• ۱۴۰۳ دوشنبه ۱۷ ارديبهشت
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
صفحه ویژه

30 شماره آخر

  • شماره 3795 -
  • ۱۳۹۶ دوشنبه ۱۱ ارديبهشت

اصولگرایان و سردرگمی انتخاباتی

علي شكوهي

اصلاح‌طلبان دو مقطع مهم تاریخ دو دهه اخیر کشورمان را نصب‌العین قرار داده‌اند و تجربه آن دو مقطع را همیشه مدنظر دارند. اول، سال 84 که تعداد زیادی از نامزدهای اصلاح‌طلب و اعتدال‌گرا با یکدیگر رقابت کردند و در نتیجه یک اصولگرا آن هم از نوع احمدی‌نژادی‌اش برنده رقابت انتخابات ریاست‌جمهوری شد در حالی که با کمی از خودگذشتگی – مثلا با حاضر نشدن دکتر معین در صحنه رقابت بعد از صدور حکم حکومتی – می‌شد از این واقعه تلخ جلوگیری کرد. دوم، تجربه انتخابات ریاست جمهوری سال 92 که در آن فردی مانند دکتر عارف به نفع دکتر حسن روحانی کنار کشید و با تجمیع تمامی آرای هواداران روحانی، از تکرار تجربه تلخ سال 84 جلوگیری شد. در این سال سه جریان اصلاح‌طلب، اعتدال‌گرا و اصولگرایان معتدل در کنار هم قرار گرفتند ومانع از آن شدند که نتیجه انتخابات به زیان مردم رقم بخورد.
اصولگرایان در سال‌های گذشته می‌توانستند از رخدادهای انتخاباتی درس بیاموزند و مسیر درستی را برای دستیابی به قدرت و حفظ آن طراحی کنند اما متاسفانه این گونه نشد و هنوز هم شاهد تکرار خطاهایی هستیم که کار دست آنان می‌دهد. این جریان در هر انتخابات بر اساس نامزدهایی که وارد صحنه رقابت شدند، شعبه و جریان جدید پیدا کرد و بر کثرت درونی آن افزوده شد. در واقع آنان نه بر اساس اختلاف برنامه یا تفاوت دیدگاه فکری و سیاسی بلکه به خاطر تعلق خاطری که به فعالان سیاسی خود پیدا کردند، دارای کثرت سیاسی و تشکیلاتی شدند یعنی از سوی هر کدام از این افراد یک حزب و سازمان و تشکیلات جدید ظهور کرد و بعدها هم امکان ایجاد وفاق میان آنان از بین رفت. جریان اصولگرا اکنون بیش از جریان اصلاح‌طلب در درونش کثرت دارد و همین امر در انتخابات اخیر هم موجب بروز سردرگمی در میان آنان شده است.
از طرفی این جریان سیاسی در مقاطعی از جمله انتخابات مجلس و شورای شهر تهران موفقیت‌هایی داشته است اما هرگز نتوانست روش درست حفظ آرای مردم را کشف و از همان طریق برای بقا و دوام جایگاه و نفوذ خود در نزد مردم تلاش کند. مهمترین ایراد آنان این است که برای رای و خواست مردم در ایجاد مشروعیت سیاسی صاحبان قدرت، سهم جدی قايل نیستند و به همین دلیل، هرگز رای مردم را جدی نگرفتند. آنان به دلیل تکیه‌ای که به برخی منابع باثبات قدرت دارند، جلب رای مردم و راضی کردن آنان برای همراهی با اصولگرایان را به صورت جدی در دستور کار ندارند زیرا در بسیاری از مواقع بر جایگاه‌های مهم قدرت تکیه زدند بدون آن که خود را به مردم عرضه کرده باشند و رای مردم آنان را به قدرت رسانده باشد. اگر کسی قدرت خود را مستقیما از رای مردم گرفته باشد قطعا به این موضوع بیشتر می‌اندیشد که چگونه می‌توان این حمایت را مستدام کرد و بار دیگر از پشتیبانی مردم برخوردار شد.
نکته دیگر این است که آنان تاکنون از خودشان «کارآمدی» لازم برای اداره کشور را نشان ندادند و به همین دلیل، میل شدیدی دارند که «مشروعیت» را خرج ناکارآمدی خود کنند. این روش به تدریج باعث می‌شود که منابع مشروعیت‌بخش هم کاهش یابد و کار به جایی می‌رسد که دیگر هیچ استفاده‌ای از آن منابع نمی‌شود کرد. در اوایل انقلاب کافی بود یک امر سیاسی مورد حمایت رهبری یا مراجع یا روحانیت باشد تا بخش عمده جامعه به خاطر مشروعیتی که برای این منابع قايل بود، از آن تصمیم یا فرد دفاع کند اما به تدریج این تاثیر کاهش یافت زیرا اکنون اقشاری از جامعه خود را با این منابع مشروعیت‌بخش تنظیم نمی‌کنند. استفاده نابجا از منابع مشروعیت‌بخش نظام از جمله اسلام و ارزش‌های دینی و مرجعیت و نهادهای دینی، موجب کاهش تاثیر این نهادها خواهد شد و این چیزی است که اصولگرایان هنوز هم متوجه آن نشده‌اند. هر جریان سیاسی باید نان کارآمدی خودش را بخورد نه نان مسلمانی خود را و معلوم است که هزینه کردن از دین وارزش‌ها و نهادهای دینی تا مدتی جواب می‌دهد و بعد کم‌اثر خواهد شد.
در همین انتخابات شاهد انواع سردرگمی‌ها در جبهه اصولگرایان هستیم. از جریان اصولگرایان معتدل بگذریم که به دلیل همین اعتدالی که دارند، وضعیت روشن‌تری دارند و از دکتر روحانی حمایت می‌کنند، بقیه همچنان سردرگم هستند و هنوز نمی‌دانند که از کدام نامزد اصولگرا باید حمایت کنند. جریان احمدی‌نژاد که شاکی ردصلاحیت‌هاست و حاضر نمی‌شود در صحنه انتخابات بماند و از هیچ‌کسی دفاع کند. جریان جدا شده از دولت سابق اکنون از ريیسی حمایت می‌کند اما می‌داند که او در قد و قواره یک ريیس‌جمهور دارای برنامه نیست و در مناظرات هم در هیبت یک ريیس‌جمهور قدرتمند ظاهر نشده است. در عین حال هنوز نمی‌دانند اگر در درون جبهه اصولگرایی رای قالیباف بیشتر از ريیسی باشد، چه باید بکنند و از چه کسی دفاع کنند. بخشی از اصولگرایان هم اساسا اعتقادی به قالیباف ندارند و اگر امر دایر به انتخاب میان روحانی و قالیباف شود، یا رای نمی‌دهند یا از روحانی دفاع می‌کنند. حامیان قالیباف هم از گذشته کمتر شده‌اند و بعید است چهره‌های شاخصی که در انتخابات گذشته پشت او بودند اکنون حاضر به دفاع از وی شوند همان‌گونه که احمد توکلی به صراحت گفت من دو بار از قالیباف حمایت کردم اما دیگر این کار را نمی‌کنم. نهادهای سنتی این جبهه سیاسی مثل جامعه مدرسین قم و جامعه روحانیت مبارز تهران و احزاب و جبهه‌های سیاسی مهم اصولگرا هم اکنون نقش اصلی را بازی نمی‌کنند و منفعلانه منتظرند که ببینند چه اتفاقی می‌افتد و در آینده چه باید کرد. آیا همه اینها نشانه‌های سردرگمی در این جبهه سیاسی نیست؟
 

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون