• 1404 پنج‌شنبه 12 تير
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
fhk; whnvhj ایرانول بانک ملی بیمه ملت

30 شماره آخر

  • شماره 3503 -
  • 1395 پنج‌شنبه 26 فروردين

در نشست «ماهيت دولت رضاشاه » مطرح شد

موفقيت جايگزين مشروعيت

پژوهشكده تاريخ اسلام در ادامه سلسله نشست‌هاي علمي گروه تاريخ و همكاري‌هاي ميان رشته‌اي نشستي با عنوان «ماهيت دولت رضاشاه » برگزار كرد. اين نشست با حضور محمدسالار كسرايي، وحيد سينايي و داريوش رحمانيان در محل پژهشكده برگزار شد. در ادامه بخش‌هايي از اين نشست را به گزارش وب سايت فرهنگ امروز مشاهده مي‌كنيد.

كاركردهاي  دولت مطلقه
درباره دولت رضاشاه ديدگاه‌هاي چندي مطرح شد، من بحث دولت رضاشاه را در چارچوب نظريه دولت مطلقه مطرح مي‌كنم. براي توضيح سرشت دولت رضاشاه بر پايه نظريه دولت مطلقه ابتدا ناگزير هستم نظريه دولت مطلقه را توضيح دهم؛ اول اينكه دولت مطلقه يك نظريه است چيزي به نام دولت مطلق در بيرون وجود ندارد، ما نظريه‌اي مي‌سازيم به نام دولت مطلقه، نظريه حاصل تلاش فكري ما است، برساخته ذهن ما است، كشف نيست، يعني چيزي در بيرون وجود ندارد، تنها براي فهم بهتر مسائل تاريخي و سياسي است؛ بنابراين نظريه‌ها بدين معنا نه مطلقا درست هستند نه نادرست، كم‌وبيش سودمند هستند. نكته ديگر اينكه نظريه دولت مطلقه ابتدا در اروپا مطرح شده و مربوط به عصري هست كه در واقع نظم و سلسله‌مراتب اجتماعي- سياسي جلوه‌اي از نظم عمومي و جهاني تلقي مي‌شد؛ همچنان‌كه خداوند بر جهان حاكم بود پادشاه يگانه‌اي هم بر يك كشور حكومت مي‌كرد، در اين دولت پادشاه مثل پدر در خانواده يا سر در بدن بود. قانوني كه در دولت‌هاي مطلقه وجود داشت در واقع ابزار حكومت بود نه چارچوب حكومت، معياري براي حكومت نبود، حكومت به اتكاي قانون حكومت مي‌كرد، قانون ابزار گستراندن اقتدارش بود، به همين دليل حاكم خود مشمول قانون نمي‌شد، او فراتر از قانون بود، بيش از همه در كتاب نظريه‌هاي دولت وينسنت مباني نظري دولت مطلقه به‌خوبي توضيح داده شد.
 اما كاركردها دولت مطلقه چيست؟ اين دولت سه كاركرد اصلي دارد: اول، انتقال به عصر سرمايه‌داري را تسهيل مي‌كند؛ در واقع دولت مطلقه با اقدامات خود به زوال فئوداليزم و قدرت گرفتن سرمايه‌داري كمك مي‌كند. دوم، دولت‌هاي مطلقه دولت‌هاي نوساز هستند؛ يعني در عرصه‌هاي اقتصادي، اجتماعي، نظامي و... دست به نوسازي مي‌زنند به‌جز عرصه سياست، البته اگر سياست به مفهوم دولت باشد مشمول نوسازي مي‌شود، ولي سياست به معناي عرصه‌اي براي رقابت و مشاركت سياسي دچار نوسازي نمي‌شود. سوم، تمركز منابع قدرت است؛ دولت‌هاي مطلقه جزو نخستين نوع يا انواع دولت‌هاي مدرن هستند و دولت‌هاي مدرن بنا به تعريف به تمركز منابع قدرت مي‌پردازند. ويژگي اجماعي دولت مدرن اين است كه منابع قدرت را متمركز مي‌كند، انحصار كاربرد مشروع زور را در اختيار دارد، اما فراتر از آن نه. فقط منابع اجبارآميز قدرت را متمركز مي‌كند و در اختيار مي‌گيرد؛ بنابراين دولت مطلقه فقط به دنبال اين نيست كه ارتش و نيروهاي نظامي را تحت كنترل بياورد يا يك قوه مقننه واحد باشد، بلكه دولت مطلقه تمايل دارد حتي احزاب، رسانه‌ها، مطبوعات و افكار عمومي و هرآنچه را كه ممكن است به يك منبع قدرت تبديل شود و قدرت دولت مطلقه را به چالش بگيرد، همه را تحت انقياد خود دربياورد.
همان‌طور كه گفتم در شكل‌گيري اين دولت مطلقه سه عامل موثر بودند: ابتدا شهر و بورژوازي بود، بدون بورژوازي و شهرهاي مستقل در اروپا دولت‌هاي مطلقه سر برنمي‌آوردند؛ نكته دوم پروتستانتيزم بود، بدون جنبش اصلاح دين و مشروعيت‌بخشي رهبران پروتستانتيزم به اطاعت از دولت غيرديني امكان برآمدن دولت‌هاي مطلقه وجود نداشت و سرانجام ناسيوناليزم كه يكي از عناصر مهم است. دولت‌هاي مطلقه سه ركن داشتند: دربار، ديوان‌سالاري و ارتش. دربار معمولا در دولت‌هاي مطلقه مشترك بودند؛ ديوان‌سالاري بيشتر در مدل‌هاي فرانسوي دولت مطلقه اهميت دارد و ارتش در مدل‌هاي پروسي. اين چارچوب نظري بود كه براي سرشت دولت رضاشاه به آن قايل هستم؛ يعني معتقد هستم كه دولت رضاشاه هم يك دولت مطلقه بود، اما يك دولت مطلقه ايراني؛ منظورم اين است كه اين دولت يك سرشت و كارويژه‌هاي مشتركي با دولت‌هاي مطلقه اروپايي داشت، اما عوامل موثر در تكوين اين دولت در ايران آن‌چنان نبود كه در اروپا بود؛ بنابراين، با جمع آن تشابهات و اين تفاوت‌ها بر آن نام دولت مطلقه ايراني مي‌گذارم.

ظهور دولت مطلقه از اواسط دوره ناصري
ديويد هلد در مقاله‌اي در سال ۱۹۹۲ و كريستوفر پيرسون در كتاب دولت مدرن و وينسون در نظريه دولت، انواع دولت‌ها را تقسيم‌بندي كردند؛ اين دو نفر انواع دولت‌ها در تاريخ را به اين شكل تقسيم‌بندي كردند: تقريبا از قرن پنجم، ششم امپراتوري‌هاي بزرگ، دولت‌هاي فئودالي، دولت‌هاي كليسايي و پاپي امپراتوري‌هاي مقدس تا برسد به دولت مطلقه كه حدودا از قرن پانزدهم و به‌طور خاص از قرن شانزدهم و هجدهم تشكيل مي‌شوند و تا قرن نوزدهم ادامه پيدا مي‌كند؛ بنابراين در اروپا اين دولت‌ها يك تاريخي دارند. كساني مثل هلد، پيرسون، جان فرانكو پوجي هم پنج نوع دولت را مشخص كردند: امپراتوري‌هاي خراج‌گذار، دولت‌هاي فئودالي و دولت‌شهرهاي كوچك كه از ايتالياي قرن چهاردهم شروع شدند و بعدي دولت مطلقه و نهايتا nation state است؛ از بين چند دولت نامبرده دولت مطلقه حاصل حضور يك اقتدار مركزي در محدوده جغرافيايي خاص است كه اين پنج ويژگي كامل را دارد: انحصار ابزار خشونت، كنترل بر سرزمين، حاكميت مطلق، گسترش بروكراسي جديد، ماليات‌گيري به شيوه جديد.   از نگاه ديويد هلد دولت مطلقه داراي مشخصات زير است: جذب واحدهاي سياسي كوچك‌تر در ساختارهاي سياسي بزرگ‌تر، توانايي حكمراني بر سرزمين‌هاي متحد‌شده، سيستم مستحكم قانون و نظم در سراسر كشور، برقراري سلطه هرچه بيشتر و مستمر و بادوام. اندرسون دولت مطلقه را اساسا تكوين دستگاه بورژوازي مي‌داند و بر اين اساس دولت مطلقه به انتقال مرحله‌اي گذرا مانند از اقتصاد فئودالي به اقتصاد سرمايه‌داري وابسته است؛ بنابراين اندرسون پنج مدل نهادسازي را براي دولت مطلقه ذكر كرد: ارتش ثابت، بروكراسي متمركز رژيم، ماليات‌گيري نظام‌مند و سراسري، توسعه نهادهاي ديپلماتيك و نهايتا سياست‌هاي دولت در جهت ترويج تجارت. عناصر اصلي دولت مطلقه به اين شكل است: نظريه حاكميت مطلق و كامل كه در آثار بدن بوده، نظريه مالكيت حق الهي حكومت، نظريه مصلحت و نظريه شخصيت. كارويژه‌هاي دولت مطلقه به اين شكل آمده: تمركز قدرت كه عوامل موجبه آن اين است، جنگ و بي‌نظمي داخلي، ضرورت تشكيل ارتش، تامين هزينه اخذ ماليات، پيدايش ديوان‌سالاري و غيره، مشخص‌سازي مرزها، ايجاد تمركز در مكانيسم‌هاي قانون‌گذاري و اجرايي، سركوب نهادهاي قديمي، متمركز كردن نهادهاي اداري، يكسان‌سازي رويه‌هاي قضايي، يكسان‌سازي نظام آموزشي و...
مطالعاتي كه من انجام دادم جالب توجه بود، در آثار فوكو هم دولت مدرن و دولت مطلقه كامل از يكديگر جدا شدند (اين را به اين خاطر گفتم كه ما متهم نشويم از نظريه‌هاي قديمي استفاده مي‌كنيم و به نظريه‌هاي جديد توجهي نمي‌كنيم)، فوكو دولت مطلقه و مدرن را در ايده مصلحت دولت و دولت مقتصد بيان كرده است. ويژگي‌هاي دولت مطلقه اين بود كه دولت بايد خود را از طريق انباشت سرمايه و افزايش جمعيت قوي كند، به تبع آن دولت بايد پليس خاصي هم براي مديريت داخلي كارهاي خود به وجود آورد؛ توسعه ارتش دايمي، گسترش ديپلماسي و نهايتا اينكه از نظر فوكو در دولت مطلقه مصلحت دولت بالاتر از قانون است، در صورت ضرورت قوانين به نفع مصلحت دولت ملغي مي‌شود. به باور فوكو بن‌مايه ايده دولت مدرن ظهور ليبراليزم است، ظهور رويه‌هايي براي نقد دروني خِرد حكومتي است؛ ظهور اقتصاد سياسي كه موفقيت را جايگزين مشروعيت مي‌كند، ظهور عصر سياست حكومت‌مندي مقتصد خرد دولت حداقلي است و با دو گونه محدودسازي داخلي و خارجي همراه است؛ فايده‌مندي اساس تصميم‌گيري‌هاي دولت مدرن است. بنابراين با توجه به اين بحث‌ها دولت در دوره پهلوي اول دولت مطلقه بود به اين دليل:  دولت در دوره پهلوي نه مانند دوره‌هاي ماقبل قبيله‌اي بود و نه مي‌توانست مدرن باشد، زمينه‌هاي ظهور دولت مطلقه در ايران از نيمه دوم قرن نوزدهم آغاز شده بود. به اعتقاد من از اواسط عصر ناصري مقدمات ظهور دولت مطلقه در ايران فراهم شده بود و دولت مجبور شد برخي نهادهاي بروكراتيك را براي اداره امور به وجود آورد و در دوره ناصرالدين‌شاه نخستين زمينه‌ها يا بدنه شكل‌گيري نيروي نظامي در ايران شكل گرفت: پليس جنوب، ژاندارمري و غيره. بنابراين رضاشاه وارث حكومتي است كه در درون اين ساختار بزرگ تاريخي بر چرخ لكوموتيو قرار گرفت. ورود و ادغام ايران در نظام جهاني، فشارهاي نظامي بين‌المللي، بي‌نظمي و آشفتگي، كشمكش‌هاي داخلي و رشد شهرنشيني به اين قضيه كمك كرد؛ ظهور تعارضات بين مذهب و سياست و رشد، ضرورت توجه به صنعت و تكنولوژي از ديگر ويژگي‌ها بود. دولت‌هاي مطلقه به دليل شرايط تاريخي و ساختاري شكل گرفتند، در ايران نيز اين شرايط وجود داشته است. دولت‌هاي مطلقه ممكن است قرن‌ها تداوم داشته باشند، در اروپا سيصد سال طول كشيد، هنوز هم در برخي دولت‌هاي مدرن وجود دارد. ورود دولت مدرن به ايران، روسيه و چين با مشكلاتي مواجه بود.
كارويژه دولت مطلقه در ايران عصر پهلوي شباهت‌هاي زيادي به دولت‌هاي مطلقه دارد. حكومت پهلوي اول، نخستين حكومتي است كه بدون برخورداري از پايگاه ويژه‌اي بلكه بر اساس يك پايگاه بروكراتيك به وجود آمد (همانند دولت‌هاي مطلقه اروپا)، از حمايت روشن‌فكران و طبقات نوپا برخوردار بود، به لحاظ كارويژه‌هايش از دولت‌هاي قبل متمايز بود. من با بحث دكتر سينايي مخالف هستم كه رضاشاه نهادسازي نكرد، اتفاقا او خيلي نهادسازي كرد، مثل دادگستري نهادهاي آموزشي ثبت اسناد و احوال، همه از ۱۳۱۰ به بعد شكل گرفت. اگرچه دولت‌هاي مطلقه اجازه شكل‌گيري رقيب نمي‌دادند اما به اعتقاد من بزرگ‌ترين نهادسازي‌ها را در ايران رضاشاه انجام داد. در جهت ملت‌سازي، نخستين بار در تظاهراتي كه در سفارت انگلستان برگزار شد عنوان شد، اما رضاشاه در جهت ملت‌سازي ايران را تبديل به ايران كرد و اين همچنان باقي ماند. اقدامات او تغييرات وسيعي را در ساختار اجتماعي جامعه به وجود آورد، درعين‌حال، در جهت انقباض فضاي سياسي جامعه حركت كرد كه مانع از شكل‌گيري نهادهاي سياسي براي سامان سياسي شد؛ يكسان‌سازي سرزميني، زباني و پوششي كرد كه همه دولت‌هاي مطلقه همين كار را مي‌كنند. تلاش در جهت حذف اقشار سنتي قدرتمند سياسي، مثلا در اروپا، كليسا و روحانيت در دولت‌هاي مطلقه به كناري نهاده شدند، رضاشاه هم تلاش‌هاي زيادي در اين زمينه كرد.

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون