گزارش «اعتماد» از ازدحام مسافران اربعين در حوالي سفارت عراق در تهران
سفر كربلا از ميدان وليعصر آغاز ميشود
زهرا چوپانكاره/ وقتي كه عابران از پيادهروي پت و پهن به داخل خيابان و لابهلاي مسير رفت و آمد اتوبوسها پناه ببرند يعني از آن روزهايي است كه سفارت عراق يكتنه
معادلات معمول هر روزه جنوب ميدان وليعصر را به هم ريخته. ظهر روز يكشنبه، ديوار سفارت تبديل شده به تكيهگاه آدمهايي كه چشم به پشت سر نفر مقابل خود دارند و هر قدمي كه او به جلو بردارد برايشان غنيمت است؛ يك قدم به در سفارت نزديكتر ميشوند. چيزي تا اربعين نمانده، صدها آدمي كه اين سو و آن سوي ميدان وليعصر ميان گرفتن فرم و سفارت و دفاتر مسافرتي سراسيمه در رفت و آمدند همانهايي هستند كه قرار است امسال بخشي از آمار مسافران كربلا در اربعين 94 را تشكيل دهند.
روبهروي ساختمان سفارت عراق گذرنامهها، عكسها و فرمها روي زمين پايين پاي ماشين تايپ چيده شدهاند، اين بخش از پيادهروي وليعصر در قرق اتباع غيرايراني است، به عبارت دقيقتر اتباع كشورهاي عراق و افغانستان. نفري دو هزار تومان ميدهند تا فرم رواديد و كارهاي ثبتنامشان در همان گوشه خيابان انجام شود و بعد در صف ورود به سفارت قرار بگيرند. زاير 42 ساله اهل افغانستان است، 35 سال است در ايران سكونت دارد و حالا قرار است براي نخستين بار عازم سفر كربلا شود. نفري 40 دلار هزينه ويزاست و تا جايي كه تخمين زده يك ميليون تومان از پولي را كه از طريق كارگري پسانداز كرده، خرج اين سفر كند. هنوز نميداند دقيقا چطور قرار است به مقصد برسد: «چيز زيادي نميدانم، فقط ميدانم از سمت مهران و شلمچه ميبرند. ميدانم پيادهروي هم دارد و خودم را براي آن بخش آماده كردهام. » هرچند از وضعيت امنيتي عراق اطلاع چنداني ندارد اما ميگويد خطرهاي احتمالي را ميداند، به قول خودش «خطرها را به جان ميخرم. »
زهراي 66 ساله يك ساعت است جلوي سفارت ايستاده خودش متولد عراق است و براي همين ديگر هزينه ويزا ندارد. قرار است مدارك را تحويل دهد و بعد از دو ساعت برگردد براي گرفتن ويزا. از سال 50 وارد ايران شده اما لهجه غليظ عربياش را در اداي كلمات فارسي همچنان حفظ كرده است. خواهران و برادرانش ساكن كربلا هستند و او هم ايامي مثل اربعين يا براي تازه كردن ديدارها هر از گاهي عازم سرزمين مادري ميشود: «من اينبار براي اربعين ميروم اما چون خانوادهام در كربلا هستند هميشه به آنجا سفر ميكنم. چند وقتي است كه وضعيت امنيت آنها هم نامعلوم است. هنوز خطر مستقيمي نيست اما جوانهاي دوست و آشناهايمان گروه گروه ميروند براي جنگ عليه نيروهاي داعش، براي همين ناراحتند. » صف كمي جلو ميرود و او هم همراهش كشيده ميشود و ميخندد: «اين صف كه چيزي نيست. توي ايران براي نان هم بايد توي صف بايستيم، اينكه ديگر براي سفر است. »
همه هزينهها در ايران است
اتباع ايراني وقتي شلوغي جلوي سفارت را ميبينند كمي ميايستند، اين پا و آن پا ميشوند، روي بساط گوشه پيادهرو سرك ميكشند تا ببينند از كجاي اين زنجيره شلوغ بايد كارشان را شروع كنند. خيليها بعد از چند دقيقه پرس و جو تازه متوجه ميشوند كه كار پر كردن فرمها و گذراندن مراحل اخذ رواديد ايرانيها به دفاتر مسافرتي آن سمت خيابان واگذار شده، كدام دفتر؟ پاسخ واردترها به تازه از راه رسيدهها اين است: «هر جا شلوغ بود، همانجاست. » يكي از دفترهاي مسافرتي داخل خيابان ولدي است. خياباني كه ازدحام جمعيت پيادهرويش را لبريز كرده. در ورودي آژانس هر بار به زور باز و بسته ميشود، دو نفر جلوي هجوم جمعيت را گرفتهاند و باقي تا لاي در نيمهباز ميشود، كله ميكشند، ببينند چه خبر است. يكي از داخل داد ميزند: «آقاي احمدي!» چند نفر نام احمدي را بلندتر فرياد ميكشند. شنيدن اسمت در اين شلوغي خودش يك پيروزي است، رهايي از صف و نزديكتر شدن به پايان كار يك روز نفسگير.
كساني كه تازه به خيابان ولدي رسيدهاند قبل از اينكه باور كنند بايد در انتهاي اين صف شلوغ بايستند، سعي ميكنند از جلوييها اطلاعات بيشتري بگيرند. اطلاعات ضد و نقيض مدام دهان به دهان ميچرخد. برخي ميروند سراغ دفتر ديگري كه شنيدهاند خلوتتر است بعضيها هم نامطمئن ميروند توي صف منتظران. تقريبا هيچ كدام از كساني كه در صف ايستادهاند و حرف ميزنند اطلاعات بيشتري در مورد سفرشان ندارند، ميگويند فقط ويزا لازم است تا پايشان به خاك عراق برسد. خورد و خوراك و جاي خواب و... به نظر قرار است مهيا باشد. «موكبها توي عراق زيادند. ماشينها هم از دم مرز همه را تا نجف ميبرند. مطمئنم كه توي راه نميمانيم. » اين را مرد 55 سالهاي ميگويد كه بازنشسته تامين اجتماعي است و تا به حال چند بار به كربلا سفر كرده. موكبهايي كه ميگويد حسينيههاي اكثرا موقتي هستند شامل يك چادر بزرگ كه زايران كربلا را در طول راه جا و غذا ميدهند. كساني كه سابقه سفر به كربلا را دارند ميدانند كه در چند روز مانده به اربعين بدون پرداخت هزينه ميتوانند جايي براي خواب و غذايي براي خوردن داشته باشند، همين است كه براي سفرشان برنامهريزي خاصي ندارند، فقط به فكر ويزا هستند و رفتن.
حسن به هواي دوستش حميد كه سال قبل هم اين مسير را رفته آمده تا كارهاي سفر كربلايش را جور كند. اين دو نفر بيشتر از بقيه از طولاني شدن كارها و ناهماهنگيهاي ويزا گرفتن شكايت دارند. حسن ميگويد: « از هشتم مهر ثبتنام اينترنتي كردم. وقتي آمديم سفارت گفتند بايد گروهي باشيد. تنها رفتن 40 دلار خرج ويزا دارد و با گروه 30 دلار. وقتي نتوانستم گروه جور كنم 21 آبان خودم رفتم مرز مهران اما ديدم فقط كردها ميتوانند انفرادي سفر كنند. برگشتم و حالا معطل ويزا هستم. » حميد ميگويد سال قبل هم مشكلات از اين دست را زياد ديده و حالا فكر ميكند احتمالا هزينه رسيدنشان تا مرز هم افزايش پيدا كند: «سال قبل من با 50 تومان از ترمينال آزادي تا مهران رفتم. امسال شنيدم بليت 100 توماني و 120 توماني هم هست. همه اين مخارج توي خاك ايران است، مثلا همين اتوبوسهايي كه به مهران ميروند چون بايد خالي برگردند از مسافران پول اضافه ميگيرند؛ آن طرف مرز هم ماشين صلواتي هست هم غذا و جاي رايگان براي اقامت. »
كوچه ولدي مدام شلوغتر ميشود. كساني كه توي صف نيستند مشتاقند بدانند توي صف «چه ميدهند؟» يكي از رانندههاي گذري نيش ترمزي ميگيرد، كله را كمي از شيشه ماشين بيرون ميآورد و ميپرسد: «صف يارانه است؟»
آن طرف مرز ديگر دست خداست
«استماره»، فرم درخواست رواديد انفرادي است و مانيفست به فرمهاي گروهي ميگويند. مغازه كوچك چاپ و تكثير در طبقه زيرين پاساژ ايرانيان شده محل دريافت فرمها و البته مانند هر جاي ديگري كه ربطي به گرفتن ويزاي عراق دارد، مدام از جمعيت پر و خالي ميشود.
اكرم 26 ساله بار اول است كه قرار است عازم اين سفر شود البته همراه با خانواده. هر چه اطلاعات از سفرشان دارد مربوط به تجربه سفر سال قبل مادرش است: «همه كارهاي مربوط به سفر سريع انجام ميشود. من پنجشنبه براي گرفتن گذرنامه اقدام كردم و يكشنبه به دستم رسيد. الان هم فقط مانده گرفتن ويزا. آن طرف مرز كه برسيم همهچيز رايگان است. تعداد موكبها زياد است و ميگويند خرج خورد و خوراك هم نداريم. دم مرز هم پر ماشين است و راحت تا نجف ميرسيم» مرد 40 سالهاي كه كمي آن طرفتر ايستاده خودش را وارد گفتوگو ميكند: « البته دور و بر اربعين خيلي شلوغ ميشود. سال پيش ما از 30 كيلومتر مانده به مهران به خاطر ترافيك مجبور شديم پياده شويم و تا يك كيلومتر بعد از مرز پياده برويم تا ماشيني پيدا شود كه سوارمان كند. » اكرم كمي نگران ميشود و مدام از روي نگراني ميخندد. درست مثل وقتي كه حرف از خطرات سفر پيش ميآيد. با خنده ميگويد: « همه نگران خطراتي مثل داعش هستند، معلوم است كه ترس دارد اما الان چون اربعين است امنيت از طرف خود ايران هم تامين ميشود و براي همين اين موقع رفتن امنتر از باقي ايام سال است. » حسين باز وارد بحث ميشود: « سال پيش كه امنيت خوب بود اما خب كلا وقتي از مرز رد شوي ديگر با خداست كه چه پيش ميآيد. » خيلي از دفاتر مسافرتي براي اربعين تور ندارند، شلوغي اين موقع از سال قيمت هتلها را آن چنان بالا ميبرد كه ارايه تورهاي سه ميليون توماني براي مسافران ايراني چندان جذاب نيست. يكي از كارمندان آژانس مسافرتي ميگويد: « اگر ميخواهيد بليت هواپيما براي رفت و برگشت داريم. ميشود يك ميليون و 450 تومان به اضافه 170 هزار تومان هزينه ويزا. اگر هم هوايي نميخواهيد كه برويد ترمينال آزادي. همه ميروند مهران و بعد هم پياده. دور و بر اربعين تور نميگذاريم، شما هم پياده برويد.»