‌كردم منتقدي كه كيوان كثيريان بود مي‌نوشت كه مثلا بازي فلاني در اينجا اين اشكال را دارد و من براي كار بعدي‌ام تلاش مي‌كردم بهتر كار كنم. يا سحر عصرآزاد مي‌نوشت كه مثلا بازي ستاره در «نرگس» اين‌طور بود و با بازي پوپك گلدره فلان تفاوت داشت و تو جدا نقد مي‌شدي؛ ولي الان اثري از اينها نمي‌بينيم. خبرنگاران ما جز اينكه خيلي سريع سوال‌هاي فرماليته بدون فكر داشته باشند، چيزي نمي‌گويند. باورتان نمي‌شود خبرگزاري‌اي كه در مورد من فحش نوشته، هفته بعد تماس مي‌گيرد كه در مورد فلان چيز چه نظري داري [با خنده]. مي‌گويم پاي نگاهي كه به يك جريان داريد بايستيد. حتي تا اين حد بي‌حافظه شده‌ايم. مشكل من با فضاي مجازي يا اين حجم از اخبار اين است كه اين حجم تكرار و اكسپلور باعث مي‌شود تو حافظه‌ات را از دست بدهي و ديگر نخواهي فكر كني يا بخواني و خودت انديشه كني كه آيا چه. تحليل در حال از بين رفتن است به واسطه تحميل.

فضاي مجازي خودش را تحميل كرده به صاحبان رسانه و مخاطبان نوشته‌ها كه كوتاه‌تر بخوانيم و حوصله نداريم از اين بيشتر بخوانيم.

عصرآزاد: و خيلي سريع و كوتاه حكم صادر كنيم.

ولي فضاي كلي باعث مي‌شود رسانه هم از اين آسيب‌ها در امان نباشد. خيلي از روزنامه‌ها را مي‌بينيد كه يك روز تيراژ بالاي صد هزار نسخه داشتند ولي الان اين‌طور نيست چون اصولا هم مخاطبان‌شان به چيز ديگري عادت كرده‌اند و هم رسانه‌هاي ديگر و ماهواره بخشي از نياز روزانه‌شان را به لحاظ حجمي تغذيه مي‌كند و سهم رسانه‌هاي رسمي و جدي مدام كمتر مي‌شود. اميدواريم اين نشست‌ها و صحبت‌ها تاحدي ماجرا را جبران كند.

اسكندري: حداقل در تاريخ ثبت شود كه زماني به من گفته شده بايد پول بدهيد در فلان شبكه تا فيلمت را تبليغ كنيم. مي‌گويم من اين فيلم را ساختم كه كسي آن شبكه را نگاه نكند [با خنده]. مي‌خواهم بگويم اين‌قدر در تضاد با همه ‌چيز هستيم. باورتان نمي‌شود صحبت اين بود كه پنج هزار دلار بدهيد تبليغ كنيم. من با آن پول يك كتابخانه در بلوچستان راه‌اندازي مي‌كنم و اساسا اين فيلم را كار مي‌كنم كه كسي آن شبكه‌ها را نگاه نكند.

عصرآزاد: يعني حتي نمي‌دانند بايد سراغ چه كسي بروند.

متاسفانه اين آسيب‌ها به اينها هم رسيده است. اميدوارم اين نشست‌ها كاري براي جبران اين قضيه به حساب بيايد.

اسكندري: و اميدوار هستم سايه بازيگران جدي سينما كماكان بر سر ما باشد و فرصتي پيش آيد براي خانم بني‌اعتماد، آقاي بيضايي، تقوايي و دكتر رفيعي و ديگران.

وضعيت ما به لحاظ مقايسه با كشورهاي ديگر از حيث كارگردان زن به چه صورت است؟

عصرآزاد: نكته‌اي كه به صورت آماري در دهه ۹۰ اشاره كرديم و به بخش اكثريتش رسيده -البته هنوز در آغاز ۱۴۰۰ هستيم و اميدوارم روند رو به رشدي در مسير درستي داشته باشد- بخواهيم قياس كنيم، مثلا در اروپا طي سال‌هاي ۲۰۱۸ تا ۲۰۲۲ اگر درنظر بگيريم، از تعداد كل فيلم‌هايي كه ساخته شده، ۲۶درصد فيلمسازان خانم بودند كه اين رشد را فكر مي‌كنم خودمان هم در فيلم‌هايي كه تك به تك در طول اين سال‌ها ديديم به ياد بياوريم اينكه چقدر كارگردان و فيلمساز خانم جذب داشتند كه البته وارد فيلم‌هاي دوم و سوم‌شان هم شدند و اين به نظرم نشان‌دهنده اين است كه آن جرقه الكي نبوده و مسير درست بوده، البته در اروپا به اين شكل بوده. ولي در امريكا در فاصله ۲۰۲۲-۲۰۱۱ اگر درنظر بگيريم اين روند خيلي افت و خيز داشته، ولي بهترين سالي كه مي‌شود گفت رشد حضور فيلمسازان خانم نسبت به كل فيلم‌هايي كه ساخته مي‌شده بالا بوده، سال ۲۰۲۱ بوده كه حدود ۲۱.۸درصد بوده. ولي باز همچنان از اروپا عقب‌تر است اما اين مشاركت را بايد درنظر بگيريم كه بعد از سال كرونا و آن ركود بوده و جالب اين است كه بعد از آن ركود اين رشد ايجاد شده است و جالب است به اين نكته هم اشاره كنم كه به جز فيلمسازي از رشته‌ها و شاخه‌هايي كه خانم‌ها خيلي جذبش شدند و در اين جريان‌سازي خيلي موثر بودند، تهيه‌كنندگي و فيلمنامه‌نويسي است كه به نظرم در قوي شدن اين رويكرد در سينماي امريكا قطعا مي‌تواند موثرتر باشد و حتي اين شاخص را مثل اروپا بالا ببرند كه اميدوارم در سال‌هاي آتي بتوانيم رقم‌هاي بهتري بگوييم و قياس بهتر و درست‌تري با سينماي خودمان داشته باشيم كه رو به رشد باشد.

به لحاظ درصد آماري براي خودمان آمار سالانه داريم؟

عصرآزاد: آمار را به صورت آمار تعداد كارگردان گرفتم و با همين رقم سرانگشتي مشخص است كه آمار ما اگر اين رقم را ادامه دهد مي‌توانيم بگوييم رو به رشد بوده و در دهه ۱۴۰۰ ادامه خواهد يافت كه اميدوارم اين مسير روشن باشد.

اسكندري: اينجا خوب است از كارگردانان ديگر خانم هم نام ببريم مثل نيكي كريمي كه چند فيلم ساخته‌اند. بخشي كه خيلي هم مهم هست بخش توليد و تهيه كار است كه باز هم حضور درخشان زن‌ها را در مقام تهيه‌‌كننده داريم.

خانم حكمت، مهاجر و موگويي.

عصرآزاد: خانم آزيتا موگويي و نيكي كريمي در صحبت‌هاي‌مان بايد لحاظ شود چون جزو كساني هستند كه سردمدار اين حيطه‌اند و اگر قرار باشد رشدي باشد، بايد از مسير اين دوستان حركت كند. ممنون كه اشاره كرديد.

اسكندري: من وقتي قرار شد «خورشيد آن ماه» را كار كنم قرار نبود كارگرداني كنم و قرار بود دوست ديگري كارگرداني كند و من اين كار را تهيه كنم. وقتي نشد آن دوست نازنين كار كند و من گفتم كارگردان ديگري را معرفي مي‌كنم، دوستان من مخالفت كردند و گفتند خودتان كار كنيد. يعني مي‌خواهم بگويم از ابتداي امر قرار نبود اين كارگرداني اتفاق بيفتد، چون ايجاد اين جريانات يعني حتي الان ساخت مركز فرهنگي، ماشين خيمه‌شب‌بازي، اينهاست كه مي‌تواند كم‌كم آن تحول را ايجاد كند چه در سيستان و بلوچستان يا ساير استان‌ها يا حتي در نفس سينما. منظورم تهيه‌‌كننده‌هاي خانم مهمي است كه از گذشته‌ها در تلويزيون داشته‌ايم كه تهيه‌كننده‌هاي بسيار قدري بودند مثل خانم پروانه پرتو...

عصرآزاد: خدابيامرز خانم طائرپور.

اسكندري: حضورشان خيلي مهم بوده براي اينكه آدم‌هاي ديگر هم كار كنند. بعد از آنها خانم ابوالقاسمي، خانم حكمت كه تهيه‌كننده و كارگردان هستند، خانم نيكي كريمي، خانم موگويي، خانم تينا پاكروان كه اتفاقا ابتدا از بخش تهيه‌كنندگي آمدند و تهيه‌كننده درجه‌ يكي هم هستند.

خانم مصيبي كه «اوركا» را ساختند و فيلم‌شان هم به اكران نرسيد.

اسكندري: ولي نشان دادند مي‌توانند حتي با ساخت يك مستند مطرح باشند.

خانم كرامتي كه تهيه كردند.

اسكندري: مي‌خواهم بگويم بخش مهمي است، يعني تهيه‌كننده خيلي مهم است.

البته خانم‌ها در مديريت هم نشان داده‌اند كه همه‌چيز مرتب‌تر و منظم‌تر مي‌شود و اگر اجازه دهند اينجا هم اين‌طور مي‌شود. مهم‌ترين كشورها در ايجاد رفاه جاهايي هستند كه نخست‌وزير و رييس‌جمهور خانم دارند. ما كه از آقايان خيري نديديم.

اسكندري: اميدوارم سن من قد بدهد كه يك روزي يك وزير فرهنگ زن ببينم.

البته از نوع مناسبش.


ستاره اسكندري:
     بدون رودربايستي بگويم اولين‌بار كه با ترس و لرز به بلوچستان رفتم، به خاطر چيزهايي كه شنيده بودم يا در سينماي‌مان ديده بودم، از حجم تضادي كه سينماي ما به ما نشان داده بود و واقعيت آن مردم و قوم بسيار شگفت‌زده شدم. 
     مردمان بسيار مهربان، بسيار نجيب و بسيار وفادار و بسيار هنرمند و من يك‌باره فكر كردم انگار از ايران خارج شده‌ام و مثلا وارد جايي مثل هند شده‌ام؛ آن‌قدر اين زبان بيگانه بود و واقعا به عنوان كسي كه حرفه‌ام نمايش است، خيلي شرمنده آن مردم شدم كه چرا ما چيزي از سيستان و بلوچستان نمي‌دانيم. حتي زبان‌شان براي ما آشنا نيست. حتي هيچ‌كس را از آن خطه به اين عرصه راه نداده‌ايم در صورتي كه آنجا پر از هنرمند و آدم‌هاي بزرگ تئاتر است.
     يادم است در دوران بمباران يا اتفاقات اينچنيني وقتي جنگ‌زده‌ها به تهران مي‌آمدند يا وقتي تهران بمباران مي‌شد ما به شهرستان‌ها مي‌رفتيم، همه به عنوان مردم پشت هم بودند، ولي امروز روزگاري شده كه متاسفانه آن‌قدر نفرت‌پراكني زياد است و فضاي مجازي به نظرم باعث شده كسي به كشف و تفكر فكر نكند.
     مي‌توانم فيلمسازان مردي را نام ببرم كه مشمول ممنوعيت شده‌اند در بحث فيلمسازي يعني عملا اجازه نمي‌دهند كار كنند و اين چيزي كه متاسفانه باعث مهاجرت بسياري از اساتيد ما شده مگر چيست؟ سانسور غيرمستقيم و تحميل آنچه خودشان مي‌خواهند به فيلمسازاني كه نمي‌خواهند به چنين چيزي تن بدهند؛ بنابراين ما پر هستيم از مهاجرت‌هاي اساتيدمان مثل آقاي بيضايي يا كساني كه كمتر كار كردند در حوزه تئاتر مثل دكتر رفيعي و آقاي رحمانيان. در سينما هم كه خيلي‌ها هستند.
سحر عصر آزاد:
     مي‌خواهم از تغيير نگاه و نگاه موشكافانه‌اي كه فيلم، به قوم بلوچ، جغرافيا، معماري و آداب و رسوم و سنت‌ها و آيين‌ها دارد بگويم، بدون اينكه نگاه توريستي داشته باشد و به نظرم حركت ظريفي دارد براي اينكه به نگاهي كه الان هست برسد و خيلي قابل تامل است.
     در عين حال كه اين را نبايد فراموش كنيم كه درام فيلم استوار است روي نقد يكي از همين آداب و آيين‌ها و هجمه و باري كه روي دوش يك زن به عنوان يك زن و مادر كه حالا زنانگي‌اش بر سر دوراهي قرار مي‌گيرد و اهميتش هم بر همين است. يعني نگاه يك‌سويه ندارد كه برعكس چيزي كه ما قبلا ديده بوديم كه تصوير به نظرم مخربي از اين قوم عزيز ارايه شده بود، يك‌باره فقط زيبايي‌ها را به جهت بصري و تزييني و از پشت ويترين نشان نداده.
     كارگردان در بخش‌هاي فني هم سراغ حرفه‌اي‌هاي آن بخش رفته‌اند كه به نظرم ايجاد يك چالش براي خودش به عنوان كارگردان فيلم اولي است و اين استرس و مواجهه و تعامل و ارتباط برقرار كردن با كسي مثل آقاي بهرام دهقاني، جناب آقاي حسين عليزاده، مسعود اميني تيراني و دوستان ديگري كه اشاره شد، باعث شده اين كارگرداني صرفا يك فيلم اول نباشد كه خب حالا يك قصه شهري كم‌كاراكتر انتخاب كنيم و محكي بزنيم تجربه‌هاي فيلم كوتاه يا مستند را در عرصه بلند به نمايش بگذاريم. 
     در اروپا طي سال‌هاي ۲۰۱۸ تا ۲۰۲۲ اگر درنظر بگيريم، از تعداد كل فيلم‌هايي كه ساخته شده، ۲۶درصد فيلمسازان خانم بودند كه اين رشد را فكر مي‌كنم خودمان هم در فيلم‌هايي كه تك به تك در طول اين سال‌ها ديديم به ياد بياوريم.

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون