روايت جعلي حامي كشتار
محمد رضوانيپور
درباره كاربست روابط عمومي تاريك عليه ايران
براي آغاز هر جنگ، ابتدا بايد دشمن را ساخت و يكي از تكنيكهاي تحقق اين هدف، بهكارگيري روابط عمومي تاريك (Dark PR) است. اسراييل براي حمله به ايران نيازمند برجستهسازي داستانِ جعلي «دستيابي ايران به بمب هستهاي» بود؛ روايتي كليشهاي كه البته شايد هنوز برخي گروههاي ناراضي از شرايط داخلي باورش كنند. اما بايد آگاه بود كه اين سناريوي كليشهاي، همان است كه بارها و بارها در تاريخ سياسي جهان، از جنگ امريكا عليه عراق و ويتنام گرفته تا كودتا در شيلي و گواتمالا تكرار شده، آنهم با تكنيكهاي ثابت از جمله: - روايت سلاحواره (Weaponized narrative): يكي از عوامل موثر حمله امريكا به عراق در سال ۱۹۹۰ شهادت دختري به نام «نيره» بود كه طي آن گفته بود سربازان ارتش عراق قاتل نوزادان كويتياند. دو سال بعد مشخص شد كه اين، بخشي از كمپينيك كمپاني روابط عمومي امريكايي به نام
«Hill & Knowlton» بود كه مسووليت اقناع افكار عمومي براي آغاز جنگ را برعهده داشت. امروز هم «بمب هستهاي ايران» بهرغم اينكه حتي به گواه IAEA و DNI واقعيت ندارد، همان روايتي است كه قرار است حمله به ايران را توجيهپذير كند.
- شيطانسازي (Demonization): در اين تكنيك، كشور يا نظام سياسي مورد هجوم، به صورت «غيرانسان، بدوي، تهديدآميز براي تمدن» بازنمايي ميشود. همانطور كه دولت گواتمالا و رييسجمهورش خاكوبو آربنز، در ۱۹۵۴ بايد در قالب يك كمونيست خشن بازنمايي ميشد تا كودتاي سيا قابل دفاع باشد، امروز نيز ايران بهمثابه يك جامعه سرسخت، بدقلق، سمج در مذاكره و افراطي بازنمايي ميشود تا هزينه حمله به اين كشور در افكار عمومي امريكا و جهان كاهش يابد.
- توجيه بشردوستانه (Humanitarian justification): ايجاد دوقطبي ميان ملت و دولت، يكي ديگر از آن تكنيكهاي ارتباطي است كه به رژيم مهاجم كمك ميكند در عين بمباران و كشتار، از انتقادات حقوقبشري نيز جان سالم به در ببرد. اين دوقطبي كه هميشه با ارسال پيام دوستي براي مردمِ كشور مورد هجوم همراه است.
باعث ميشود روابط عمومي تاريك، سفيدشويي شود و تصويري بشردوستانه از رژيم مهاجم بازنمايي شود. به اين ترتيب كه سفير اسراييل در سازمان ملل وقتي با انتقاداتي منباب كشتهشدن غيرنظاميان مواجه ميشود، اين قتلها را تحت عنوان پيامدهايي ناخواسته توجيه ميكند.
هدف اسراييل از به كارگيري روابط عمومي تاريك در جنگ فعلي واضح است: «ايران مقصرِ بروز جنگ است»؛ حال آنكه حتي با نگاهي گذرا به تاريخ معاصر ميتوان به ساز و كارهاي توليد اين روايت جعلي پي برد و با سواد تاريخي/رسانهاي، مواجههاي آگاهانه با جنگ داشت؛ جنگي كه به بهانه سلاح هستهاي ايران آغاز شد اما خون شهروندان و تماميت ارضي ايران را مورد هدف قرار داده است.
خصومت اسراييل با ايران، محتوايي نيست؛ به اين معنا كه عدهاي تصور كنند مشكل بر سر يك ايدئولوژي ديني يا صرفا مسائل هستهاي است. ريشه اين آنتاگونيسم را بايد در فرمِ ايران جست؛ تمدني كه وراي ايدئولوژيها، ميخواهد در آشوبناكترين حوزه جغرافيايي جهان و عليرغم تنهايي استراتژيكش، مستقل و قدرتمند بايستد.