• 1404 پنج‌شنبه 12 تير
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
fhk; whnvhj ایرانول بانک ملی بیمه ملت

30 شماره آخر

  • شماره 3503 -
  • 1395 پنج‌شنبه 26 فروردين

آگامبن درباره كتاب «وضعيت استثنايي» مي‌گويد

حكومت از طريق قانون رو به افول است

 

اولريش رالف در سال ۲۰۰۴ گفت‌وگويي با آگامبن و در رابطه با كتاب وضعيت استثنايي انجام داده است. وضعيت استثنايي به مجموعه‌اي از مقالات و جستارهاي تبارشناختي تعلق دارد كه پس از هوموساكر نوشته شدند و مجموعه‌اي چهارگانه را شكل مي‌دهد. با توجه به محتوا بايد گفت كه كتاب با دو موضوع سروكار دارد. موضوع نخست، مساله‌اي تاريخي است: وضعيت استثنايي يا وضعيت اضطراري تبديل به پارادايم حكومت امروزي شده است. وضعيتي استثنايي كه در اصل به مثابه چيزي غيرعادي تلقي مي‌شده كه بايد تنها براي مدت زمان محدودي اعتبار داشته باشد، دگرگوني تاريخي آن را تبديل به شكل عادي حكومت كرده است. آگامبن در اين رابطه بيان مي‌كند كه قصد داشته است تا پيامدهاي اين دگرگوني را براي دولت/ وضعيت‌هاي مبتني بر دموكراسي‌اي كه در آن زندگي مي‌كنيم نشان دهد. موضوع دوم درباره سرشتي فلسفي است كه با رابطه عجيب قانون و بي‌قانوني، قانون و بي‌هنجاري سروكار دارد. وضعيت استثنايي رابطه‌اي پنهان اما بنيادي را ميان قانون و غياب قانون برقرار مي‌كند. اين فضايي تهي و توخالي است و دقيقا همين فضاي خالي، برسازنده نظام قانوني است.
گوانتانامو و اردوگاه نازي‌ها
آگامبن در ادامه و در رابطه با مقايسه‌اي كه بين اردوگاه كار اجباري نازي‌ها و زندان گوانتانامو در امريكا كرده است چنين مي‌گويد: در مورد چنين اطلاقي، انتشار كتاب آشوويتز من هم اعتراضات مشابهي را برانگيخت. اما من مورخ نيستم. من با پارادايم‌ها كار مي‌كنم. پارادايم چيزي شبيه يك الگو و سرمشق است، يك پديده از لحاظ تاريخي تكين. همان‌طور كه اين پارادايم براي فوكو زندان سراسربين (panopticon) بود، براي من هوموساكر يا Muselmann يا وضعيت استثنايي است. از اين پارادايم براي ساختن گروه بزرگي از پديده‌ها و براي فهم ساختاري تاريخي استفاده مي‌كنم، مجددا مانند فوكو كه «سراسربيني» خود را از زندان سراسربين گسترش داد. اما اين نوع تحليل را نبايد با پژوهشي جامعه‌شناختي اشتباه گرفت. من بيشتر در مورد زنداني‌هاي گوانتانامو صحبت كردم و وضعيت آنها از لحاظ قانوني در واقع قابل مقايسه با وضعيت اردوگاه‌هاي نازي است. بازداشت‌شدگان گوانتانامو، وضعيت زندانيان جنگي را ندارند، گوانتانامويي‌ها مطلقا فاقد منزلت قانوني‌اند. آنها در حال حاضر صرفا منكوب قدرتي جابرانه‌اند؛ هيچ موجوديت قانوني‌اي ندارند. در اردوگاه‌هاي نازي، يهودي‌ها در وهله اول بايد كاملا «مليت‌زدايي» مي‌شدند و محروم مي‌گشتند از تمامي حقوق شهروندي
به‌جا مانده از قوانين نورنبرگ، كه پس از آن به مثابه اتباعي قانوني محو شده بودند.
اين مساله هر سياست امنيتي‌اي است كه از طريق مهار و اداره جريان مي‌يابد. ميشل فوكو در دوره‌اي در سال ۱۹۶۸ در كولژ دو فرانس نشان داد كه امنيت چگونه در قرن ۱۸ تبديل به پارادايم حكومت مي‌شود. براي كسنا، تارگو و ساير سياستمداران فيزيوكرات، امنيت به معناي پيشگيري از قحطي و فجايع نبود، بلكه بدين معنا بود كه اجازه دهند قحطي‌ها و فجايع روي بدهند و آنگاه بتوانند آن فجايع را به مسيري پرمنفعت هدايت كنند. از اين رو فوكو مي‌تواند كه با امنيت، نظم و قانون به مثابه مدلي از حكومت مخالفت كند. اكنون فكر مي‌كنم كه بايد مشخص شده باشد كه هر دوي عوامل- قانون و غياب قانون- و اشكال متناظر حكومت- حكومت از طريق قانون و حكومت از طريق مديريت- بخشي از ساختاري دوگانه يا يك نظام هستند. مي‌كوشم تا متوجه شوم كه چگونه اين نظام كار مي‌كند. مي‌دانيد كه ضرب‌المثلي فرانسوي وجود دارد كه كارل اشميت اغلب آن را نقل قول مي‌كند و بدين معناست: پادشاه سلطنت مي‌كند اما حكومت نمي‌كند.
(Le Roi reigne mail il ne gouverne pas) اين يعني مرز ساختاري دوگانه: سلطنت كردن و حكومت كردن.
آيا زمان قانون به سر رسيده است؟
آگامبن در ادامه اين مصاحبه كه ترجمه آن در سايت فرهنگ امروز منتشر شده است در رابطه با اداره تمام و كمال بشر و نظارت سيبرنتيكي مي‌گويد در نگاه نخست در واقع به نظر مي‌رسد كه حكومت از طريق اداره كردن و مديريت، شكل غالب است در حالي كه حكوت از طريق قانون در دوران افول خود قرار دارد. ما در حال تجربه پيروزي مديريت و اداره كردن غياب نظم هستيم. شما همچنين در آلمان هم مي‌بينيد كه هر دو عناصر نظام با يكديگر همزيستي مي‌كنند و اينكه هر دوي آنها به غايي‌ترين شكل به حركت در‌مي‌آيند تا حدي كه در نهايت به نظر مي‌رسد قطعه قطعه مي‌شوند. امروزه مي‌دانيم كه چگونه ماكزيممي از ناهنجاري و بي‌نظمي مي‌تواند تماما با ماكزيممي از قانونگذاري همزيستي كند.
امر خصوصي
آگامبن در ادامه و در رابطه با مفهوم امر خصوصي بيان مي‌كند: در ابتدا مشخص است كه ما ديگر به‌طور پي در پي نمي‌توانيم ميان آنچه خصوصي و آنچه عمومي است فرق بگذاريم و اينكه هر دو سويه تقابل كلاسيك به نظر مي‌رسد كه واقعيت‌شان را از دست مي‌دهند و اردوگاه بازداشت در گوانتانامو به تمام معنا مكان اين امكان ناپذيري است. وضعيت استثنايي به‌طور قابل توجهي بستگي به خنثي‌سازي اين تمايز دارد. با اين وجود، فكر مي‌كنم كه اين مفهوم همچنان جالب توجه است. صرفا به كثرت سازمان‌ها و فعاليت‌هايي بينديشيد كه در ايالات متحده در حال حاضر وجود دارند و وقف مراقبت و دفاع از
«امور شخصي» هستند و مي‌كوشند آنچه به درون اين حيطه تعلق دارد و آنچه ندارد را معين كنند. هوموساكر قرار بود كه در مجموع چهار مجلد داشته باشد. آخرين و جالب‌ترين مجلد براي من وقف بحث تاريخي نخواهد شد. تمايل دارم كه روي مفاهيم اشكال زندگي و سبك‌هاي زندگي كار كنم. چيزي كه من شكل‌زندگي (form-of-life) مي‌نامم حياتي است كه هرگز نمي‌تواند جداي از شكل خود باشد، حياتي كه در آن، هرگز امكان ندارد چيزي را به‌مثابه حيات برهنه (از آن) مجزا كرد. در اينجا هم مفهوم امر «خصوصي» تاثيرگذار مي‌شود.
به تعبير رالف، آگامبن در اين نقطه مجددا به وضوح به فوكو يا شايد رولان بارت، كسي كه يكي از سخنراني‌هاي متاخر خود را به موضوع زندگي دسته‌جمعي
(vivre ensemble) اختصاص داد، مي‌پيوندد. وي ضمن تاييد اين نكته اضافه مي‌كند كه: اما فوكو زماني كه اين ايده را داشت در تاريخ به يوناني‌ها و رومي‌ها بازگشت. هنگامي كه شما روي اين موضوع كار مي‌كنيد ناگهان زير پاي‌تان خالي مي‌شود و در اينجا به‌وضوح متوجه مي‌شويد كه ما هيچ‌گونه دسترسي به زمان حال و امر بي‌واسطه نداريم مگر از طريق آنچه فوكو باستان‌شناسي ناميد. اما كيفيت يك باستان‌شناسي، كه ابژه آن شكل-زندگي، يعني يك تجربه زندگي بي‌واسطه است را نمي‌توان به راحتي به زبان آورد.
زندگي به مثابه اثر هنري
اين ايده كه يك فرد بايد زندگي خود را تبديل به اثري هنري كند امروزه اغلب به فوكو و ايده او در مورد مراقبت از نفس (care of the self) نسبت داده مي‌شود. پي ير هادو، مورخ بزرگ فلسفه باستان، فوكو را سرزنش كرد مبني بر اينكه مراقبت از نفسِ متعلق به فلاسفه باستان، به معناي ساختن زندگي به مثابه اثري هنري نبود، بلكه در مقابل، نوعي مصادره نفس بود. آنچه هادو نمي‌تواند متوجه شود اين است كه براي فوكو، هر دو چيز كاملا همسان هستند. بايد نقد فوكو در مورد انگاره مولف و مردود شمردن تاليف را از جانب وي به خاطر آوريد. در اين معنا، زندگي فلسفي يا يك زندگي خوب و زيبا چيز ديگري است: هنگامي كه زندگي شما تبديل به اثري هنري مي‌شود، شما علت آن نيستيد. يعني در اين نقطه، شما زندگي و خودتان را به مثابه چيزي «انديشيده شده» احساس مي‌كنيد، اما سوژه يا مولف، ديگر آنجا نيست. ساختن زندگي با آنچه فوكو با عنوان «از دست دادن نفس» به آن اشاره كرد، مصادف مي‌شود و اين همچنين ايده نيچه در مورد اثر هنري بدون هنرمند است. آگامبن در ادامه در رابطه با جايگاه نيچه بيان مي‌كند كه؛ نيچه براي من هم حايز اهميت بود. اما موضع من بيش از آن به بنيامين نزديك است كه مي‌گفت بازگشت جاويدان مانند تنبيه شاگردان در مدرسه است، با اين حكم كه شاگرد خاطي بايد يك جمله را هزاران بار تكرار كند.

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون