نفس خروس بگرفت
سيد علي ميرفتاح/ يعني واقعا وقتي شما «برآستان جانان» گوش ميدهيد يا مثلا «شب، سكوت، كوير» را ميشنويد، ياد 88 و اتفاقات سياسي و مواضع درست و غلط و سكوت نخبگان و موضوعاتي از اين قبيل ميافتيد؟ «داري پير ميشي و خبر نداري» افتخاري را كه ميشنويد ياد احمدينژاد و جشن زودهنگام ميدان ولي عصر ميافتيد؟ برادران وفايي خيلي قبلتر از اينكه «تلفن ميزنم جواب نميدي چرا نير» را بخوانند، سنتيخوان بودند و مجلس ختم ميرفتند و دم ميگرفتند، اما «ساقي امشب»شان چيزي جز ساقي امشب نيست و چيزي هم جز ساقي امشب را به ياد نميآورد و تداعي نميكند. هنرمندان بطور اعم و خوانندگان بطور اخص وقتي آواز و تصنيف ميخوانند ما را به چيزي غير از آواز و تصنيف ارجاع نميدهند. يعني مثلا وقتي «ضيافتهاي عاشق را»ي برادر اقبالي را ميشنويم ياد زندان و مواد مخدر و اِناي و بنياد آينه و از اين قبيل نميافتيم. اصولا قشنگي موسيقي و هنر خواننده و نوازنده به همين است كه ما را از اين دنياي روزمره ميكنند و به درون شعر و ترانه ميبرند و امكان تجربهيي را برايمان فراهم ميآورند كه توضيح و تشريحش سخت است. هنرمندان هم مثل بقيه مردم نظريه سياسي دارند و بسته به حال و اوضاعشان در خيلي از امور وارد ميشوند و اظهارنظر ميكنند اما اثر هنري مستقل از اين سليقهها و نظريهها و غيره است. در جوانيِ من صداي عبدالباسط خيلي رواج داشت و مسلمان و غير مسلمان تكوير و حمد و مريمش را كه ميشنيدند حالي به حالي ميشدند و از نظر روحي يك جور تعالي خاصي برايشان اتفاق ميافتاد. شخصا هنوز هم با وجود اين همه تكرار بيرويه صداي ملكوتي اين قاري مصري، وقتي قرائتش را ميشنوم از خود بيخود ميشوم و ميخواهم قفس تن بشكنم وروحم را پرواز دهم. يادم هست در محله مان يك فضول بيخاصيت ايرادگير داشتيم كه تا صداي عبدالباسط را ميشنيد خبرهاي دروغ از چنتهاش درمي آورد و عين كعبالاحبار خود را وارد و همه كاره نشان ميداد كه اين قاري دخترش هنرپيشه مبتذل است و خودش هم كارچاقكن صهيونيسم است و از اين مزخرفات و لاطائلات. آن موقع عقلم نميرسيد كه اثر هنري از موثر و مولفش منتزع است و اين دو را نبايد خيلي به هم ربط داد اما هر طوري بود با ادبيات آن روزگارم حالياش كردم كه در حال خوش ما فضولي نكند و خرمگس معركه نشود و مانع حالت خوش و ارتجالي ما نشود. ما با سياستمدار كه سر و كار نداريم، با هنرمندي سر و كار داريم كه بلد است فراتر از شخصيتش براي ما عالمي بسازد و ما را از اين دنياي نكبت و آلودگيهاي سياسي و دلشورههاي دنيايي منتزع كند و ببردمان به يك جايي كه دقيقا نميدانيم كجاست. شجريان را دست كم نگيريم. ما بيش از آنچه فكر كنيم ممنون و مديون او هستيم. «رو سر بنه به باليناش» را گوش بدهيد ببينيد چطور شما را با خودش در تجربه معنوي ملاي روم شريك ميكند. «سر آن ندارد امشب كه برآيد آفتابي» را بشنويد ببينيد چطور نفس خروس ميگيرد كه نوبتي بخواند؟ خدا نكند كه همه بلبلان بميرند و نماند جز غرابي... ما چقدر حال خوشمان را مديون اين بلبل خوش الحانيم؟ بگذاريد يك حرفي بزنم كه ختم كلام باشد. اگر شجريان نبود بعيد بود ادبيات و شعر كلاسيك ما تا اين حد زنده بماند. ارزش و اعتبار ادبيات فارسي را موكول به آوازخواني شجريان نميكنم اما از حق نگذريم كه خدمتي كه اين خراساني به سعدي و حافظ كرده، حتي در بين اديبان، بينظير است. مقام و منزلت فروزانفر و خانلري و بهار و قزويني و غني و مينوي سرجايش محفوظ. كسي جاي ايشان را نميگيرد اما شجريان را هم دستكم نگيريم كه بعد از انقلاب كاري بس عظيم و سترگ كرد و مستحق پاداش است نه عيبجويي و طعنه و گير سهپيچ. با نماينده مجلس كه طرف نيستيد اين طور با ذره بين به حرف و زندگياش افتادهايد. شما را چهارتاآدم، پدربيامرزيتان ميگويند، چنان دچار عُجب ميشويد كه خدا را با ملاحظه بنده ميشويد، حال آنكه اين مرد بزرگ سالها ربناي دم افطارش حالمان را خوش كرده و قلبمان را رقيق كرده و روحمان را شايسته رحمت حق كرده. نظيرش كيست كه ربنايش آدم را از اين زمين خاكي كنده باشد و به آسمان برده باشد و سرحالش آورده باشد؟ آيا او شريك ثوابهاي دم افطار ما نبوده؟ حالا گيرم موضعي گرفته كه 180 درجه با ما مخالف بوده. بوده كه بوده؟ اينقدر عيب جويي و نمامي نكنيد. به قول سعدي «هنرمند نشنيدهام عيبجوي». ضمن اينكه او در كنسرت و آلبومش حافظ و سعدي قرار است بخواند، فوقش اخوان و سايه، بيانيه سياسي كه قرائت نميكند و «صحيح است، صحيح است» از مخاطبش نميگيرد. در مورد وزرا و وكلا و روسا هر چقدر دلتان خواست سخت بگيريد و مو از ماست بكشيد و خط قرمزشان را پهن و نازك كنيد. اما با هنرمند، به خصوص با سياوش آواز ايران رسمش نيست، كار خوبي هم نيست كه گوش ملت را از لحن داوودياش محروم كنيد. ملت شجريان نشنوند كه چه بشنود؟