از استعاره تا رويا
زندگي در جهان استعارهها
استعاره (metaphor) از مفاهيم كليدي است كه در سده بيستم خيلي زود از حوزه نقد ادبي فراتر رفت و در كنار مباحث مرتبط با زبان در كانون مباحث فلسفي قرار گرفت. جالب است كه اين مفهوم بنيادين در دو حوزه به ظاهر منفك فلسفه قارهاي و فلسفه تحليلي به يك ميزان اهميت يافت. از ساختارگرايان و پساساختارگرايان تا روانكاوان جديد به مفهوم استعاره توجه ويژهاي نشان دادند. بگذريم كه فيلسوفان زبان و زبانشناسان بزرگي چون جورج ليكاف نيز به اين مفهوم توجه ويژهاي نشان دادهاند. «در استعارههاست كه هستيم» سومين اثر تاليفي مريم قهرماني است كه به تازگي از سوي نشر نويسه منتشر شده است و به مفهوم استعاره توجه خاصي دارد. اين اثر از منظر نيچهاي به مساله استعاره و نسبت آن با انسانگي پرداخته و اين مباحث را در نگاه لكان به هستي (Being) در تقابل با وجود
(Existence) پي گرفته است. لكان، وجود و بودگي را عاري از معنا و شكل ميبيند و هستيمندي انسان را در معنامندي و زبانمندي او و در گسستگي او از واقع ميجويد. نيچه و لكان هر دو انسانگي را ناشي از به سر بردن در زبان ميشناسند و خروج از زبان و دسترسي به واقع را براي هستنده انساني ناممكن تلقي ميكنند. شرح اين ناممكني و جذبناپذيري واقع در فصلي از كتاب با شواهدي از جهان كوانتومي ارايه ميشود. در اين فصل دلايل شكست زبان و نابسندگي آن در به بيان درآوردن چيزها به بحث گذاشته ميشود. فصل پاياني كتاب، به ارايه شواهدي از داستان استعارهمندي انسان از گذشته تاكنون پرداخته و اين روند را در عرصههاي «رويا»، «بازي» و «هنر» پي ميگيرد.
سياست و اجتماع در آينه سينماي فرهادي
تحولات سياسي و اجتماعي يك جامعه را به شيوههاي مختلفي ميتوان رصد و تحليل كرد. راه سادهتر و صد البته شايع و رايج بازخواني اصل وقايع از طريق رسانهها و خواندن تحليلهايي است كه كارشناسان سياسي ارايه ميكنند. اين نگاه سرراست به اصل وقايعي كه به ظاهر در توالي زماني رخ ميدهند، اگرچه دم دستيترين راه است، اما بدون شك به دليل يك جانبه بودن بسياري از ابعاد و سويههاي ديگر موضوع را نميتواند در نظر آورد و از نمايش لايههاي پيچدرپيچ اين وقايع ناتوان است. در چنين شرايطي است كه هنر اصيل به مثابه بازتابنده تاثير تحولات در ناخودآگاه فردي و جمعي كنشگران يك جامعه ميتواند سويههاي ناديدهتري را آشكار سازد. سينما به عنوان هنر پيشروي زمانه ما به دليل در اختيار داشتن امكانات بياني گستردهتر و ارتباط فراگيرتر با مخاطبان در اين زمينه موفقتر از ساير رسانههاي هنري ميتواند عمل كند، به خصوص اگر فيلمساز هنرمندي دغدغهمند باشد كه نسبت به محيط پيراموني خود نه فقط منفعل نباشد، بلكه بكوشد متعمدانه تحولات سياسي، اجتماعي و فرهنگي جامعه را در آثار خود بازتاب دهد. اصغر فرهادي، فيلمساز معاصر ايراني بيترديد چنين هنرمندي است كتاب تروما نوشته مشترك سيد مجيد حسيني و زانيار ابراهيمي كه به تازگي در مجموعه علوم اجتماعي نشر ثالث منتشر شده است، ميكوشد نگاهي نقادانه به تحولات فرهنگي- سياسي ايران بين سالهاي 1388 تا 1394 از منظر سينماي اصغر فرهادي ارايه كند. نويسندگان معتقدند سينماي فرهادي واقعهاي دردآور در گذشته (تروما) را روايت ميكنند و از اين رو كوشيدهاند گفتوگويي ميان سه فيلم فرهادي و بستر سياسي-اجتماعي آنها برقرار كنند.