• ۱۴۰۳ پنج شنبه ۳۰ فروردين
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
صفحه ویژه

30 شماره آخر

  • شماره 3348 -
  • ۱۳۹۴ دوشنبه ۳۰ شهريور

خرم‌آباد و ماداگاسكار

سيد علي ميرفتاح

مي‌گويند باغ وحش خرم‌آباد بودجه كافي براي تامين خوراك 175 حيوان زبان‌بسته ندارد و اكثر وحوش گرفتار آمده در اين باغ از سوءتغذيه در رنجند. از عكس‌هايي هم كه اين‌طرف و آن طرف منتشر شده، مي‌شود فهميد كه اين خرس و كفتار و شير و پلنگ ناي تكان خوردن ندارند و از ترس اينكه گرسنه‌شان نشود، قدرت امساك خود را افزايش داده‌اند و از هر گونه حركت اضافي و انرژي بر هم خودداري مي‌كنند. حيوانات هم مثل ما فرزندان آدم خوش‌اقبال و بداقبال دارند. پسرعموي همين خرس خرم‌آبادي در ماداگاسكار پادشاهي مي‌كند و اُرد ناشتا مي‌دهد و اين بيچاره حتي از دريافت يارانه هم محروم است. ز من محروم‌تر كي سائلي بود. در باغ وحش پاريس مشكل‌شان اين است كه از بس خورده‌اند، پروار شده‌اند و عادت‌هاي حيات وحش‌شان را فراموش كرده‌اند، در اينجا طفلي‌ها بايد ماكاروني بخورند با سويا. ميان موسيو و آقا چه فرق است/ كه اين در ساحل آن در دجله غرق است... حالا ما تقريبا شرايط انتخاب داشته‌ايم و خودمان با چشم و گوش باز قدم در اين راه گذاشته‌ايم اما اين بي‌نواها را يكي به دام انداخته و با دوز و كلك بر قوت و قدرت‌شان فايق آمده. اين جانوري كه از سوءتغذيه رنگ به رخسار ندارد و زورش به هيچ كس نمي‌رسد و حالت اعتياد به خود گرفته و دنبال باقيمانده ساندويچ شهروندان مي‌گردد و ته سيگار ملت را مي‌كشد و با نگاهش ترحم جلب مي‌كند، يك روزي در حيات‌وحش نعره كه مي‌كشيد صغير و كبير دنبال سوراخ موش مي‌گشتند تا از خشم و غضبش پنهان شوند. خدا نكند كه بخت ز مرد برگردد، عروسش به حجله نر گردد.

شما اگر بدانيد در باغ وحش‌هاي دنيا با قوم و خويش اين بزرگواران چه رفتاري مي‌كنند؟ توي همين يوتيوب سرچ كنيد ببينيد چه حالي مي‌دهند به كوالاها. يكي ناخن‌شان را مي‌گيرد، يكي مشت و مال‌شان مي‌دهد، يكي محض سرگرمي باهاشان بازي كامپيوتري مي‌كند كه يك وقت حوصله شان سرنرود... بايد برويد بازديد «زو»هاي معتبر ببينيد شير و پلنگ‌شان از دست چه خدمه‌اي گوشت و مرغ مي‌گيرند. آنها كه آنجا فضله جمع مي‌كنند و اسب قشو مي‌كشند و ميمون‌ها را مي‌جورند كه شپش نگذارند اگر بيايند اينجا روزي صد قلچماق براي‌شان صف مي‌بندند تا با شير بجنگند و «حالا كيو بكشم؟»... يعني بيچاره حيوان اگر در طبيعت رها شده بود خودش يك گلي به سر مي‌گرفت و چنين بي‌اعتبار نمي‌شد. اما حالا هر روز صبح رييس باغ‌‌‌وحش آمار كه مي‌گيرد دست پشت دست مي‌زند كه چرا در جيك‌جيك مستان، فكر زمستان نبوده و دم بهار بودجه سترون‌سازي نداشته كه به موقع جلوي اين زاد و ولد را بگيرد. لاكردار اين وحوش يكي دوتا كه نمي‌زايند. توليد انبوه راه مي‌اندازند... البته يك كاري هم مي‌شود كرد. خدم و حشم را از باغ وحش بياورند بيرون، با ته مانده بودجه، حصار باغ وحش را بالاتر ببرند بعد قفس و قفل و حاجب و نگهبان را بردارند، عين جنگل هر كه هر كه را خورد، دور هم صفا كنند.

معني اصلي باغ وحش هم بايد همين باشد. وحش يعني همين كه تنازع بقا پديد بيايد؛اينكه حيوان را توي يك قفس بيندازند و روزي يك كيلو گوشت (البته در اينجا هفته‌اي صد گرم سنگدان مرغ) جلوش بيندازند و او هم عين سيرك حركات نمايشي بدهد (البته در اينجا چرت بزند و بخوابد و روزش را به شب بدوزد و شبش را به روز) كه نشد باغ وحش. اتفاقا باغ وحش يعني اينكه هر كس داخلش شد جانش را كف دست بگيرد و معني واقعي وحش را تجربه كند. بعد هم دوربين‌هاي متعدد در گوشه و كنار باغ وحش كار بگذارند و از صحنه‌هاي بديع خوردن و خورده شدن فيلم بگيرند و بعد فيلم‌ها را به شبكه‌هاي مستهجن بفروشند و با پولش غذاي كافي بخرند و...

سال‌ها پيش امير جديدي مي‌رفت سراغ مشاغل عجيب و غريب و از شاغلان آن مشاغل گزارش تهيه مي‌كرد. يك بار با يكي مصاحبه كرده بود كه شغلش اين بود كه در بيابان‌ها بگردد و خرهاي بي‌صاحب را بگيرد و ببرد باغ وحش و بيندازد توي قفس شيرها كه خوي شكار را از ياد نبرند و گرسنه هم نمانند. البته يك بار هم يكي از الاغ‌ها از كوره در رفته بود جفتك انداخته بود و شير را از پا درآورده بود. الان يك قدري نگران شدم كه يك وقت آن خرهاي وارداتي با دلار سه هزار و خرده‌اي را نبرند، بيندازند جلوي شيرها... ما براي سنت‌سنت قيمت اين خرها خون دل‌ها خورده‌ايم.

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون