گفتوگوي «اعتماد» با پدر دختر 3 سالهاي كه 14 روز گم شده بود
هنوز باورمان نشده زهرا پيدا شده است
اعتماد
زهرا، دختري سه ساله كه 23 آبان امسال، همراه مادرش به بازار شهرك عبدل آباد تهران رفته بود اما در يك لحظه ناپديد شد، پس از 14 روز از سوي يكي از اهالي محله «مرتضي گرد» تهران در كنار يك كوچه، بدون اينكه كفشي پايش باشد، پيدا شد. در حالي كه تحقيقات پليس براي مشخص شدن راز اين ناپديد شدن همچنان ادامه دارد، پدر زهرا به «اعتماد» ميگويد با اينكه دخترش هيچ حرفي از حادثه نميزند و كسي نميداند كه او در تمام اين مدت چطور زندگي كرده است اما «رفتارهايي از خود نشان ميدهد كه انگار افرادي او را در جاي نامناسبي نگه داشتهاند. » آنها براي پيدا كردن دخترشان، بنرهاي متعددي در مناطق مختلف شهر نصب كرده بودند و هر روز افراد زيادي با آنها تماس ميگرفتند و نشانيهاي مختلفي از دختر گمشده ميدادند اما هيچكدام از آنها «زهرا» نبود. چند روز پس از حادثه، پدر و مادر زهرا هنوز باور نكردهاند كه دخترشان پيدا شده و خواب دزديده شدن او را ميبينند.
حادثه چگونه اتفاق افتاد؟
14 روز پيش، همسرم، زهرا را برداشت و همراه مادر و دختر برادرزنم به يكشنبه بازار در شهرك احمديه عبدل آباد رفت. آنجا كيكي براي دخترم خريد و در حالي كه دستش را گرفته بود، مشغول تماشاي اجناس مغازهها شد. يك لحظه دست زهرا را رها كرد كه برود قيمت بپرسد اما وقتي برگشت، دخترمان نبود. مدتي همراه چند نفر ديگر دنبالش گشتند اما وقتي پيدايش نكردند به من زنگ زدند. خودم را كه رساندم ديدم همسرم گريه ميكند. همه جا را دنبالش گشتم، پاركها، مغازهها. فكر كردم شايد پيش فروشندهها باشد اما نبود. زنگ زدم 110 و بعد هم كه در دادسرا براي پيدا كردنش پرونده باز كردند.
از شرايط خانه و خانواده در نبود زهرا بگوييد؟
ما همين يك دختر را داريم. تمام مدتي كه گم شده بود، به اندازه يك عمر براي ما گذشت. مادرش گريه ميكرد، خودم هم دايم خوابش را ميديدم.
فكر ميكرديد او را دزديده باشند؟
اول تصور ميكردم خانوادهاي او را پيدا كردهاند و شماره ما را ندارند كه تماس بگيرند اما كم كم از پيدا كردنش نااميد شدم. تمام شيرخوارگاهها و مراكز بهزيستي را هم گشته بوديم.
فكر ميكرديد ممكن است در حادثهاي جانباخته باشد؟
نه؛ چنين حسي نداشتم، ميدانستم زنده است.
براي پيدا كردن زهرا، در سطح شهر هم بنر زده بوديد؟
بله، همان روزي كه گم شد بنرها را سفارش داديم و جاهاي مختلف شهر نصب كرديم. در روزنامه و فضاي مجازي هم آگهي داديم. گفتيم هركسي پيدايش كند، مژدگاني ميدهيم.
شده بود كسي تماس بگيرد و نشاني دخترتان را بدهد؟
خيليها زنگ ميزدند. ميگفتند دختري شبيه زهرا را ديدهاند كه مثلا سركوچه ايستاده و گريه ميكند. ما سريع خودمان را ميرسانديم اما ميديديم اصلا دختري آنجا نيست. يك بار هم يك نفر از شيراز زنگ زده بود.
كسي براي اخاذي با شما تماس گرفته بود؟
فقط يك نفر زنگ زده بود. ميگفت 86 هزار تومان بده تا جاي دخترت را نشانت بدهم. كمي كه با او حرف زدم فهميدم مسالهاش چيز ديگري است.
چطور از پيدا شدن زهرا با خبر شديد؟
آن روز من آنقدر نااميد شده بودم كه تصميم گرفتم به مشهد بروم و از آقا امام رضا (ع) ياري بطلبم. سه ساعت از حركت اتوبوس گذشته بود كه مامور كلانتري عوارضي قم با من تماس گرفت و گفت دخترت پيدا شده است.
يك بنده خدايي او را سركوچهاي ديده بود كه گريه ميكرد. يك جوراب و شلوار پايش بود و كفش هم نداشت. زنگ زده بود 110 و آنها هم ما را خبر كردند.
با چه حسي به تهران برگشتيد؟
وقتي فهميدم زهرا پيدا شده ديگر برنگشتم و به حرم امام رضا (ع) براي پابوسي رفتم و فرداي آن روز با هواپيما برگشتم.
ميتوانيد لحظهاي كه زهرا را بعد از 14 روز ديديد توصيف كنيد؟
(با خنده) همسرم دخترم را آورده بود خانه. تا رسيدم، زهرا پريد بغلم. گفت بابا آمد، بابا آمد. خيلي همزبان باز كرده بود.
شرايطش چطور است؟ از حادثه حرفي ميزند؟
با عروسكهايش بازي ميكند. همه را هم ميشناسد اما از حادثه حرفي نميزند. صداي گوسفند از خودش در ميآورد، انگار كه در اين مدت در طويله او را نگه داشتهاند. يا خيلي وقتها انگشتانش را جلوي دهانش ميگيرد، انگار كه ترساندنش.
نتيجه تحقيقات پليس به كجا رسيده؟
فعلا چيزي به ما نگفتهاند اما من پيگير شكايتم هستم. بايد مشخص شود در اين مدت، چه كسي دخترم را برده بود.
كسي كه زهرا را پيدا كرد، ديدهايد؟
خودم نه، قرار است بروم خانهشان.
مژدگاني خواسته است؟
نه؛ پشت تلفن گفت چيزي نميخواهد.