• ۱۴۰۳ شنبه ۱ ارديبهشت
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
صفحه ویژه

30 شماره آخر

  • شماره 3603 -
  • ۱۳۹۵ پنج شنبه ۲۸ مرداد

فقر خنده

نگار مفيد

اينجا ايران است، يعني كشوري با جمعيت جوان و شوخ و شنگ، عاشق ورزش و اتفاق‌هاي حاشيه‌اي ورزشي، عاشق سيخونك زدن و متلك انداختن، عاشق تمام تفريح‌هاي ممكن و شدني، شيفته راز جواني‌اش؛ اعتراض. حالا چه در كوچه و خيابان باشد، چه در دنياي مجازي. اينجا ايران است و جوان‌هايش مجبورند سر خود را جايي خارج از باشگاه‌هاي ورزشي گرم كنند، براي همين است كه دمدماي مسابقه‌هاي مهم، شور و هيجان به زندگي‌شان برمي‌گردد. وقتي‌ مي‌شود با يك بسته پفك و سه بسته چيپس يك مهماني فوتبال‌بيني راه انداخت، يا زماني كه مي‌شود دل به دل مسابقه‌هاي فوتبال يورو داد و بحث كرد و شوخي كرد و حرفي غير از سياست زد، هر كسي كه باشد از آن استقبال مي‌كند. المپيك كه جاي خود دارد، همه را پاي تلويزيون مي‌نشاند، هر كسي به يك ورزش علاقه دارد ديگر، وزنه‌برداري نشد، شمشيرزني، شمشيرزني نشد تكنواندو، نشد واليبال، نشد كشتي فرنگي. اما فرصتي است براي مقابله با جو سياست‌زده. فرصتي براي فكر نكردن به احتمال ورود احمدي‌نژاد به انتخابات رياست‌جمهوري، براي فكر نكردن به آينده‌اي كه سياست تمام قواعدش را تعيين مي‌كند.

اما اينجا ايران است و تمام اتفاق‌هاي ورزشي‌اش نيز به سياست گره مي‌خورد، آدم‌ها مي‌دانند كه كدام فدراسيون براي فرستادن مربي به المپيك اين پا و آن پا كرده، مي‌دانند سياستگذاري‌هاي ورزشي نيز كم از سياستگذاري كلان كشور ندارد. مي‌بينند كه در فوتبال كشور چه اتفاقي مي‌افتد، مي‌بينند كه باشگاه ورزشي زنان منحل مي‌شود و هيچ‌كدام از مسوولان كشور حرفي نمي‌زنند. مي‌بينند كه حق خورده مي‌شود و كاري از دست‌شان برنمي‌آيد و حرف‌شان جايي شنيده نمي‌شود. مي‌بينند و به حكم شبكه‌هاي اجتماعي، كسي هم نيست كه براي‌شان تحليلي بيشتر ارايه دهد و كسي هم نيست تا دروازه‌باني خبرهاي‌شان را انجام دهد و براي‌شان واقعيت را از حقيقت جدا كند و شايعه را از دروغ متفاوت نشان دهد. مي‌بينند و خشم ديده‌هاي‌شان را به زبان شوخي به زبان مي‌آورند. سعي مي‌كنند با هر ترفندي كه شده، خودشان را از زير بار اين فشار رها كنند. به همين خاطر است كه براي آن مربي كه به الم‍پيك نرفت، فدراسيون را مقصر مي‌دانند و آنقدر در زندگي روزمره فشار وارد مي‌كنند كه دولت مجبور شود راسا وارد داستان شود و مربي را به الم‍پيك بفرستد، نوشداروي پس از مرگ سهراب، حضور ديرهنگام مربي. يعني مربي به سالن پا مي‌گذارد، اما نه براي نشان دادن راه و چاه، براي دلداري دادن به ورزشكارش. يك‌جا، مثل همين داستان مربي ورزشي خشم پاسخ درستي دريافت مي‌كند و آرام مي‌گيرد و شوخي‌هايش به افتخار ختم مي‌شود و هم‌دستي جواب مي‌گيرد. يك‌بار هم نه، مي‌شود فحش و ناسزا به ورزشكار بخت‌برگشته، مي‌شود انتقام از داوري، مي‌شود هك يك وب‌سايت و توهين به يك قشر. مي‌شود بي‌آبرويي در دنياي واقعي. چه بسا هم كه اصلا هك وب‌سايت فدراسيون وزنه‌برداري كار هكرهاي ايراني نباشد، اما مگر مي‌شود باور كرد؟ مثل مجرم سابقه‌دار كه با هر جرم و اتهامي نخستين مظنون به حساب مي‌آيد. چاره چيست ديگر، اين رسم جهان است.

با اين وجود وقتي از جوان ايراني حرف مي‌زنيم، از انباشت خشم و اعتراضي صحبت مي‌كنيم كه هيچ‌كس به آن پاسخ روشن نمي‌دهد. هيچ‌كس برايش دليل و مدرك رو نمي‌كند. مي‌بيند اما جواب نمي‌شنود. مي‌بيند اما تحليل را نمي‌خواند، يا اگر بخواند باورش نمي‌كند. در مواجهه با اتفاق‌هايي از اين دست، راهي نمي‌بيند الا آنكه خودش دست به كار شود. اعتماد نمي‌كند به سيستم و باورش نمي‌شود كه كاري از دست آنها برمي‌آيد. اگر سيستم حواسش به اين چيزها بود، چرا مربي را با تاخير روانه مي‌كنند؟ چرا به محض رسيدن خبر، مسوولان تكذيبش نمي‌كنند؟ چرا بايد پاي اعتراض به ميان بيايد تا نتيجه حاصل شود؟ پس به هر راهي متوسل مي‌شود. اول خنده‌هايش را در شبكه‌هاي مجازي به اشتراك مي‌گذارد، بعد انتقادش را با هشتگ نام ورزشكار در صفحه اينستاگرام نشان مي‌دهد و در نهايت، همه‌مان مي‌دانيم ديگر، همان مي‌شود كه همه‌مان مي‌دانيم. حالا اين خشم از هر چه كه مي‌خواهد باشد، اگر اعتراض است و اگر سكوت، اگر بي‌هويتي است يا اگر حضور ناگهاني تكنولوژي، به هر حال جا دارد كه خودش را بروز دهد و از دل اين بروز ابراز وجودي هم بكند. دست خودش نيست ديگر، اشك‌هاي محمد بنا را كه مي‌بيند، نااميد مي‌شود، ته دلش مي‌گيرد براي مردي كه اين همه مدت از جان و دل براي تيم‌ملي كشتي‌فرنگي مايه گذاشت اما بي‌نتيجه، بي‌نتيجه. اتفاقي كه براي بهداد سليمي مي‌افتد، آتش زير خاكستر است. جرقه مي‌زند و روشن مي‌كند همه‌چيز را. انتقام محمد بنا را از فدراسيون وزنه‌برداري مي‌گيرد، انتقام طلاي سوم را از تمام آنها كه مي‌خواهند او را پايين بياورند و خواسته‌هايش را نبينند.

كسي پاسخ روشن و واضح و غيرسياسي نمي‌دهد، اگر هم حرفي زده مي‌شود دلداري‌هاي سطحي است. مي‌گويند اگر نتايج ايران در المپيك تا اين اندازه ضعيف بود، به اين خاطر است كه ما در رشته‌هاي ديگر مدعي نبوديم. به همين خاطر است كه روز نااميدي ايران در روز سه‌شنبه رقم مي‌خورد. ايران در دو رشته ورزشي كه مدعي است، از بالاي كوه به دره پرت مي‌شود و كسي نيست كه پاسخي روشن و واضح بدهد. پس عكس حضور رييس فدراسيون جهاني پشت سر داوران پيش از مسابقه بهداد سليمي دست به دست مي‌شود و آتش زير خاكستر، انتقام در ساعت ۱۲، خنده در ساعت ۴و در نهايت نيز اخطار. اما چه كسي يادش مي‌ماند؟ براي اين جوان‌هاي غرق در لذت دنياي مجازي، ارزش افزوده‌اي به نام هم‌دستي وجود دارد، هم‌دستي به نفع يك نتيجه مشترك، هم‌دستي به نفع شادماني، هم‌دستي براي اعتراض.

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون