• 1404 يکشنبه 25 خرداد
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
fhk; whnvhj ایرانول بانک ملی بیمه ملت

30 شماره آخر

  • شماره 6068 -
  • 1404 يکشنبه 25 خرداد

درنگی بر سیمای «جنگ» در آینه چند اثر ادبیات معاصر ایران

جنگ است اسماعیل، جنگ است*

در این نوشته نگاهی کرده‌ایم به چند اثر داستانی و شعری که این مضمون را دستمایه قرار داده‌اند

اسماعیل ساغری

قسم به چشم‌های سُرخ‌ات اسماعیل عزیزم/ که آفتاب، روزی، بهتر از آن روزی که تو مُردی خواهد تابید/ قسم به موهای سفیدت که مدتی هم سرخ بودند/ که آفتاب روزی که آفتاب روزی که آفتاب روزی/ بهتر از آن روزی که تو مُردی خواهد تابید
  سطرهای آغازین شعر  اسماعیل  رضا  براهنی

جنگ؛ پدیده‌ای که عقل سلیم انتظار نیامدنش را می‌کشد. با این حال، جنگ‌ها در طول تاریخ بی‌اعتنا به خواست «ما» واقع شده‌اند و اثرات نامیمون خود را به آدم‌ها تحمیل کرده‌اند.
پیشنه روایت جنگ طبعا به قبل از تاریخ ادبیات برمی‌گردد. بی‌شک، بازماندگان منازعات خون‌بار در طول تاریخ و پیش از تاریخ، راویان چند و چون خون‌‎ریزی‌ها هم بوده‌اند. 
گرچه رصد تاریخ ادبیات ما را به آثاری می‌رساند که امروز نسخه‌های مکتوبی از آنها در زبان‌های مختلف ترجمه شده است، مثلا حماسه‌های هومر در یونانِ‌ هشت قرن پیش از میلاد مسیح، اما بازتاب جنگ در روایت آدمیزاد، پیشینه‌ای بیشتر از این دارد؛ حتی به زمانی قبل از بقایای موجود از نخستین روایت‌های مکتوب جنگ که امروز بر سنگ‌نبشته‌های کهن میراث شده‌اند؛ به دوره‌هایی که انسان‌ها هنوز به صورتِ مکتوبی برای بیان منظور خود نرسیده بودند و بر سر قراردادی برای نگارش توافق نکرده بود و روایت‌ها‌ی‌شان سینه‌به‌سینه و شفاهی بود. 
آنچه روایت‌های عصر جدید را در ادبیات داستانی زبان‌های مختلف از دوران پیش از مدرنیته جدا می‌کند، نوع نگاه به پدیده جنگ است. مهم‌ترین تفاوت بینِ این دو منظر به جنگ، بر آمده از تقابل نگاه حماسی و ستایش‌آمیز به نفس جنگ در آثار کلاسیک و نگاه انتقادی و ناظر بر آسیب‌های جنگ به درون و برون انسان در عصر جدید است.

زمین سوخته، شاخص رئالیسم در روایت جنگ
در گستره ادبیات داستانی جدید ایران –به عنوان کشوری که جنگی طولانی و هشت ساله را در قرن بیستم پشت سر گذاشت- با تنوع آثار روبه‌رو هستیم. با این حال می‌توان دو سرفصل اساسی را برای آثار ادبی جنگ در ادبیات فارسی دهه‌های گذشته در نظر گرفت. در بخشی از آثار اعم از داستان‌ها و رمان‌ها با رئالیسم محض روبه‌رو هستیم؛ به این معنا که واقعیت به عنوان پدیده‌ای آبجکتیو دیده می‌شود که در واقع از بیرون به مثابه مجموعه وقایعی عینی به روایت درمی‌آید؛ مانند «زمین سوخته» روایت رئالیستی او از سفرش به مناطق جنگی بعد از کشته شدن برادرش «محمود اعطا» است. در این آثار امر هنری متکی بر تخیلی است که کشمکش و بحران را جایی در همان بیرون و لابه‌لای عینیات کار می‌گذارد. از «زمین سوخته» به نخستین رمان جنگ در ایران نام می‌برند. اثری که سه ماه نخست جنگ ایران و عراق و مقاومت مردم را در کانون روایت قرار می‌دهد.
این رمان حاصل تجربه زیسته احمد محمود از دوران جنگ است و او درباره چگونگی شکل‌گیری اثر گفته است: «وقتی خبر کشته شدن برادرم را در جنگ شنیدم، از تهران راه افتادم رفتم جنوب. رفتم سوسنگرد، رفتم هویزه. تمام این مناطق را رفتم. تقریبا نزدیک جبهه بودم. وقتی برگشتم، واقعا دلم تلنبار شده بود. دیدم چه مصیبتی را تحمل می‌کنم. اما مردم چه آرام‌اند، چون تا تهران موشک نخورد، جنگ را حس نکرد. دلم می‌خواست لااقل مردم مناطق دیگر هم بفهمند که چه اتفاقی افتاده است. همین فکر وادارم کرد که «زمین سوخته» را بنویسم.»

آفتاب‌پرست نازنین، روایت جنگ از درون شخصیت
از سوی دیگر با آثاری روبه‌رو هستیم که جنگ در آنها اگرچه همان جنگ واقعی است اما به مثابه سوژه ذهنی از درون روایت می‌شود. در واقع نویسنده، نسبت درون و روان خود با پدیده جنگ را دستمایه قرار می‌دهد. از اینها شاید بتوان به رمان «آفتاب‌پرست نازنین» محمدرضا کاتب اشاره کرد. رمان دو زاویه دید دارد و در بخش عمده و به یادماندنی آن، ما ماجراها، آدم‌های و کشمکش‌های داستان را در فضایی در مرز ایران و عراق از هزارتوی درون تنهای‌ شوکا می‌بینیم. دختری درگیر با رنجی وصف‌ناپذیر که او را در چنگال جبری فرساینده گرفتار کرده. شوکا مادر خود را مسبب نگون‌بختی‌های خود می‌داند، چراکه باور دارد، سبب کشته شدن پدرش، کسی جز مادر خودش نبوده که حالا با سرهنگی عراقی ازدواج کرده. رمانی که همچون اغلب آثار کاتب، چندکانونی است و ای بسا هر کس، طرح و پلات آن را بنا به دریافت متفاوت خود، تشریح کند. این خصلت، یعنی نگاه کردن از درون انسان به واقعیت بیرون، اگرچه بسیاری مصرانه آن را به پست‌مدرنیسم نسبت می‌دهند، باید گفت ماهیتا یک ویژگی مدرنیستی است. ما از منظر درون شوکا به مفاهیم بلندی می‌رسیم که برای نگارنده این سطور، مهم‌ترین‌شان غلبه امر انسانی یا به بیان ساده‌تر «مرام» بر ایدئولوژی است. پدربزرگ همراه نوه‌ها به دنبال پیدا کردن قاتل پسرش از مرز عبور می‌کند؛ اما آنکه سرآخر می‌فهمیم قاتل پدر شوکا بوده، آنقدر به شخصیت‌های اصلی رمان و به تبع آن به ما نزدیک شده که دیگر نه وجه قاتل او بلکه نسبت عاطفی او با آدم‌هایی که همراه‌شان شده‌ایم، اهمیت دارد. قاتلی که نویسنده با قرار دادن او به مثابه آینه‌ای در درون ما، سبب شده خود را در او ببینیم. «خود»ی که از منظر قانون و روایات رسنمی جنگ، آدم کشته اما عواطفی دارد عجیب شبیه تک‌تک ما.


دلِ دلدادگی، جنگ در آمیزه درون و بیرون
شهریار مندنی‌پور، چند اثر در قالب جنگ دارد. از آنها می‌توان به داستان کوتاه شاخص «نجوای سربازان» اشاره کرد که راوی ندارد و داستان با شرح ماوقعی سربازان به فرمانده‌شان درباره رزمنده سن‌وسال‌داری پیش می‌رود که در تمام داستان کلمه‌ای حرف نمی‌زند. او که پسرش اسیر عراقی‌ها شده، به گفته سربازان خائن است چون اسیری عراقی را فراری داده. پیرمرد که شخصیت اصلی داستان است، تا پایان داستان حرف نمی‌زند. در صحنه پایانی، یکی از سرباز‌ها که با اکراه رفته بوده پیشش، برمی‌گردد و از او نقل می‌کند که سرباز عراقی را فراری داده تا شاید برگردد به کشورش و از او خوب بگوید تا شاید عراقی‌ها با پسرش خوب رفتار کنند. این را مقدمتا نوشتم که بگویم با نویسنده‌ای به قاعده ریزبین و ماهر در پیدا کردن نقطه بحرانی اثر داستانی روبه‌رو هستیم. 
رمان «دل و دلدادگی» مندنی‌پور، از آثار مهم ادبیات داستانی جنگ است. گرچه مندنی‌پور در این رمان ما را به سه دوره زمانی تاریخ معاصر می‌برد اما بخش جنگ آن آنقدر فربه و به یادماندنی است که می‌توان رمان را در طبقه ادبیات جنگ دسته‌بندی کرد. او جنگ را با پدیده‌ای به قاعده درونی، عشق، پیوند می‌زند و روایت سه عاشق را که دل در گرو یک دختر دارند در آمیزه‌ای از کشمکش‌های بیرونی و درونی روایت می‌کند. آمیزه‌ای که در قیاس با دو رمان پیشین از احمد محمود و محمدرضا جایی در میانه روایت‌ بروگرای رئالیستی اول و سیالیتِ درون‌گرای دوم قرار می‌گیرد. روجا، دختر محبوبِ سه عاشق، یعنی داود، زال و کاکایی، است. او از میان این سه، داود را انتخاب می‌کند. بر اثر اتفاقاتی که می‌افتد، شخصیت داود به تحولاتی دچار می‌شود که آن زلالی عاشقانه اول را از او می‌گیرد و به موجودی دیگر، شاید به بیانی بتوان گفت به نیروی «شر» تبدیلش می‌کند. زال وارد زندگی آنها می‌شود و به داود کمک می‌کند تا خانه‌اش را بسازد. در جریان حضور زال در زندگی آنها‌، داود از عشق زال به روجا مطلع می‌شود و...
اگر با داین دات فایر، نویسنده کتاب «فن رمان‌نویسی» هم‌اندیش باشیم که نویسنده هرقدر هم که بخواهد بی‌طرفی خود را حفظ کند، لاجرم شخصیتی از شخصیت‌های رمان بیش از بقیه به او نزدیک است، در رمان «دل و دلدادگی» بی شک این عاشق سوم، یعنی کاکایی است که بیش از بقیه همدلی نویسنده را برمی‌انگیزد. او که برای به دست آوردن شروط لازم وصالِ روجا به خدمت سربازی رفته بود تا کارت پایان خدمت بگیرد و بتواند با او ازدواج کند، به ظاهر در قصه‌ای نه چندان تازه، متوجه ازدواج عشقش با فردی دیگر می‌شود؛ اما رمان به این کلیشه محدود نیست و در ادامه ما را با تصمیم‌های کاکاییِ از اینجا مانده و از آنجا رانده همراه می‌کند. او که زخم‌خورده دلدادگی به روجاست، تو گویی شهر برایش تحمل‌ناپذیر شده باشد، به عنوان نیروی داوطلب به جبهه برمی‌گردد. مابقی اتفاقاتی است که برای این شخصیت رودررو با انسداد اجتماعی و رویگردان از زندگی طبیعی رخ می‌دهد. تا جایی که به فرماندهی گردان می‌رسد و همان‌جا در همان کسوت در جبهه جان می‌بازد.


اسماعیل، جنگ و سیاست به روایت شعر
شعر فارسی هم متاثر از جنگ ایران و عراق آثار شاخصی را رقم زده است. از آنها اگر نگوییم مهم‌ترین‌شان، یکی از مهم‌ترین‌ها‌ی‌شان شعر بلند «اسماعیل» رضا براهنی باشد. این شعر به بیان شاعر، پیشکش شده است «به خاطره‌ی مخدوش اسماعیل شاهرودی [آینده] که در پاییز شصت در تهران مُرد». روایت حزن‌‌انگیز، گیرا و آکنده از حس‌آمیزی شعری از جنگ و نسبت آن با سیاست‌های حاکم بر ایران و جهان در سال‌های آغازین دهه هشتاد میلادی است. او در این شعر روایی، علاوه بر جنگ، درون‌مایه‌های فرعی متنوعی را دستمایه قرار داده که هر کدام در بخش‌هایی به درون‌مایه اصلی اثر پهلو می‌زنند. ‌از بقایای به جا مانده از اشرافیت طبقات حاکم بر نظام پیشین و ظلم و سلطه‌گری ناشی از آن و تلاش‌های آشکار و پنهان گروه‌هایی پس از پیروزی انقلاب برای بازتولید آن اشرافیت به اشکال دیگر تا ترسیم مسیری میان نام استعاری «اسماعیل» تا جوانان قربانی در خوزستان و دیگر مناطق جنگی: 
«جنگ است اسماعیل، جنگ است/ و اسماعیل‌ها به راستی ذبح می شوند/ .../ چه جوانانی! اسماعیل، می‌بینی؟ چه جوانانی!/ بسیاری‌شان هنوز صورت عشق را بر سینه نفشرده‌اند/ و موهای صورت پسرها هنوز درنیامده. و دخترها را می‌بینی؟»


خرمشهر و تابوت‌های بی‌در و پیکر، روایت غیاب
شعر بلند «خرمشهر و تابوت‌های بی‌در و پیکر» اثر بهزاد زرین‌پور در مجموعه شعر مهم «کاش آفتاب از چهار سو بتابد» از دیگر آثار مهم ادبیات جنگ است. زرین‌پور که خود اهل خرمشهر است، در این مجموعه ما را با غیاب جهانی که پیش از تخریب خرمشهر وجود داشت، روبه‌رو می‌کند، از آغازگاه این سطرها: 
«آن‌وقت‌ها که دستم به زنگ نمی‌رسید، در می‌زدم/ حالا که دستم به زنگ می‌رسد/ دیگر دری نمانده است.»
این شعر در جای‌جای خود با نورتاباندن به جای خالی چیزها و آدم‌ها و حتی روایاهایشان و انتخاب زبانی روایی که به قاعده با درون‌مایه شعر تناسب دارد، انصافا اثری درخشان در تاریخ معاصر ادبیات ماست. او در توصیف برادر از دست رفتته‌اش، ما را نه با خود او که با رویای برساخته‌ و شعری‌اش که هیچ‌گاه به ذهن برادرش نرسیده بوده و شاعر حالا آن را در ذهن گذشته برادرش کار گذاشته، روبه‌رو می‌کند: 
«برادرم بهروز/ در خیال‌های پرداخت‌نخورده‌اش/ از این‌که کوچه‌ای به نامش خواهد شد، چقدر راضی بود/ همیشه می‌گفت: دلم برای آن‌ها که بی‌کوچه می‌میرند می‌سوزد.»


نام تمام مردگان یحیی‌ست، پارادوکس حیات و ممات
شعر «نام تمام مردگان یحیی‌ست» را محمدعلی سپانلو در روزهای پایانی سال 1366 نوشت. زمانی که تهران آماج موشک‌های عراقی بود. شعری به غزاله علیزاده تقدیم شده؛ هم او که می‌گفت رمان «خانه ادریسی‌ها» را زیر موشک‌باران تهران نوشته. سپانلو در این اثر صور خیال درخشانی دارد و کودکانی را دستمایه روایت شعری خود قرار می‌دهد که هنگام بازی، قربانی موشک‌باران تهران شده‌اند. شاعر با انتخاب این نام برای شعر و تکرار آن به صورت موتیف، گویا بار معنایی نام «یحیی» را بر تمام شعر سایه‌افکن می‌کند. نامی که بر «حیات» دلالت دارد که حالا از این کودکان دریغ شده: 
«نام تمام مردگان یحیی است/ نام تمام بچه‌های رفته/ در دفترچه دریاست/ بالای این ساحل/ فراز جنگل خوشگل/ در چشم هر کوکب/ گهواره‌ای بر پاست/ بی‌خود نترس ای بچه تنها/ نام تمام مردگان یحیی است.» شاید بی‌راه نباشد که هنر و ادبیات را به مثابه عرصه‌‌ای که در آن زندگی با تمام دشواری‌هایش گرامی و عزیز داشته می‌شود، فی‌نفسه عرصه صلح و حتی دربردارنده ظرفیت‌هایی برای دعوت افکار عمومی به رواداری، تساهل و خویشتنداری در برابر میل نهفته مخرب و مسمومی چون «جنگ‌طلبی» دانست. هنر و ادبیات حتی در تلخ‌ترین نمونه‌های خود ذاتا با خلق، احیا و زندگی سر و کار دارد؛ به این معنا که وقتی نویسنده و شاعر از سیا‌ه‌ترین و یأس‌انگیزترین صحنه‌ها هم می‌نویسد، دارد رنجش از جای خالی روشنی و امید را دستمایه قرار می‌دهد. شاید یادآوری شعری از قیصر امین‌پور با عنوان «طرحی برای صلح (3)» برای پایان‌بندی این نوشته، گواهی بر همین مدعا باشد که هنر و ادبیات می‌تواند متضمن اشاعه فرهنگ دوست داشتن، رواداری و گرامی‌داشت زندگی باشد؛ حتی وقتی از فقدان این‌همه حرف می‌زند: 
«شهيدي كه بر خاك مي‌خفت/ سرانگشت در خون خود مي‌زد و مي‌نوشت دو سه حرف بر سنگ: «به اميد پيروزي واقعي نه در جنگ، كه بر جنگ!»
*عنوان مطلب برگرفته از سطری از شعر بلند «اسماعیل» رضا براهنی است.

 

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون