آدرسي نادرست به نام توني بلر
روزنامه اعتماد
شوراي نويسندگان
اين گزاره كه حكومت استالين، رژيمي بسيار فردي و مستبدانه بود، به عنوان گزارهاي قطعي پذيرفته شده است، به همين دليل ميگويند وقتي كه خروشچف در كنگره بيستم حزب كمونيست و پس از مرگ استالين سياههاي از جنايات او را ميشمرد، يك نفر با صدايي به نسبت بلند پرسيد كه آن زمان خودت كجا بودي؟ سوال درستي بود، چون او در زمان استالين عضو كميته مركزي حزب كمونيست بود و بايد مسووليت خود را در آن جريانات روشن ميكرد. ولي خروشچف در جواب گفت، كي بود سوال كرد؟ سوالكننده كه ترسيده بود، ساكت شد و در ادامه هيچ چيز نگفت. خروشچف سپس گفت آنجايي كه تو الان هستي! شايد بتوان اين منطق را درباره اتحاد جماهير شوروي دوره استالين پذيرفت، ولي آيا در دوره توني بلر و دموكراسي پارلماني بريتانيا در ابتداي قرن بيستم هم ميتوانيم از اين منطق استفاده كنيم؟
قضيه از اين قرار است كه پس از گذشت 13 سال از حمله به عراق، گزارش چليكات درباره دخالت بريتانيا در جنگ عليه عراق منتشر شد. اين گزارش كه حدود هزار صفحه و با بيش از 150 هزار برگ اسناد دولتي است، بنيان تصميم توني بلر را در سال 2003 براي همراهي با اقدام جرج بوش به صورت ريشهاي زيرا سوال ميبرد. هم از لحاظ حقوقي و هم از لحاظ سياسي و اخلاقي. در نتيجه بريتانياييها يكصدا به دفاع از اين گزارش برخاستهاند، حتي جرمي كوربين رييس حزب كارگر كه همحزبي توني بلر و در واقع جانشين او در اين حزب است بهشدت عليه توني بلر و تصميم او براي دخالت در جنگ عليه عراق سخنراني كرده است. صداي خانوادههاي قربانيان جنگ در بريتانيا نيز در حال بلند شدن است. بر اساس اين گزارش حتي ميتوان عليه توني بلر اقدام حقوقي نمود و او را متهم به جنايت عليه بشريت كرد. در حال حاضر فشار شديدي به توني بلر وارد ميشود، بنابر اين اگر فرداي روزگار شنيديم كه او خودكشي كرده، چندان نبايد از اين رويداد تعجب كنيم. چرا كه وي از اوج محبوبيت به حضيض نفرت رسيده و در عرصه سياست و جامعه بريتانيا يكه و تنها مانده است. او حتي مجبور شده كه بگويد مسووليت اين اشتباه را ميپذيرد، ولي معلوم نيست كه پذيرش مسووليت يعني چه؟ چه فرقي دارد با وقتي كه اين مسووليت را نپذيرد؟ او كماكان بدترين استدلال ممكن را در دفاع از اين تهاجم به كار ميبرد. استدلالي كه موبهمو مشابه استدلال جرج بوش است و به ظاهر اين استدلال را نيز از او به عاريه گرفته است چرا كه ميگويد «جهان بدون صدام جاي بهتري است»، ولي توجه ندارد كه حمله به عراق با استدلال ديگري انجام شد.
به علاوه جهان بدون صدام ميتوانست جاي بهتري باشد، مشروط بر اينكه جاي آن را القاعده و داعش نميگرفت.
مشكلي كه در خصوص برخورد با توني بلر وجود دارد، اين است كه توني بلر را مثل يك حاكم مستبد همچون استالين تصور ميكنند كه تمام تصميمات را به تنهايي و بدون جلب موافقت هيچكس ديگري گرفته است. ولي هيچكس نميپرسد كه پارلمان و اعضاي حزب او در اين ميان چه نقشي داشتهاند؟ نهادهاي مدني چه كاره بودهاند؟ مطبوعات و نويسندگان چه موضعي داشتند؟ و از همه مهمتر اينكه دخالت در جنگ در سال 2003 انجام شد، در حالي كه توني بلر در سال 2005 با راي بالايي و براي بار سوم او و حزب متبوعش از مردم رأي گرفتند و پيروز شدند، و همچنان اكثريت مطلق را در پارلمان بريتانيا داشتند. پس مسووليت را نميتوان به تنهايي متوجه توني بلر كرد، هرچند او نقش اول را در اين بازي ايفا كرده باشد. در واقع اكثريت جامعه بريتانيا اكنون كه جنگ با شكست مواجه شده و زمين سوختهاي را برجاي گذاشته و حتي عوارض آن را در متروي لندن و مادريد و پاريس يا در سيل مهاجران روانه غرب ميبينند، ميخواهند همه كاسه و كوزهها را بر سر توني بلر بشكنند.
مساله اصلي اين است كه اگر دموكراسي نوع رژيمي است كه اجازه نميدهد چنين تصميمات نابخردانه و حتي احمقانهاي و براساس بندوبست پشت پرده اتخاذ شود، چگونه چنين تصميمي در دو كشور اصلي و مركز دموكراسي اتخاذ شد؟ چرا و تحت چه فرآيندي جهان غرب و دموكراسي آن را توانستند پشت يك دروغ آشكار بسيج كنند و يك جنگ احمقانه را راه بيندازند؟ حتي اگر همه تقصيرات را متوجه بوش و بلر بدانيم، باز هم بايد پاسخ گفت كه اين چه دموكراسي است كه افراد به صفت فردي خود توانستهاند همه را فريب دهند و با تكيه بر يك گزاره دروغ، بدترين تصميمات را بگيرند و ديگران هم به صورت كوركورانه از آنان تبعيت كردهاند؟
متاسفانه بايد گفت كه اگر شرارههاي اين آتش ايجاد شده در منطقه خاورميانه، به غرب نميرسيد و امروز با بحران پناهندگان يا تروريسم مواجه نبودند، يا فرزندانشان كشته نميشدند، احتمال كمي وجود داشت كسي دلش براي وضع موجود خاورميانه بسوزد و گريبان توني بلر يا بوش را بگيرد. اين است وضعيت نظام بينالملل.