• 1404 جمعه 12 ارديبهشت
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
fhk; whnvhj بانک ملی بیمه ملت

30 شماره آخر

  • شماره 3375 -
  • 1394 يکشنبه 3 آبان

گزارش «اعتماد» از مراسم عاشورا در بازار تهران

روز واقعه

هر گوشه اين شهر، يك روز از سال را عزادار يك تاريخ است. تاريخي كه هر روز تكرار مي‌شود. هر چند عزاداري تكيه‌ها و حسينيه‌ها با آن تعزيه‌هاي پر مخاطب و سوزناك، حالا جايش را داده به علامت‌هاي نقره‌اي و ايستگاه‌هاي متعدد صلواتي، اما محرم‌هاي بازار تهران هميشه با تمام شهر فرق داشته. عزادارانش از نقاط مختلف شهر مي‌آيند. حلواپزان تاسوعا و
خيمه سوزان عاشورايش براي تهراني‌ها لطف ديگري دارد و صاحب تاريخچه است. هنوز هم بازاري‌ها در تكيه‌هاي تاريخي‌شان به همان سياق گذشته عزاداراي مي‌كنند. به همان سياق نذري مي‌دهند و در چهارسوق بزرگ، صف‌هاي بلندي از عزاداران بازار را قبضه مي‌كند.

پلان يك – صبح روز دهم - ازدحام جمعيت

پله‌هاي مترو مي‌رسند به جمعيت سياه پوش و دوربين به دستي كه منتظرند. هر چه دوربين‌ها حرفه‌اي‌ترند، صاحبان‌شان بيشتر نگران يك جاي مناسبند براي گرفتن تصاوير متفاوت‌تر. در ازدحام جمعيت، عده‌اي بيشتر جلب‌توجه مي‌كنند، توريست‌هايي كه هميشه براي خريد يا بازديد از تهران قديم راهي اين منطقه تهران مي‌شدند، حالا آمده‌اند تا آييني چندين ساله را از نزديك تماشا كنند. لودويك از اتريش آمده، يك تي‌شرت مشكي پوشيده، دوربيني دور گردنش انداخته و يك سه‌پايه كوچك دوربين هم در جيب كناري كوله‌اش جا داده. پنجمين بار است كه به ايران سفر مي‌كند: «چند سالي است كه در مورد آيين‌هاي سنتي ايراني‌ها تحقيق مي‌كنم. عاشورا را در ابيانه و يزد و زنجان تجربه كرده‌ام، امسال هم مي‌خواهم آيين كربلايي‌هاي تهران را ببينم.» لودويك داستان عاشورا را مي‌داند، نظمي كه در برنامه‌هاي روز عاشورا ديده است جالب‌ترين نكته ايست كه به ذهنش مي‌رسد خصوصا در نخل گرداني يزدي‌ها و عزاداري ميليوني زنجاني‌ها.

كساني كه ظهر عاشورا براي حضور در مراسم حسينيه كربلايي‌ها به چهار راه گلوبندك آمده‌اند، با ديدن حجم زياد توريست‌ها تعجب مي‌كنند و مهمانان خارجي برنامه را به هم نشان مي‌دهند و اين حضور براي‌شان جالب است. مسافراني كه تا جايي كه امكانش را داشته‌اند، لباس مناسب مراسم را به تن كرده‌اند و با دوربين‌هاي‌شان از حواشي مراسم تصوير‌برداري مي‌كنند. از كودكاني كه لباس سفيد و سربند سبز دارند و زنجيري كوچك در دست‌شان گرفته‌اند، از زناني كه نوارهاي سبز را به ماكت يك گهواره گره مي‌زنند و از غذاها و نوشيدني‌هاي نذري كه در ايستگاه صلواتي توزيع مي‌شود. لورا از آلمان آمده، روي يك سكو كنار دوستش نشسته و در حال خواندن يك كتاب است، شال و لباس مشكي پوشيده است. لورا دومين بار است كه به ايران آمده و مي‌گويد كه عاشورا تنها مراسمي است كه در سطح خيابان‌ها برگزار مي‌شود و كارناوال‌هايي در رابطه با آن برگزار مي‌شود و همه مردم در تمام شهرها در آن شركت مي‌كنند. به كتابي كه در دستش گرفته اشاره مي‌كند و مي‌گويد: «در اين كتاب اطلاعاتي در مورد تعزيه هست.»

پلان دو- صبح روز دهم- حسينيه كربلايي‌هاي مقيم ايران

برخلاف تمام شهر، اينجا خبري از صداي طبل و سنج و نوحه‌خواني نيست. اما صدايي از داخل حسينيه قديمي كربلايي‌ها به گوش مي‌رسد. مردي با لهجه عربي مقتل حر بن يزيد رياحي را مي‌خواند و عزاداران به دور ضريحي كه در مركز حسينيه قرار دارد طواف مي‌كنند و به ياد شهري كيلومترها آن‌سوتر تبرك مي‌جويند از ضريح شش گوشه نقره‌اي كه نورها سبزش كرده‌اند. كربلايي‌هاي مقيم تهران از سال 1347 در گلوبندك براي خودشان يك حسينيه ساخته‌اند، حسينيه‌اي كه شبيه صحن امام حسين(ع) در كربلاست، چادري كه روي خيابان روبه‌روي حسينيه سايه انداخته و مراسمي شبيه همان مراسمي كه روز عاشورا در شهرشان برگزار مي‌شود در تهران را برگزار مي‌كنند.

سه ضلع چهار راه گلوبندك را ميله‌هاي آهني مسدود كرده است و ماموران نيروي انتظامي هم كنار ميله‌ها ايستاده‌اند. براي پيشگيري از هر اتفاقي چهارراه پر شده از ماموران پليس و ماشين آتش‌نشاني و اورژانس هم كمي آن‌سوتر مستقر شده‌اند. از ساعت 10 صبح جمعيت كنار ميله‌ها جا گرفته‌اند تا بتوانند از نزديك شاهد اجراي مراسم خيمه‌سوزان معروف تهران باشند.

پلان سه – صبح روز دهم – ميدان ارك

صداي ناموزون نوازنده طبل براي هيچ‌كس آزار‌دهنده نيست، پسربچه يك طبل كوچك طلقي به دور گردنش انداخته و با ميله‌هاي چوبي كوچكش ناشيانه روي صفحه شفاف طبل مي‌زند. صداي مداحي ميدان را پر كرده، يك نفر سربند و طبل و چفيه مي‌فروشد و يك نفر كتابي را كه يك مداح مشهور خواندنش را توصيه كرده. ميدان ارك و نيمكت‌هايش پر از عزادار است و صداي مداح نامي هيات‌هاي تهران از بلندگوها پخش مي‌شود، روضه مي‌خواند و از تيرهايي مي‌گويد كه به صف نمازگزاران كربلا باريد و از اينكه ياران امام حسين(ع) در آن ظهر ملتهب كربلا با زره نماز گذاردند. صداي روضه در فضا پيچيده و مردان روي فرشي كه گوشه ميدان پهن شده گريه مي‌كنند، كه دخترك پيدايش مي‌شود، چند بسته شمع به دست دارد و چند بسته داخل كيسه‌اي كه در دستش گرفته، كنار سياه‌پوشان مي‌ايستد و شمع را روبه‌روي‌شان مي‌گيرد منتظر مي‌ماند، ميدان را صداي مداح و گريه عزاداران پر كرده.

پلان چهار- ظهر روز دهم- سبزه ميدان

حميد كيسه بزرگي به دستش گرفته و يك دستكش لاتكس در دستش كرده، چفيه مشكي به دوش دارد و با پاي برهنه ليوان‌ها و ظرف غذاهايي را كه عزادارها در كنار و گوشه خيابان رها كرده‌اند برمي‌دارد و در كيسه مي‌اندازد. مي‌گويد: «فكر مي‌كنم شايد با اين كار مردم عادت كنند كه كمي هواي رفتگر‌ها رو داشته باشند.» كمي آن‌سوتر كنار كساني كه ساعت‌هاست منتظر آمدن هيات عزاداران هستند، ميلاد پيشاني‌بند دارد و از داخل مشكي كه روي دوشش انداخته براي زن در يك كاسه فلزي كوچك آب خنك مي‌ريزد، زن با احتياط آب را مي‌نوشد و صلوات مي‌فرستد و بعد هم باقي مانده آب را روي صورتش مي‌ريزد و باز صلوات مي‌فرستد. ميلاد
13 سال است كه سقا است، از نذر و نيتش كه مي‌پرسيم مي‌گويد: «هر سال در كرمان اين كار را مي‌كردم، امسال آمدم تهران. حرف دل رو نميشه همه جا گفت، اين كاريه كه دلم ازم خواسته.»

پلان پنجم – ظهر روز دهم- چهارراه گلوبندك

جمعيت ساعت‌ها زير نور آفتاب منتظر مانده‌اند، تلاش حاضران براي استقرار در بلند‌ترين مكان و اشراف به محوطه اجراي مراسم تا آخرين لحظات شروع مراسم ادامه دارد. عده‌اي روي پنجره‌هاي ساختمان قديمي دادگستري خودشان را بند كرده‌اند و عده‌اي هم روي زين موتورهاي پارك شده در اطراف محوطه مشغول فيلمبرداري با موبايل‌هاي‌شان شده‌اند، تيرك برق و اتاقك مخابرات و كيوسك تلفن عمومي هم چند ساعتي تبديل به سكوي تماشاچيان شد. سپاه يزيد دور ميدان جولان مي‌دهند، پرچم سپاه عبيدالله بر افراشته است و مرد سرخ پوشي اسرا را چوب مي‌زند. اسب سفيد رنگ و خون آلود با آن تيرهاي چوبي نشسته بر تنش اشك را به چشم حاضران مي‌نشاند. جولان‌ها كه تمام مي‌شود، بوي نفت و بنزين در هوا مي‌پيچد، چند دقيقه بعد شعله و دود آسمان را پر مي‌كند. حرارت آتش خيمه ميان ميدان، تماشاچيان را به عقب مي‌راند. اما هنوز ميدان پر است. مردان هروله مي‌زنند و زنان گريان و «لبيك حسين» گويان از سوي سبزه‌ميدان با پرچم‌هاي سبز رنگ مي‌آيند. و مردان، ميدان را - به همان سياق كه قبيله بني‌اسد هر ساله هروله‌زنان وارد كربلا مي‌شوند - ترك مي‌كنند و به سمت حسينيه‌اي مي‌روند كه ضريحي شش گوشه را در دلش جا داده.

آتش‌ها تمام شد، دودي نيست، پرچم‌ها جمع شده‌اند و هياهو خوابيده، صدايي نمي‌آيد. در دل تاريخ اما عاشورا هنوز هم ادامه دارد.

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون