خواب افشاگر ذهن ناخودآگاه ما است
مينا حسنزاده
كارشناس ارشد روانشناسي
انسان ميخوابد و در خواب رويا ميبيند. انسان نيازمند رويا ديدن است، احساسات سركوب شده و تمام آنچه در بيداري نيازمند آن هستيم و به دست نميآوريم را در خواب ميبينيم و مرور ميكنيم. اين كتاب شايد بيواسطهترين و شفافترين احساساتي باشد كه از نويسنده (افشين هاشمي) ميخوانيم. نگارنده در نهايت صداقت احساساتش را به نمايش گذاشته همان احساسات سركوبشدهاي كه رويا نام دارد. اين كتاب ميتواند كتاب روح يكايك ما باشد و از زبان قصهگوي سحاري كه هميشه در حال خواب و رويا است بيان شده و به ما ميگويد كه رويا يك چيز بيمعني نيست. بايد آن را ديد و به آن پرداخت، در واقع نگارنده كتاب آنقدر توانا بوده كه خوابهاي چندين سال پي در پي خود را به نگارش درآورده، از كنار روياهاي خود نگذشته، شايد فقط در سطحيترين قسمت آشنايي خود با ناخودآگاهش قدم برداشته، اما نخستين و مهمترين قدم را برداشته است. روياها نبايد ناديده گرفته شوند. همان طور كه سقراط ميگويد: انسان اگر بدي را ميشناخت، بدي نميكرد، كه در مثال ميگويد: اگر فلان مرد شوخ طبع كه مردم از ترس گزند زبانش به شوخيهاي او ميخندند، سر منشا زبان شوخ و تلخش را پيدا ميكرد خودش و اطرافيانش در آرامش بيشتري ميبودند، اشاره به شناخت خودمان و ناخودآگاهمان و سر منشا عادات درست و غلط هر انسان است كه روياها مهمترين بخش شناخت هر انساني نسبت به خود و احساسات سركوب شدهاي است. در واقع مرور روياها در بيداري نخستين قدم شناخت ناخودآگاه و احساسات سركوب شده انسان است و نگارنده به سادهترين شكل ممكن ما را با اين واقعيت دمدستي و تكراري آشنا ميكند؛ كه روياهاي من هر روز صبح پس از بيداري چرا فراموش ميشوند و آنهايي كه در يادم ميمانند را چگونه تجزيه و تحليل ميكنم و چگونه ميتوانم به مهمترين بخش انساني خودم يعني ناخودآگاهم پي ببرم. اين قصهگو چه عامدانه چه غيرعامدانه از نام و ننگ باك ندارد و از آنچه در ناخودآگاه سياه و تاريك خودش، احساسات سركوب شده و ناديده گرفته شده دارد بيهيچ هراسي مينويسد و به نمايش عموم ميگذارد و اين بستگي به ظرافت طبع خواننده دارد كه بخواهد از دنياي غريب و دور از دسترس كسي ديگر با تحليل روياها و خوابهايش آگاه شود.
نويسندگان بزرگ كتابهاي مرجع روانشناسي معتقدند: رويا نتيجه تحريكات حسي مختلفي كه ممكن است عارض خواب بيننده شود، نيست. بلكه رويا معناي خاص و ويژهاي براي خود دارد و آن تحقق آرزو و تمنيات دروني ما است كه از آن خود نيز خبر نداريم، پس رويا نتيجه يك عمل از اعمال بزرگ روح ما است، در واقع روياها بزرگترين نگهبان روح ما هستند و نميگذارند هيجان آرزوها و خاطرات فروكوفته و به عقب رانده شده و ارضا نشده دوران كودكي ما موجب به هم زدن خواب آرام ما در دل شب شود. اين روياست كه با انجام رساندن آرزوهاي طلايي و خواستهاي دلكش ما، كه در عالم واقع و بيداري تحقق آن محال و بل دردناك است، ما را از نعمت خوابي خوش و آرام برخوردار ميسازد. تشنه خواب ميبيند كه آب خنك مينوشد، عاشق آزرده خود را در پناه معشوق ميبيند، و گرسنه خواب سفره رنگين را. هر آرزوي برآورده نشده يا خاطره دردناكي كه در دل داشته باشيم بعيد نيست كه در رويا به صورت نمايش و منظرهاي جلوه كند. روياها در واقع منبع تخليه هيجاني احساسات ناديده گرفته شده انسان است كه در بيشتر مواقع به صورتي اجازه نمايش پيدا ميكنند كه خواب بيننده به ارضاي نياز روحي و احساسي سركوب شده خود دست پيدا كند.
با شرح مختصري از ماهيت رويا ميتوانيم اين كتاب را ببينيم كه منبعي كامل از خواستهها، احساسات، اميال خواببيننده است كه سركوب شده يا به جلوهاي ديگر خودش را به نمايش گذاشته، (شايد اگر خود نگارنده به اين امر مشرف بود، از نشان دادن واضح و عيان خودش به مردم سر باز ميزد) و چه بسا با علم به اين اتفاق با شهامت، ناخودآگاه و روياهايش را وسيلهاي براي شناساندن ما به خودمان كرده است
رويا، هنر و جنون فاصله نزديكي به هم دارند، كانت ميگويد: مجنون يا ديوانه، خفتهاي است بيدار و شوپنهاور نيز معتقد است: رويا يك قسم جنون كوتاه است. اين كتاب شايد تلفيقي از رويا و هنر يا رويا و جنون باشد، چه بسا در رويا و هنر كه جزيي جدا نشدني از هم هستند شاعر روياهاي خود را باز ميگويد و به همان طريق در عالم بيداري رويا خلق ميكند. البته كه اين كتاب تنها روايت روياست و نگارنده هيچ دخل و تصرفي در جزييترين امور روياها نكرده (تا جايي كه اجازه انتشار داشته باشد) اما نكته مهم در اين كتاب، روان نگارنده و خود شخص نگارنده است كه دور از هنر نيست و جنون و هنر و رويا چه در بيداري و چه در خواب زندگي روزمرهاش را تحت سلطه دارند. همانطور كه هملت خود شكسپير است و سخنگوي تمايلات و عقيدهها و خاطرات خود نويسنده است. اگر هملت در گرفتن انتقام پدر، ترديد نميكند چه بسا مرگ پدر را مطلوب طبع خود ميدانسته و از اين ماجرا آزرده كه نميشده بل تسكين هم مييافته. براي مثال در بين خوابهاي اين كتاب نگارنده بارها به مسائل پنهاني ميپردازد كه شخصا مطلوب خودش است و شايد مادر و پدر نبايد از آن راز سر در بياورند، پنهانكاري، اميال ارضا نشده كه در بيداري دستوپاگير هستند و وجداني قضاوتگر كه در رويا به نحوي خواب بيننده را در تنگناي ازدحام و جابهجايي مكانها و جنگ و بيقراري ميگذارد و در آخر صبح كه از خواب بيدار ميشود و رويا را به نگارش در ميآورد و با تعجب فكر ميكند، در بيداري همهچيز مرتبتر از خوابي بود كه ديدهام، اين همه آشفتگي براي چه بود؟
و يا به بهترين تعبير كه حضرت حافظ ميفرمايند: در اندرون من خسته دل ندانم چيست / كه من خموشم و او در فغان و در غوغاست
انسان امروز به سكوتي عميق نياز دارد تا به خودش دست پيدا كند و اين خود سر منشا تمام درست و غلط و خوب و بد اطراف ما است. انساني كه وجداني قضاوتگر دارد و با احساسات خود آنقدر آشنا نشده كه با خيالي آسوده به شناخت خود بپردازد. حُسن خواندن اين كتاب و كتابهايي از اين دست سبك نوشتار، اين است كه شايد در يك لحظه ما را به شناخت ناخودآگاهمان از طريق رويا، كه قابل توجهترين ركن وجودي هر انساني است ترغيب كند و كليد راه شناخت در قفل وجودمان به گردش بيفتد.