• ۱۴۰۳ يکشنبه ۹ ارديبهشت
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
صفحه ویژه

30 شماره آخر

  • شماره 3487 -
  • ۱۳۹۴ پنج شنبه ۲۰ اسفند

حسين واله در گفت‌وگو با «اعتماد»:

بازي برد- برد با اعراب هم جواب خواهد داد

پس از برجام خود را پيدا نكرده‌ايم

محمدابراهيم ترقي‌نژاد/ «هر قدر ما در گذشته بمانيم ديگران هم در نسبت با ما در گذشته باقي خواهند ماند. سياست تعامل با جهان خارج كه خواست عمومي در ايران امروز و اقتضاي مرحله فعلي تحول منطقه‌اي است بايد تمام عيار پيگيري شود. از لوازم اين تعامل، بازپردازش مناسبات بر پايه احترام متقابل، منافع مشترك و با رعايت حساسيت‌هاي همه طرف‌هاي منطقه‌اي است.» شايد بتوان اين عبارات را لُب كلام حسين واله در گفت‌وگوي تفصيلي با «اعتماد» دانست. حسين واله، در ايام دولت اصلاحات، مسووليت معاونت نهاد رياست‌جمهوري را برعهده داشت و در روزهاي پاياني عمر دولت سيدمحمد خاتمي، سفير ايران در الجزاير شد. واله كه اين روزها در دانشگاه شهيد بهشتي به تدريس مشغول است، در گفت‌وگو با «اعتماد» به بررسي روابط ايران با كشورهاي عربي حاشيه خليج‌فارس مي‌پردازد و معتقد است كه دستگاه ديپلماسي دولت تدبير و اميد با دستيابي به برجام، نياز به بازتعريفي جديد از سياست‌هايش دارد چراكه ايران پسابرجام با ايران پيشابرجام بسيار متفاوت است و هركدام نحوه رفتار خاص خود را مي‌طلبد. او هرچند در اين گفت‌وگو معتقد است اعراب در دوران گذار تنظيم روابط با ايران هستند،  ولي مي‌گويند كشورهاي خليج فارس به تدريج به اين نتيجه خواهند رسيد كه تلاش‌هاي‌شان براي بازگشت شرايط به سابق، دستاوردي براي‌شان ندارد و انتظارات‌شان رنگ خواهد ‌باخت. مشروح گفت‌وگوي «اعتماد» با حسين واله در ادامه مي‌آيد.

    اجرايي شدن توافق هسته‌اي چه تغييراتي در منطقه و همچنين نقش آفريني ايران در منطقه داشته است؟
وضعيت و جايگاه كنوني ايران در منطقه، بيش از آنكه تحت تاثير برجام باشد، تحت تاثير عواملي عيني است كه موقعيت فعلي خاورميانه و خليج فارس را رقم زده‌اند. به عبارت ديگر، اينكه ايران نسبت به گذشته چه وضعيتي قرار دارد، تا حدي تابعي از اين است كه شرايط منطقه چه مختصاتي دارد. خاورميانه چهار، پنج مساله اصلي دارد كه با يكديگر متداخل هستند؛ نخست، تروريسم و بحران امينت است. دوم، بحران مشروعيت برخي در اكثر كشورهاي منطقه است. بحران سوم، فقدان منابع توسعه است. چهارمين بحران، رقابت دولت‌هاي منطقه‌اي براي نفوذ و پنجمين مساله، دخالت‌هاي نيروهاي فرامنطقه‌اي است. از چشم‌انداز سياسي، خاورميانه يعني اين پنج مساله. وضعيت و جايگاه امكان‌هاي ايران به منزله يك دولت – ملت هم اكنون تغيير كرده و در نتيجه، اولويت‌هاي ما نسبت به گذشته تغيير يافته است.
    اين اولويت‌هاي جديد چيست؟
تحولي كه در سطح جهاني موجب شد بحران اتمي حل شود، همان تحول موجب شد نقش ايران در منطقه هم تغيير يابد. طبيعتا ايران به منزله يك دولت – ملت در اين شرايط جديد بايد سياست خارجي‌اش را باز تعريف كند چراكه جايگاهش تغيير كرده است. اين اولويت يكم است. كسي كه مي‌خواهد در سياست خارجي سياستگذاري كند، بايد ايران را در چارچوب بزرگ‌تر تحليل كند.
   اين چارچوب بزرگ و نگاه كلان چيست؟
بايد متوجه باشيم فقط ايران نبود كه مي‌خواست بحران اتمي حل شود. البته ايران از ابتدا نمي‌خواست بحراني به نام پرونده اتمي ايجاد شود و ايجاد آن بحران به دلايل عمدتا بيروني رخ داد. با اين حال، همان نيروهايي كه بحران اتمي را براي ايران ايجاد كردند، در اثر اتفاقي عزم‌شان را براي حل پرونده اتمي ايران هم جزم كردند. آن اتفاق جهاني اين است: 11 سپتامبر 2001 نقطه عطفي در عرصه جهاني بود. نظر غالب در غرب، تكيه بر قدرت نظامي در جهت حل بحران‌ها و مشكلات از جمله امنيت و تروريسم بود. يك دهه تقريبا اين نظر تداوم يافت ولي بعد دچار مشكلاتي شد. انتخابات سال 2008 امريكا و روي كار آمدن باراك اوباما عبور از آن دكترين را كليد زد. «تغيير» كه شعار اوباما در دوره اول بود، فقط يك شعار تربيوني نبود كه در ويتريني گذاشته شود بلكه ضرورتي بود كه در جامعه امريكا و فضاي بين‌المللي حس مي‌شد. دكترين پيشا اوباما در دسترسي به اهداف خود ناكام ماند. تغيير اين پارادايم خود عناصر مختلف و پيامدهاي درازدامن دارد. يكي از اجزايش اين است كه در خاورميانه جهت فشارهايي كه از بيرون وارد مي‌شد، دگرگون شد و منجر به پديده‌اي شد كه نام بهار عربي يافت. البته بعدها مشخص شد اين تحولات در جهان عرب زياد هم بهار نبود. همان تغيير و دگرگوني فشارها به خاورميانه منجر به اين شد كه قدرت‌هاي جهاني براي ثبات بيشتر در خاورميانه به حل و فصل اختلافات‌شان با ايران در پرونده اتمي روي بياورند.
  پرونده هسته‌اي ايران يكي از مهم‌ترين بحران‌هاي بين‌المللي است. حل اين پرونده اميدها را براي حل ديگر بحران‌هاي موجود افزايش داد ولي در خاورميانه با وجود ميل ايران و قدرت‌هاي بين‌المللي وضعيت تفاوت چنداني نكرد. چرا تنش‌ها كاهش نيافت؟ به عبارت ديگر، چرا برخي بازيگران منطقه‌اي به واقعيت برجام هنوز تن نداده‌اند؟
دكترين بوش تكيه بر توان نظامي براي حل بحران‌ها بود. در آن زمان، يك پيشنهاد اين بود كه به جاي حمله به عراق، به ايران حمله نظامي كنند. شما حتما فشار ناشي از اين مساله را در آن ايام به ياد داريد. با اين حال، با آنكه امريكا به ايران حمله نظامي نكرد ولي ميزان فشاري كه به تهران وارد شد، كمتر از حمله نظامي هم نبود. در اين شرايط و در هنگامي كه اين جبهه‌گيري در غرب شكل گرفت، دولت‌هايي كه در منطقه جزو متحدان امريكا محسوب مي‌شدند، توانستند صحنه‌هايي را كه ايران نقش‌آفريني مي‌كرد – و حال به دليل فشارهاي غرب نمي‌توانست آن صحنه‌ها را پر كند و به همين خاطر، خلأهايي ايجاد شده بود - پر كنند. اين يك راز پنهاني نيست كه برخي كشورهاي منطقه از شكرآب شدن روابط ايران و غرب حداكثر استفاده را كردند. شايد درك برخي پايتخت‌هاي كشورهاي منطقه از تحولات جهاني كندتر از مابقي صورت مي‌گيرد و آنها دير متوجه مي‌شوند كه چه در راه است. خيلي از آنها هم انتظار دستيابي به برجام و اجرايي شدن توافق هسته‌اي را نداشتند، يعني وقوع برجام براي آنها غيرمترقبه بود. خيلي هم تلاش كردند كه توافق هسته‌اي به دست نيايد و بعد از آن سرمايه‌گذاري بسياري براي رد برجام انجام دادند زيرا منافع اقتصادي و سياسي حاصل از تحريم‌هاي ايران را از دست مي‌دادند. برخي از آنها تصور مي‌كردند كه در پروسه مذاكرات زماني ايران زير ميز خواهد زد و مذاكرات هوا مي‌شود. وقتي كه توافق هسته‌اي محقق شد، آنها با واقعيت و فكت جديدي به نام برجام و نقش بالقوه ايران روبه رو شدند. در اين شرايط، چون آنها دكترين سياست خارجي‌شان را همچنان براساس دكترين بوش تنظيم كرده بودند، ناچار شدند دگرگوني بسياري در سياست خارجي‌شان ايجاد كنند تا بتوانند خود را با واقعيت تطبيق دهند. اين دوره فترت زماني، در نظر ما به شكل تنش‌هاي مضاعف با اين كشورها نمود يافته است.
  يعني معقتديد كه روابط برخي اعراب با ايران در دوران گذار است و سرانجام آنها به سمت تنش‌زدايي با ايران حركت خواهند كرد؟
بله، آنها در دوران گذار هستند. اينكه آنها چه زماني به سمت عادي سازي و بهبود روابط با ايران حركت خواهند كرد، بستگي به عوامل بسياري دارد و از جمله رفتار ايران. معمولا افرادي كه در سياست خارجي صحبت مي‌كنند تقصير بحران‌ها را بر گردن ديگران مي‌اندازند اما يك تحليلگر نبايد اين كار را بكند و بايد واقع‌گرايانه به مساله بنگرد. از نگاه يك تحليلگر، براي عادي سازي و بهبود روابط با كشورهاي پيراموني، همانقدر تغيير رفتار در كشورهاي عربي لازم است كه براي ما لازم است. من تاكنون آنچه گفتم درباره نقش قدرت‌هاي فرامنطقه‌اي در خاورميانه و تاثيرات اقدامات آنها بود ولي يك چيز ديگري هم وجود دارد. برخي كشمكش‌هايي كه در منطقه ما وجود دارد، عوامل طبيعي دارند. در يك نظم شكل گرفته چهل،
 پنجاه ساله در خاورميانه، ترتيباتي صورت گرفته بود تا دولت‌هاي اين منطقه مناسبات شان را در آن قالب با يكديگر تعريف كنند. به دليل وقوع انقلاب اسلامي، بخشي از اين ترتيبات و مناسبات برهم خورد. در ادامه، به دليل حادثه 11 سپتامبر و پيامدهاي ناشي از آن، بخش ديگري از اين ترتيبات و مناسبات از بين رفت. مثلا مشكل بحران مشروعيت دولت‌هاي منطقه، بحراني وارداتي نيست و ناشي از ذات خاورميانه است. تغييراتي در مدل زندگي برخي جوامع منطقه‌اي به وجود آمده، متناسب با اين تغيير در مدل زندگي، تحولات فرهنگي صورت گرفته اما متناسب با آن تحولات سياسي شكل نگرفته است. يك سازمان سياسي قديمي در يك محيط مدرن شده موجب عدم پيوستگي سقف و كف جامعه و سر و تنه حكومت‌ها شده است. اكثر كشورهاي منطقه از اين مشكل رنج مي‌برند. اين عامل موجب بروز واكنش‌هايي در جوامع مي‌شود، آن واكنش خود سبب واكنش همسايگان آن كشورها مي‌شود و واكنش همسايگان مجددا سبب واكنش كشور نخست مي‌شود. به عبارت ديگر، از بين رفتن نظم پيشين و ايجاد يك نظم جديد منطقه‌اي ضروري مي‌سازد تا ايران مسائل جديد در منطقه را از نو ببيند و با توجه به موقعيت و جايگاه جديد ايران در پسابرجام، براي آنها يك سياست جديد طراحي كند. در اين صورت تنش‌زدايي و بهبود روابط با كشورهاي منطقه هم سرعت مي‌يابد. متاسفانه هنوز اين كار نشده است.
  نگاه ديگري هم وجود دارد و آن، اين است كه برخي از اين كشورها دوست ندارند ايران از ثمره برجام استفاده كند و به همين خاطر، سياست مبتني بر تنش‌آفريني را در دستوركار خود قرار داده‌اند و همين موجب شده تا بحران‌هاي متعدد و مكرري پس از برجام در خاورميانه حاصل شود...
من اين مساله را رد نمي‌كنم ولي همين مساله هم يكي از عوامل است و تنها عامل نيست. شما درست مي‌گوييد كه مواضع يك دولت مي‌تواند تحت تاثير نگراني از اين باشد كه سود بادآورده‌اش از خصومت ايران و غرب در حال از بين رفتن است و به همين خاطر نگراني پيدا مي‌كند. يك عامل ديگر، به دليل زنجيره‌وار بودن روابط كشورها با يكديگر و تاثيرپذيري از همديگر است. شما به حوادث 5 سال اخير بازگرديد. هر رخدادي در هر محيطي، تاثيراتش مختص به آن محيط نمي‌ماند. مثلا فرض كنيد در بحرين، يك اعتراض سياسي اجتماعي رخ مي‌دهد. اين اعتراض، فقط در بحرين تاثير نمي‌گذارد بلكه در عربستان، قطر و ايران و... هم تاثيرگذار است. البته اين تاثيرات در هر كشور متفاوت است، مثلا شيخ نشين‌هاي خليج فارس را بي ثبات مي‌كند ولي ايران بي ثبات نمي‌شود. ما بايد بدانيم حوادثي كه در يكي از كشورهاي منطقه رخ مي‌دهد در همه منطقه تاثيرگذار است. اين مسائل نيز در تنش‌ها و بحران‌هاي متعدد خاورميانه موثر بوده‌اند.
  برخي از اين بحران‌ها نيز مصنوعي است. به نظر مي‌رسد نوعي ترس از رها شدن توسط امريكا در برخي كشورهاي منطقه وجود دارد و توافق هسته‌اي با ايران را يك نشانه در جهت همين مساله مي‌دانند. فكر مي‌كنيد تا چه اندازه آنها مي‌خواهند با
تنش آفريني مانع از رها شدن توسط امريكا شوند؟
اين منظر كمي مبالغه‌آميز است. چرا؟ به اين دليل كه متحدان منطقه امريكايي آنقدر نفوذ ندارند كه بتوانند بر سياست امريكا تاثير جدي بگذارند. عكس اين مساله صادق است. تنها استثنا در اين باره اسراييل است. اسراييل تنها متحدي است كه توانايي تاثيرگذاري در سياست داخلي امريكا را دارد و البته اين توانايي در زمان اوباما بسيار محدود شده و كاهش يافته است. شما مشاهده كرديد با وجود جلز و ولز نتانياهو براي جلوگيري از توافق هسته‌اي، برجام به دست آمد. اين‌گونه نيست كه متحدان امريكا در منطقه به غير از اسراييل اين ظرفيت را داشته باشند كه بر امريكا تاثير بگذارند. ظرفيت اثرگذاري ايران بر امريكا به تنهايي فوق‌العاده بيشتر از همه كشورهاي عربي است. گاهي وقت‌ها اين نوع مبالغه‌ها، موجب مي‌شود تا بخشي از واقعيت را نبينيم و بخشي از سياستگذاري‌هاي‌مان دچار كاستي شود. يكي از عواملي هم كه موجب مي‌شود برخي از كشورهاي عربي در غرب كارهايي بكنند و نمايشي از خود نشان بدهند به اين دليل است كه ايران از ظرفيت خود به اندازه كافي و مناسب براي تاثير گذاشتن در جهان غرب استفاده نمي‌كند كه آن هم به خاطر برخي از توهماتي است كه نزد پاره‌اي از سياستمداران ايراني وجود دارد كه فكر مي‌كنند رقباي ما در منطقه، دم كشورهاي غربي را ديده‌اند و آنها نمي‌گذارند. اينگونه نيست بلكه اشكال اصلي عدم حضور ما است. اگر ما يك خلأ را پر نكنيم، فكر نكنيم كه آن خلأ و ميدان قدرت هميشه خالي مي‌ماند. متاسفانه ايران در طراحي نقشه‌هايي براي تاثيرگذاري بر غرب كم گذاشته است و اين موجب مي‌شود تا برخي از كشورها از خلأ عدم حضور ايران استفاده كنند.
  برخي كشورهاي عربي مدعي هستند كه از ايران نگران هستند. فكر مي‌كنيد اين نگراني تا چه اندازه واقعي است؟  
كشورهاي حاشيه خليج فارس قدرت يافتن ايران را تهديدي براي خود مي‌بينند در حالي كه ايران افزايش قدرت خود را در راستاي امنيت‌زايي براي منطقه مي‌داند. تنش‌ها بر اساس اراده‌ها شكل مي‌گيرد و اراده‌ها نيز بر اساس درك ديگري ايجاد مي‌شود. درك طرف مقابل هم متاثر از برداشتي است كه شما از طرف مقابل مشاهده مي‌كنيد. نگاهي كه اعراب به ايران دارند اين است كه ايران دولتي دارد كه 30 سال در ستيز با غرب تداوم يافته است. هشت سال در جنگ با عراق بوده است. جنگي كه اكثر كشورهاي عربي و غربي پشت سر صدام حسين بودند. به رغم اين تلاش‌ها، ايران شكست نخورد بلكه صدام شكست خورد. ايران كشوري بوده است كه در دوره كماي روسيه پس از سقوط شوروي، پرچم غرب ستيزي را برافراشته نگه داشته و تا امروز ادامه داده است. اين تصويري است كه اعراب نسبت به ايران دارند. آنها مي‌بينند ايران با وجود تحريم‌هايي كه به آن تحريم‌هاي فلج‌كننده مي‌گفتند و در زماني كه در مقابل جبهه امريكا و غرب بوده، سرپا مانده است. اكنون با تمامي اين مسائل، با غرب درباره مساله اتمي توافق هم كرده است. آنها در اين شرايط مي‌گويند اين دولت، با اين توانايي و ظرفيت، در شرايط كنوني ما را خواهد خورد. اين طبيعي‌ترين ترس ناشي از شرايط كنوني است. ما براي رفع اين ترس چه كرديم؟ به رسانه‌هاي عربي ما نگاه كنيد و ببينيد كه صبح تا شب چه منتشر مي‌كنند. اين برنامه‌ها چه پيامي به طرف مقابل مي‌دهد. ببينيد ما صدها سال است كه به كسي تجاوز و حمله نكرده‌ايم و عزمي هم براي تجاوز به ديگران نداريم ولي عزم ما براي عدم تجاوز به ديگري كفايت نمي‌كند، مهم اين است كه رفتار ما هم ناشي از اين عزم و اراده باشد. كافي است توطئه‌اي مانند طرح ساختگي ترور سفير امريكا در واشنگتن در سال 2011 صورت بگيرد. با اين حال، دو عامل ديگر هم در اين نگراني موثر بوده است. يكي سياست‌ها و تبليغات ضدايراني است كه پرچمدار آن اسراييل است. اسراييلي‌ها از هر راهي استفاده مي‌كنند تا يك نوع ترس از ايران را در افكار عمومي دنيا نهادينه كنند. بيشترين سرمايه‌گذاري‌شان هم روي افكار عمومي كشورهاي غربي و امريكايي است. نكته دوم هم آن است كه ما پس از برجام خودمان را پيدا نكرديم به اين معنا كه هنوز ارتباطات ما با اين كشورها از مسير يك مديوم و كانال ثالث انجام مي‌شود. شايد اين اقتضاي دوران پيشابرجام بوده ولي در دوران پسا برجام اين شرايط بايد عوض شود. ما براي ارتباط با عربستان، براي ارتباط با بحرين، براي ارتباط با امارات و... نياز به واسطه نداريم. اين مساله كه براي ارتباط‌گيري با آنها نيازمند واسطه است، فاصله و ترس را به آنها منتقل مي‌كند.
  فكر مي‌كنيد بهترين راه براي تسريع‌بخشي در جهت بهبود روابط با اين كشورها چيست؟
بخشي از مشكل كنوني در حال گذار روابط ايران و كشورهاي عربي ناشي از اين است كه بعد از تغيير نقش ايران در دوران پسابرجام در سطح بين‌المللي و منطقه‌اي، به يك بازنويسي گسترده در سياست‌هاي‌مان نياز داريم. متاسفانه اين اقدام تا اكنون انجام نشده و همين نيز موجب بروز مشكلاتي شده است. در دو سال و نيم اخير، بخش اعظم سياست خارجي در دولت آقاي روحاني متمركز بر برجام بوده و تقريبا به غير از اين مساله، به ديگر مسائل نپرداخته است. البته من توجه و تمركز روي برجام را طبيعي مي‌دانم ولي لازم است تا سياست خارجي متناسب با اين شرايط يك برنامه جديد طراحي و تحولي اساسي ايجاد كند. ما بايد سياست‌هاي‌مان را ضمن بازخواني، بازتعريف كرده و آنها را كاراتر از گذشته بكنيم. همسايه‌هاي ما نسبت به ما نيازها و دغدغه‌هايي دارند. ما هم نسبت به آنها نيازها و دغدغه‌هايي داريم. ايران تحت فشار تحريم و قطعنامه‌ها، نياز به يك سياست خارجي داشت و ايران پس از برجام هم نيازمند يك روش جديد ديگري است. كافي نيست كه اين روش ديگر، در ذهن من و شما باشد بلكه بايد به سياست‌هاي رسمي و اعلامي ترجمه شده و سپس مورد اعمال و اجرا قرار گيرد. سياست اعلامي و اعمالي ما درباره عراق، اين است كه از دولت مركزي اين كشور در جهت بسط حاكميت ملي، حفظ تماميت ارضي و مبارزه با تروريسم با تمام قوا حمايت مي‌كنيم. اين سياست موجب شده تا هر چقدر ايران قدرت يابد، عراقي‌ها ترسي نداشته باشند و از قدرت يافتن ايران هم خوشحال باشند زيرا موجب قدرت يافتن خود مي‌دانند. مثل اين مساله، بايد درباره تركيه، عربستان، بحرين، امارات و... هم رخ دهد. نحوه برخورد ما درباره بحرين، عربستان و... بايد قبل و پس از برجام خيلي متفاوت باشد چون موقع ما تغيير كرده است. همان حرفي را كه ما سه، چهار سال قبل بيان مي‌كرديم، اگر امروز بيان كنيم، وزنش ده‌ها برابر سنگين‌تر از قبل است.
    چه زماني منافع و ضرورت‌هاي ايران و عربستان تلاقي خواهند كرد كه در اين زمان هر دو كشور به سمت عادي‌سازي روابط با يكديگر حركت كنند؟
من فكر مي‌كنم كشورهاي جنوب خليج فارس به تدريج به اين نتيجه خواهند رسيد كه تلاش‌هاي‌شان براي بازگشت شرايط به سابق، دستاوردي براي‌شان ندارد و انتظارات‌شان رنگ خواهد باخت. اين زمان هم در آينده‌اي نه چندان دور نخواهد بود. شرايط منطقه‌اي كه همه ما در آن درگير هستيم، به نحو كنوني قابل تداوم نيست و در آينده‌اي نه چندان دور اين بحران رو به بهبود پيش خواهد رفت؛ هم بحران سوريه و هم بحران يمن و هم تنش ايران و عربستان. اين بحران‌ها از نقطه اوج در حال گذشتن هستند و به سمت سرازيري نزديك مي‌شوند. وقتي عوامل تحريك از اندكي تخفيف يابند، موانع رواني موجود براي ارتباط مستقيم با دولت‌هاي همسايه جنوبي برداشته خواهند شد. من اين مساله را دور نمي‌بينم اما اين مساله مشروط به آن است كه در ايران هم گام‌هاي ضروري ابتكاري برداشته شود. منش و بازي برد - برد در ديپلماسي جواب داده و باز هم جواب مي‌دهد.
  در شرايط كنوني، تا چه اندازه يارگيري‌هاي قدرت‌هاي فرامنطقه در خاورميانه دستخوش تغيير خواهند شد؟
تغيير يارگيري‌هاي منطقه‌اي تا حدي تابعي از نحوه رفتار ايران است يعني ايران با دنيا سطح ارتباطات خود را چگونه تعريف مي‌كند. به ميزاني كه سطح ارتباط ما با دنيا محدود تعريف شود، سطح فشارهاي قدرت‌هاي فرامنطقه‌اي هم در منطقه افزايش خواهد يافت. هرقدر ما در گذشته بمانيم ديگران هم در نسبت با ما در گذشته باقي خواهند ماند. سياست تعامل با جهان خارج كه خواست عمومي در ايران امروز و اقتضاي مرحله فعلي تحول منطقه‌اي است بايد تمام‌عيار پيگيري شود. از لوازم اين تعامل، بازپردازش مناسبات بر پايه احترام متقابل، منافع مشترك و با رعايت حساسيت‌هاي همه طرف‌هاي منطقه‌اي است. اقتدار مسووليت‌آفرين است. به ميزاني كه قدرت منطقه‌اي ايران افزايش مي‌يابد بايد مسووليت‌شناسي ايران جلوه بيشتري پيدا كند. نبايد نسبت به تخطي از اين مسووليت سهل‌انگار بود. بي‌توجهي به اين مهم خطر اين را دارد كه ما ناخواسته به بازي كشيده شويم كه دشمن ذاتي ايران طراحي كرده تا آنچه را با برجام به دست آمده با بحراني تازه و مصنوعي باز پس گيرد.

 

جمله‌هاي كليدي

    بخشي از مشكل كنوني در حال گذار روابط ايران و كشورهاي عربي ناشي از اين است كه بعد از تغيير نقش ايران در دوران پسابرجام در سطح بين‌المللي و منطقه‌اي، به يك بازنويسي گسترده در سياست‌هاي‌مان نياز داريم. متاسفانه اين اقدام تا اكنون انجام نشده   است.
   متحدان منطقه‌اي امريكا آنقدر نفوذ ندارند كه بتوانند بر سياست امريكا تاثير جدي بگذارند. عكس اين مساله صادق است. تنها استثنا در اين باره اسراييل است. اسراييل تنها متحدي است كه توانايي تاثيرگذاري در سياست داخلي امريكا را دارد و البته اين توانايي در زمان اوباما بسيار محدود شده و كاهش يافته است.
   وقتي كه توافق هسته‌اي محقق شد، برخي از كشور‌هاي عربي با واقعيت جديدي به نام برجام و نقش بالقوه ايران روبه رو شدند. در اين شرايط، چون آنها دكترين سياست خارجي‌شان را همچنان براساس دكترين بوش تنظيم كرده بودند، ناچار شدند دگرگوني بسياري در سياست خارجي‌شان ايجاد كنند تا بتوانند خود را با واقعيت تطبيق دهند. اين دوره فترت زماني، در نظر ما به شكل تنش‌هاي مضاعف با اين كشورها نمود يافته است.

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون