1- مبانی روشنفکریپژوهی (8)
موسي اكرمي
34. لزوم برخورداری روشنفکریپژوهان از احساس همدلی با روشنفکران 5. پژوهشگر باصطلاح بیطرفی که خود روشنفکر نیست و چه بسا، به عللی و دلایلی، با روشنفکری و/یا روشنفکران مخالف است، نمیتواند از احساس همدردی با روشنفکران برخوردار باشد و تراژدی، تقدیر تاریخی، حماسه، فاجعه، و مرثیه روشنفکری را بنگارد. موضوع پژوهش او نه یک موجود عینی و برونذات (همچون یک ماده بیجان یا، حداکثر، همچون یک ماده زنده فاقد خودآگاهی)، بلکه اولاً موجودی برخوردار از سوبژکتیویته به نام انسان، و ثانیاً انسانی با سوبژکتیویته ویژه است که در مقام نظر و عمل روشنفکری همواره در گذر از هستی به نیستی یا در زندگی بر مرز هستی و نیستی، و تجربه زیستنی غنی در فضای دلهرهآمیز رویارویی با نیستی (در معناهای عام و خاص) است. از این رو او را در تقبل بار امانت روشنفکری رنجها، دردها، دغدغهها، و سوختنهای خاصی است که هر کس را دیدگان روشنبین و پاکبین، و آن زبان روشن و پاکی نیست که بتواند جان ملتهب روشنفکر راستین را ببیند و دریابد و وصف کند.
35. لزوم برخورداری روشنفکریپژوهان از احساس همدلی با روشنفکران 6. بر پایه اخلاق انتقاد، در روشنفکرپژوهی انتقادآمیز، کسی را حق سخن گفتن از خطاهای روشنفکران است که از دغدغهها و درون پرالتهاب و تردیدهای حقجویانه آنان نیز سخن بگوید؛ کسی را حق سخن گفتن از چند و چون و کم و کیف رنجهای روشنفکری و روشنفکران است که
1) خود به رنجهای روشنفکری گرفتار آمده باشد یا
2) همچنان با آن رنجها بزید یا
3) اگر از آن رنجها گذر کرده است یاد آنها و دلبستگی مهربانانه به آنها در مغز جانش ریشه دوانده و زنده باشد، یا
4) با همذاتپنداری ویژهئی خود را در فضا و موقعیت روشنفکری قرار داده و
رنج های روشنفکری را کمابیش حس کرده باشد.
36. لزوم برخورداری روشنفکری پژوهان از احساس همدلی با روشنفکران 7. نوشتن درباره روشنفکر مستلزم آشنایی با درون پرغوغای او، و حتی تجربه کردن غوغای درون او، است. از این رو نوشتن درباره روشنفکر همزبانی و هماحساسی و همدلی، و چه بسا سوختن در آتش پرسوز دغدغههای التهابآمیز او را، حتی چه بسا همراه با او تا مغز استخوان، میطلبد. جان پژوهشگر باید در فضائی پرواز کند که جان شیفته روشنفکر راستین در آن پرواز کرده است، تا بتواند موقعیتهای نیک و بد تجربه شده روشنفکر را کمابیش تجربه کند. کسی را حق سخن گفتن از بار امانت روشنفکری است که یا خود چنین باری را بر دوش جان و تن کشیده باشد و با پای برهنه زخمی بر دشت ناهموار خار مغیلان، آن خارستان زخمستان، طی طریق کرده باشد یا با همدلی توانسته باشد جان خود را در فضای زهرآگین روشنفکرستیزی پرواز داده و تن ناتوان خود را با لب تشنه و پای برهنه از آن خارستان عبور داده باشد به گونهئی که، با احساس خارهای زهرآگین را در چشم و پا و رگ حساس تن و جان، خود را در حرکت مسئولیتآور روشنفکرانه یافته و دیده باشد.
37. لزوم برخورداری روشنفکری پژوهان از احساس همدلی با روشنفکران 8. در نگرش استوار بر فهم و همدلی است که روشنفکری پژوه شایسته میکوشد خود را در جایگاه روشنفکر بگذارد و حتیالمقدور همه شرایط عینی و ذهنی او را در نظر گیرد تا
1) دریابد که چرا آن روشنفکر چنان کنشی داشته است؛
2) به داوری در این باره بپردازد که آیا در آن شرایط امکان کنش دیگری بوده است یا نه؛
3) کنش بدیل احتمالی را توصیف و تحلیل و تبیین کند؛ و
4) بر این اساس به داوری درباره کنش روشنفکر در آن شرایط بپردازد و آن را،
بر پایه عقلانیت، بپذیرد یا نپذیرد.
38. نیاز به نگرش سیستمی در روشنفکریپژوهی. در توصیف، تحلیل، تبیین، و نقد روشنفکری، همانند رویارویی معرفتی و انتقادی با بسیاری از پدیده های اجتماعی، همواره به گونهئی از نگرش سیستمی نیاز داریم تا در شناخت حرکات روشنفکری در دام تجزیهگری محض و جزئینگری نمانیم بلکه در توجه به کل، اجزاء را در پیوند با هم و در چارچوب کل بنگریم و برداشتهای حاصل از تجزیه و شناخت اجزا را با هم ترکیب کنیم. در این صورت میتوانیم از درغلتیدن به افراط و تفریط در نفی یکباره کل روشنفکری یا تأیید کامل کل روشنفکری و حتی هر جزء آن، از نفرینگویی و آفرینگویی گزافکارانه، در امان مانیم. بدینسان روشنفکریپژوهان همواره باید به بررسی کلّ شرایط دخیل در شکلگیری ذهنیت روشنفکری و جریان روشنفکری بپردازند. چنین نگرشی 1) به معنای توجه به علت تامه پدیده روشنفکری و رفتار یا کنش این یا آن روشنفکر است، 2) به معنای توجه به رابطه نزدیک یا دورِ نهایی همه علل و عوامل با یکدیگر است، و 3) به معنای پرهیز از فروکاستن کل پدیده روشنفکری به عناصر تشکیلدهنده آن است، بلکه روشنفکریپژوه توجه دارد که همواره روشنفکری به مثابه یک کلی چیزی بیش از اجزای تشکیلدهنده آن است.
39. لزوم نفی هرگونه گزینشگری جزء نگرانه در روشنفکریپژوهی. چند روشنفکر در برش یا بازه زمانی خاص و تلقی آنان چونان نمود کامل روشنفکری و روشنفکران، و بیتوجهی به بافتار پیچیده روشنفکری با بخشهای متنوع در اندیشهورزی و کنشورزی، چهره ناقص یا کاریکاتورگونهئی از روشنفکری را در آن بازه یا برش، و همچنین کل تاریخ روشنفکری جامعه ذیربط به دست میدهد. از این رو روشنفکریپژوه باید به موارد زیر توجه کند:
1) قرار ندادن هیچ گونه عینکی بر چشم پژوهش که چهره روشنفکری یا عرصه روشنفکری را به رنگی متفاوت با رنگ واقعی نشان دهد؛
2) توجه به اینکه هر گونه گزینش از عرصه گسترده و ژرف روشنفکری خود گونهئی جعل واقعیت است که آسیبش هم متوجه روشنفکری و روشنفکران است هم متوجه جامعه به طور کلی
3) توجه کامل به همه عناصر یا مؤلفههای فرهنگی و سیاسی و اخلاقی برسازنده خاستگاه فکری روشنفکران
4) پایبندی کامل به وظیفه درک امور روشنفکری و روشنفکران آن گونه که هستند. این بدون قرار دادن رفتار یک روشنفکر در متن زمینههای گسترده تر گوناگون کنشگری ممکن نیست.
40. لزوم توجه روشنفکریپژوهان به روشنفکری ویژه هر جامعه. همه تحلیلگران گوناگون مسائل روشنفکری باید بدانند که هر جامعه روشنفکری خاص خود را دارد که در شرایط گوناگونِ مناسب یا نامناسب دارای گستره و ژرفای اندک یا بسیار است. از این رو در روشنفکریپژوهی با هر نیت و قصدی پژوهشگران باید بدانند که
1) از یک سو باید به صفات عام روشنفکری توجه کنند و از سوی دیگر
2) باید صفات خاص روشنفکری یا صفات خاص روشنفکران یک جامعه را در نظرگیرند.
این صفات خاص
2-1) برخی فردی و مبتنی بر روانشناسی ویژه این یا آن روشنفکر مشخص هستند، و
2-2) برخی صفات برآمده از زیست در درون یک کشور خاصاند. این نوع از صفات در تحلیل ژرف و گسترده شامل صفات نوعی نژادی، جنسیتی، قومی، جغرافیایی، طبقاتی، و فرهنگیاند که باشندگان یک کشور یا جامعه را از باشندگان کشور یا جامعه دیگر متمایز میکنند.
بدین سان ضمن آن که باید پذیرفت که روشنفکران مشترکاتی دارند و لازم است پژوهشگر به فهرست هرچه دقیقتر و کاملتری از این مشترکات دست یابد، ولی باید در برخورد مشخص با یک روشنفکر یا یک جریان روشنفکری به تشریح دقیق پیکره روشنفکری مشخص بپردازد تا چند و چون اندامها و حتی بافتهای گوناگون آن پیکره در ساختار و کارکرد شناخته شوند. از این رو صرف نگاه یگانهانگارانه، و رؤیت روشنفکری در پرتو عام تابیده بر مشترکات روشنفکری ما را از شناخت راستین ساختار و کارکرد پیکره روشنفکری غافل میسازد و ما نمیتوانیم به گونهئی دقیق بخشهای گوناگون روشنفکری را بشناسیم و بشناسانیم و پایگاه و جهتگیری خاص اقتصادی- سیاسی- اجتماعی آن بخشها را تشخیص دهیم، توصیف کنیم و، سرانجام، تبیین کنیم. بنابراین روشنفکریپژوهان با بذل توجه به همه صفات عام و خاص نه در دام کلینگری و نسخهپیچی کلی میافتند نه در دام جزئینگری.