سالي كه نكوست؛ در حاشيه يك بيانيه
فارغ از اين نكته بيانيه آقاي رييسي نيز نشان داد كه تا رسيدن به يك متني كه واجد پختگي سياسي باشد راه درازي در پيش است. ايشان ابتدا پرسشي را از طرف مردم به اين صورت طرح ميكند كه: «مردم ميپرسند با وجود اين همه منابع سرشار و سرزمين پرنعمت، استعدادهاي متراكم انساني و رهنمودهاي روشن رهبر عزيز انقلاب؛ چرا وضع كشور چنين است و چرا ظرفيت مجموعههاي داخلي به جاي هم افزايي براي حل مسائل كشور، صرف خنثيسازي يكديگر و رقابتهاي تخريبي ميشود؟» سپس در حالي كه خواننده منتظر دريافت پاسخ است به يكباره با اين اقرار مواجه ميشود كه گوينده خودش نيز دو دهه در سطح مديريت كلان همين نظام بوده است. سپس مينويسد كه به دليل همين حضور «نسبت به ريشههاي مسائل كشور و گرفتاريهاي مردم آگاهي و اشراف يافتهام» در حالي كه افراد وقتي در مديريت كلان يك جامعه قرار ميگيرند بايد آن را اصلاح كنند و اگر اين كار در دستگاه قضايي كه ايشان سالهاي سال در سطوح بالاي آن بودند، به درستي انجام ميشد، طبعا مشكل چنداني در كشور باقي نميماند. ولي مساله مهمتر اين است كه چرا تاكنون هيچگاه نظرات اصلاحي و مديريتي خود را در سطح عمومي طرح نكردهاند؟ وظيفه هر شهروند به ويژه صاحبان قدرت است كه يافتههاي خود را براي اطلاع عموم و تاثيرگذاري بر جامعه منتشر كند، در حالي كه تاكنون حتي يك يا چند مطلب جدي درباره مسائل كشور و راهحل آنها از ايشان منتشر نشده است. تغيير مديريت دولتي راهحل نيست، بلكه راهحل چيز ديگري است كه اگر آن راه پذيرفته شد، آنگاه دولت را مطابق خواست گوينده براي تحقق آن خواست و برنامه تغيير ميدهند. به نظر ميرسد كه سال سياست اصولگرايي از بهارش پيداست.