صياد دلها و بهرام وطن
در ميان نيروهاي مدافع جمهوري اسلامي تشخيص نميداديد كه وابسته به كدام رسته و دستهاي از نيروهاي نظامي و انتظامي است. با همه رفيق بود و از مشكلات سربازها ميپرسيد، با افسران جواني كه براي گذراندن دوره وظيفه خود مامور به ژاندارمري بودند به عنوان مهندس و پزشك و... بهترين امكانات را در اختيارشان ميگذاشت تا در خدمت محرومترين اقشار در گوشه و كنار روستاهاي كردستان بگذارند. بهرامپور مسلماني عملي بود و گفتارش را با كردارش ميتوانستي بسنجي.در ميان جمع متواضعترين افراد بود و با وجودي كه فرمانده ارشد بود، تركيب مقدسي را با همه نيروها فراهم آورده بود. هيچگاه قرار نداشت و هر لحظه دلش ميخواست كاري جديد و نوآوري داشته باشد.زماني كه ما با هم كار ميكرديم من به عنوان مسوول اجرايي استان و سپهبد صياد شيرازي به عنوان فرمانده نيروي زميني و تيمسار نجفدري قائممقام ژاندارمري كشور و مسوولان قرارگاه حمزه سيدالشهداء شب و روز را نميفهميديم گويي روح و جسممان يكي شده بود و آن بهترين كارها براي برترين بندگان خدا در زير آسمان كبود در خاك پاك كردستان، سرزمين خداپرستان بود.اگر خواننده عزيز به سي و چند سال پيش مراجعه كند موقعيت كشور در خوزستان و كردستان و آذربايجان و گنبد را به خوبي ميتواند ترسيم كند به ويژه پس از 31 شهريور 1359 كه جنگ تحميلي را شرق و غرب عليه ايران آغاز كردند و كردستان بايد در هر دو جبهه ضدانقلاب داخلي و خارجي در حفظ امنيت و آرامش خود با كمك سربازان وطن از همه نيروها دفاع كند و اما خاطرهاي از روستاي «باينچو» با تيمسار بهرامپور نمونهاي از كارهاي او با همكاري لشكر 28 كردستان سرهنگ تركان و فشاركي و فرماندهان سپاه شهيد بروجردي و كاظمي و نصراللهي و طياره و ايزدي... با همدلي و همراهي استانداري كه پس از پاكسازي روستاي باينچو، تيمسار بهرامپور گفت كه ميخواهم پزشكان وظيفه را با مينيبوس و دو كاميون موادغذايي و يك تريلي نفت و يك كاميون بنزين با مسوولان استان به روستاي باينچو برويم كه گفتم همهچيز را آماده ميكنيم و زمان حركت را مشخص كن. وقتي به آن روستا با سربازان و افسران و فرماندهان ژاندارمري وارد شديم با گريه به استقبال ما آمدند و گفتند كه دو سالي است كه منتظر شما هستيم و افسران وظيفه دندانپزشك و پزشكان عمومي ديدند اهالي به صف نشستهاند و ميگفتند كه اين متجاوزان از خدا بيخبر اجازه نميدادند كه از روستا خارج شويم و از ما يارمتي ميگرفتند و اگر پولي نداشتيم به آنها بدهيم مجبور بوديم از گاو و گوسفند و مرغهايمان وسيله پذيرايي آنها را فراهم كنيم! و براي سربازان و افسران وطن دعا ميكردند. هر چند تيمسار بهرامپور با لهجه شيرين شيرازي صحبت ميكرد ولي اهالي كردستان از بانه و مريوان و كامياران و دهگلان و بيجار و تكاب و قروه او را شهروند كردستاني ميخواندند و بالاخره روز شهادت امام زينالعابدين عليهالسلام به ديدار آرامبخش دلها به نزد حضرت دوست شتافت و انصافا همرزمان و همكاران او در دوران خدمتياش در كردستان و مسوولان نيروي انتظامي كشور حق مطلب را ادا كردند و در حفظ حرمت حريم زينت واليان يعني سربازان حق تلاشي خالصانه كردند و عكسي كه در پيش روي شماست تصويري از روزهاي شوروشوق و شرف و صدق و صفا و صمميت است در كنار سپهبد شهيد علي صياد شيرازي و تيمسار امير بيژن بهرامپور. ما در ره عشق نقض پيمان نكنيم/ گر جان طلبند، دريغ از جان نكنيم/ دنيا، اگر از يزيد لبريز شود/ ما پشت به سالار شهيدان نكنيم