• ۱۴۰۳ شنبه ۱۵ ارديبهشت
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
صفحه ویژه

30 شماره آخر

  • شماره 3173 -
  • ۱۳۹۳ چهارشنبه ۱۵ بهمن

گزارش نشست بررسي اخلاق پروتستاني و روح سرمايه‌داري و بر با حضور عبدالكريم رشيديان

در ايران رابطه پروتستانتيسم و سرمايه‌داري ديده نشد

با يك كتاب نمي‌توان يك پروژه را پيش برد

    محسن آزموده/   اخلاق پروتستاني و روح سرمايه‌داري نوشته ماكس وبر (1864-1920) از موسسان رشته جامعه‌شناسي، يكي از مهم‌ترين آثار كلاسيك جامعه‌شناسي در كنار كاپيتال ماركس و صور ابتدايي حيات ديني اميل دوركهيم است كه نخستين‌بار در سال 1905 و 1906 به آلماني منتشر شد و نخستين بار در سال 1930 توسط تالكوت پارسونز (1902-1979) جامعه شناس شهير امريكايي به انگليسي ترجمه شد. به‌طور خيلي خلاصه و در نتيجه نادقيق وبر در اين كتاب به روند تكوين سرمايه‌داري در شمال اروپا و نسبت آن با ديانت پروتستاني و به‌طور خاص گرايش كالوينيستي مي‌پردازد و با پژوهشي گسترده و عميق به پرسش اساسي جامعه‌شناسي دين يعني نسبت دين و جامعه مي‌پردازد. كتاب و بر در طول يك سده همچنان به عنوان يكي از مهم‌ترين متون در اين حوزه خوانده و تفسير مي‌شود و منشا مباحث گسترده و درازدامن در جامعه‌شناسي و مطالعات دين شده است. در ايران اما با وجود طرح موضوع پروتستانتيسم اسلامي از سوي علي شريعتي كتاب وبر بسيار دير و در دهه 1370 به فارسي برگردانده شده است، اين در سرراست‌ترين دلالت مي‌تواند بدان معنا باشد كه درك درست و دقيقي از مفهوم پروتستان در فارسي وجود نداشته است. اينك با گذشت دو دهه از ترجمه اين اثر نيز اما هنوز تحولي رخ نداده است و همچنان ادعاها درباره پروتستانتيسم در خاستگاه غربي‌اش از يك سو و تعبير مضاف پروتستانتيسم اسلامي از ديگر سو ناروشن و گتره‌اي است. روز سه‌شنبه هفتم بهمن ماه انجمن ايراني مطالعات فرهنگي و ارتباطات در دانشكده علوم اجتماعي دانشگاه تهران نشستي با حضور عبدالكريم رشيديان، استاد فلسفه دانشگاه شهيد بهشتي و رضا صميم، عضو هيات علمي پژوهشكده مطالعات فرهنگي در اين مورد برگزار شد.
در ادامه روايتي ازاين نشست از نظر مي‌گذرد:

از پروتستانتيسم مسيحي تا روشنفكري ديني

نشست با سخنراني رضا صميم، سرپرست گروه مطالعات اجتماعي پژوهشكده مطالعات فرهنگي آغاز شد كه بحث خود را با اشاره به جايگاه كتاب اخلاق پروتستاني و روح سرمايه‌داري در مطالعات آلماني دين آغاز كرد و گفت: خارج از اينكه اين كتاب يك متن جامعه شناختي هست يا خير، اين كتاب را پروژه مطالعات ديني آلماني مي‌بينم، مطالعات ديني كه از ابتداي قرن نوزدهم با تامل فلسفي آغاز شده و با اخلاق پروتستاني به نقطه اوج مي‌رسد. جمله‌اي از ابتداي مقدمه ماركس در نقد اصول فلسفه حق هگل هست كه مي‌تواند آغازگاه بحث باشد. ماركس در اين مقدمه كه در 1843 و 1844 منتشر شده است، بحث را با اين اشاره دو سويه آغاز مي‌كند كه از يك سو مطالعات انتقادي مسيحيت لازم است و از سوي ديگر اين مطالعات با خود او به پايان رسيده است. در واقع او مي‌خواهد تاكيد كند كه هر آلماني بايد به مطالعات كريتيكال مسيحيت بپردازد زيرا براي آلماني‌ها مسيحيت پروتستاني مساله است و البته جنس مساله‌بودگي مسيحيت در آلمان با ساير نقاط اروپا متفاوت است، زيرا آلمان تجربه‌اي را از سرگذرانده كه در نتيجه آن شكل جديدي از مناسبات اجتماعي مستقر شده و آن هم تجربه اصلاح مذهبي لوتر است. ماركس خودش را كسي مي‌داند كه در انتهاي پروسه مطالعات انتقادي دين قرار گرفته است. اما كتاب اخلاق پروتستاني در 1905 نوشته مي‌شود كه در حقيقت نوعي مطالعه انتقادي پروتستانتيزم محسوب مي‌شود. مساله اينجاست كه چرا با وجود آن سخن ماركس، وبر مي‌كوشد در نسبت مسيحيت با مناسبات اجتماعي كاري صورت دهد.
صميم سپس به پروتستانتيسم مسيحي از نگاه ماركس اشاره كرد و گفت: اين اصلاح در شكل ناب مسيحيت باعث شد كه تمام مناسبات اجتماعي ما تغيير كند. در حقيقت آلماني‌ها در قرون 15 و 16 ميلادي با پروتستانتيزم شكل ناب مسيحيت را كنار گذاشتند و شكل تجديد نظر شده‌اي از آن را مستقر كردند كه تصور غالب بر اين بود كه اين شكل تجديدنظر شده قرار است هستي اجتماعي را دين‌زدايي بكند، يعني مسيحيت از هستي اجتماعي خودش را كنار بكشد، در حالي كه در قرون 16 و 17 و 18 ميلادي سده‌هايي در آلمان است كه مسيحيت به شكل پروتستانتيزم به‌شدت در تمام شؤونات و هستي اجتماعي مردم دخيل است. از اين مجراست كه مسيحيت براي آلماني‌ها مساله است، به اين خاطر كه ايشان بعد از يك اتفاق انقلابي هنوز هستي اجتماعي‌شان درگير ديانت پروتستاني است و اين شكل مسيحيت به‌شدت با دولت و حكومت در هم آميخته و همه هستي اجتماعي ايشان را در برگرفته است، زيرا لوتر بعد از انقلاب فضايي را براي آلمان و دولت‌هاي محلي و فدرال آلمان ايجاد مي‌كند كه آنها از زير سلطه كليساي كاتوليك خارج مي‌شوند و حكومتي را به وجود مي‌آورند كه آن حكومت با مذهب پيوند دارد، اما عملا ربطي به كليسا ندارد. عملا لوتر با سياست آلماني پيماني را مي‌بندد و پروتستانتيزم به مذهبي تبديل مي‌شود كه تمام شوون زندگي آلماني‌ها را درگير مي‌كند. در واقع انقلاب دهقان‌ها در زمان حيات لوتر قرار است متاثر از اصلاح مذهبي لوتري سيستم سياسي را نيز دگرگون كند، دقيقا در همين زمان لوتر آنها را تكفير مي‌كند و در پيماني با حاكمان فئودالي حكومت آلمان را تاييد مي‌كند. اين سابقه نشانگر آن است كه مطالعات انتقادي مسيحيت پروتستاني تا چه حد براي آلماني‌ها اهميت دارد. اين نقد از زمان تامل فلسفي يعني از قرن هجدهم با كانت شروع مي‌شود و خود ماركس مدعي است كه با من و فوئرباخ به پايان مي‌رسد. در اين ميان آثاري كه با اين مضمون نوشته مي‌شود، معمولا سركوب مي‌شوند. وبر 60 سال بعد از وبر با كتابش نوعي بازگشت به بررسي پروتستانتيزم را صورت مي‌دهد و بر عكس ماركس مي‌گويد بايد به تحليل اين ديانت به عنوان مجموعه‌اي از ايده‌هايي كه سازنده مناسبات اجتماعي است، پرداخت.

    ايرانيان و    وبر

صميم بعد از اشاره به بستري كه كتاب اخلاق پروتستاني در آن نگاشته شده به اهميت اين كتاب براي ما ايرانيان اشاره كرد و گفت: پروژه وبر در كتاب با اقتضائات زمينه‌اي (contextual) ما مناسبت بيشتري دارد. اين را روشنفكري ديني به عنوان متولي مطالعات دين در ايران پذيرفته است. به همين خاطر شريعتي به پروژه اخلاق پروتستاني عنايت دارد. البته او جمع نقيضين است و به ماركس نيز توجه دارد، اما رويكردش به اخلاق پروتستاني مهم است. قبل از انقلاب ما عملا از طريق شريعتي با واژه‌هايي چون پروتستانتيزم اسلامي مواجه هستيم كه مي‌كوشد نوعي خوانش سياسي از اخلاق پروتستان وبري ارايه دهد. البته در آن دوران اين كتاب ترجمه نشده بود و تا 30سال بعد صبر مي‌كنيم تا كتاب ترجمه شود. بعد از انقلاب نيز اين كتاب مورد خوانش قرار مي‌گيرد، اولا در بيرون از دانشگاه كه باز به دست روشنفكري ديني و جريان نوشريعتي است و ديگري در درون دانشگاه كه اين كتاب تبديل به يك الگوي متدولوژيك در مقابل قواعد روش دوركهيم مي‌شود. بنابراين كتاب براي ما بسيار مهم است، اما از آنجا كه درباره آن كار نشده، شاخصي براي سنجش اهميت آن جز اين حرف‌هاي نظري و فلسفي نداريم.
صميم سپس به اهميت اين كتاب در غرب به لحاظ اقتصادي و آماري اشاره كرد و گفت: كتاب اخلاق پروتستاني امروز يكي از پرفروش‌ترين‌ها در غرب است و پرفروش‌تر از پرفروش‌ترين كتاب ماركس و دوركهيم است. انجمن جامعه‌شناسي نيز آن را چهارمين كتاب از 10 كتاب برتر قرن اعلام كرده است. به لحاظ فكري نيز اين كتاب بسيار تاثيرگذار بوده است، اصطلاحات كليدي آن مثل قفس آهنين و قرابت انتخابي (elective affinity) و افسون‌زدايي در ميان ادبيات جامعه‌شناسي بسيار رواج دارد. 9 انتشارات بسيار معتبر در جهان غربي اين كتاب را در 18ويراست منتشر كرده‌اند. البته متاسفانه بيشتر ترجمه نخست (1930) توسط تالكوت پارسونز براي ما ملاك بوده است. در فارسي از اين كتاب سه ترجمه وجود دارد: نخست در سال 1371 توسط دكتر انصاري از ترجمه پارسونز به همت سمت منتشر شده است كه بخش‌هايي از اين كتاب مثل يادداشت‌هاي انتهاي آن ترجمه نشده است! ترجمه دوم توسط دكتر رشيديان و خانم پريسا منوچهري در سال 1373 توسط انتشارات علمي و فرهنگي از متن‌هاي آلماني، انگليسي (پارسونز) و فرانسه ترجمه شده است، اين ترجمه كامل و سليس است. به نظر من شواهد نشان‌دهنده آن است كه متن محوري ترجمه انگليسي بوده است. ترجمه سوم كه به وسيله مرحوم مرتضي ثاقب فر در 1389 توسط انتشارات جامي از ترجمه فرانسه منتشر شده است، در اين متن برخي اصطلاحات فارسي سره (خويشتن كاري براي Beruf يا سرنموني براي ideal type) به كار رفته است، ضمن آنكه ترجمه پيچيده است و اين از نظر برخي مترجمان انگليسي بد نيست.
صميم در پايان نقدهايي را به ترجمه عبدالكريم رشيديان و پريسا منوچهري كرد و گفت: اولا فقدان يك مقدمه مفصل يكي از نقدها به كتاب به مثابه اثري كلاسيك است، دوم اينكه index يا نمايه و واژه نامه ندارد. ثالثا بهتر بود كه مترجمان نقدها بر ترجمه تالكوت پارسونز را مي‌خواندند، مثلا پارسونز خيلي سليس ترجمه كرده و اين ترجمه نيز سليس است كه اين خود نقدي بر ترجمه او است. همچنين در ترجمه مفهوم elective affinity كه با مشكلاتي همراه است يا در ترجمه مفهوم وبر به قفس آهنين. در هر صورت ساده‌سازي باعث از بين رفتن عمق ديدگاه‌هاي نويسنده مي‌شود، رابعا در ترجمه برخي مفاهيم تازه مثل سحرزدايي به جاي افسون زدايي كه شناخته شده بوده است، به كار رفته است و بهتر است از مفاهيم از پيش موجود استفاده شود. مفهوم‌سازي جديد باعث اغتشاش معرفتي مي‌شود، برعكس آلماني‌ها كه مفهوم تازه نمي‌سازند، بلكه معناي جديد بر مفاهيم از پيش موجود بار‌مي‌كردند. خامسا گويي مترجمين به ترجمه‌هاي از پيش موجود و پراكنده وبر توجه نكرده‌اند.

   عبدالكريم رشيديان : انديشه‌ها به سيستم‌هاي اجتماعي مرتبط هستند

عبدالكريم رشيديان، استاد فلسفه دانشگاه شهيد بهشتي و يكي از مترجمان اخلاق پروتستاني و روح سرمايه‌داري بحث خود را با اشاره به نقدهاي صميم آغاز كرد و گفت: اولا در مورد مقدمه نداشتن كتاب بايد عرض كنم كه اصولا اهل مقدمه نوشتن نيستم. حتي براي ترجمه هستي و زمان هايدگر تنها دو صفحه مقدمه نوشتم كه آن هم به زبان هايدگر توجه كرده‌ام و سعي كرده‌ام گرايش خودم را در ترجمه در متن و كاري كه كرده‌ام، نشان دهم. البته ممكن است اين عادت بدي باشد. ضمن آنكه اين كتاب مقدمه بسيار مهم و خوب آنتوني گيدنز را دارد كه نسبتا ساده است اما بسيار خوب مباحث را جمع‌بندي مي‌كند، ضمن آنكه گيدنز خيلي بهتر از من جامعه‌شناسي را مي‌شناسد. همچنين ساده بودن را نشان ضعف آن نمي‌دانم. البته اين يك مقدمه در كنار مقدمات و مقالات بي‌شماري است كه درباره اين كتاب نوشته شده است. من مي‌توانستم مقدمه ديگري بنويسم، اما نمي‌خواستم چنين بكنم. اين ننوشتن مقدمه براي من احتمالا معنا‌دار بود.
رشيديان در توضيح اين معنا به انگيزه‌اش در ترجمه كتاب اشاره كرد و گفت: آقاي صميم گفتند كه ترجمه‌هاي قبلي كتاب دست كم از نظر من قابل استفاده نبودند و وقتي آنها را مي‌خواندم عصباني مي‌شدم. شگفتي من اين بود كه چرا گروه‌هاي جامعه‌شناسي و علوم اجتماعي تا حالا آن را ترجمه نكرده‌اند؟! من به عنوان يك دانشجوي فلسفه بايد نقد شديدي به گروه‌هاي جامعه‌شناسي بكنم. از آنها بايد بپرسم كه چرا تا سال 1373 كه حدودا 70 سال از نخستين ويرايش كتاب مي‌گذرد، با همه اهميتي كه كتاب دارد، ترجمه نشده است؟ چرا يك دانشجوي فلسفه بايد اين كار را بكند؟ اين سوالي است كه بايد پاسخ داده شود.

 پروتستانتيسم رابطه تنگاتنگ با سرمايه‌داري دارد

وي سپس به مساله‌اي كه ترجمه اين كتاب را موجب شده اشاره كرد و گفت: براي من 20سال قبل اين مساله مطرح بود كه چطور مي‌شود دوستاني كه با اين شور و شوق از پروتستانتيزم حرف مي‌زنند، فراموش مي‌كنند كه پروتستانتيزم رابطه‌اي تنگاتنگ با سرمايه‌داري دارد. آيا سرمايه‌داري قابل دفاع است؟ آيا مي‌توانيم پروتستانتيزمي داشته باشيم كه با يك شيوه معين توليد ارتباطي نداشته باشد و در هر عصر و زماني از جمله در ايران قابل استفاده شود؟ من با ترجمه اين كتاب مي‌خواستم توجه دهم كه كساني كه از پروتستانتيزم صحبت مي‌كنند، بايد متوجه باشند كه اين انديشه متعلق به دوره معيني از تكامل تاريخي سرمايه‌داري اروپاست. حالا ممكن است اين افراد بخواهند آن را در ايران پياده كنند. اما بايد متوجه باشند كه اين انديشه چه پشتوانه و زمينه‌اي دارد و با آن زمينه چه مي‌خواهند بكنند. البته من اين حرف‌ها را 20 سال بعد براي شما مي‌گويم. در آن زمان اين پرسش براي من موجود بوده و احساس مي‌كردم بحث‌هايي است و از ماوقع قضيه اطلاع درستي نيست و گروه‌هاي جامعه‌شناسي ما اين را باز نمي‌كنند كه اين سخني كه در ارتباط با يك عقيده ديني در مسيحيت با اين شدت بيان مي‌شود، يك پشتوانه تاريخي و اجتماعي و اقتصادي دارد و آن را چه بايد كرد؟‌ دست كم مي‌خواستم توجه دوستان را به اين مساله جلب و روشن كنم كه نمي‌توان از يك انديشه بدون ارتباط با يك سيستم اجتماعي صحبت كرد. بنابراين دليل شخصي مقدمه ننويسي من اين بود.
رشيديان در ادامه به مساله ترجمه پرداخت و گفت: هيچ قانون ثابتي براي ترجمه وجود ندارد. وقتي مي‌گويند ترجمه روان باشد، من با آن مخالفت مي‌كنم. ترجمه بايد ترجمه باشد. هيچ قيد ديگري بر اين سخن نيست. اين را كسي مي‌گويد كه حداقل چندين دهه ترجمه مي‌كند و اين تجربه شخصي من است. من هيچ كلاس ترجمه‌اي نرفته‌ام و كارم آماتور بوده و كماكان نيز آماتور است. البته ترجمه خوب بايد ترجمه باشد، يك توتولوژي است، ‌اما همين درست است. ترجمه روان و دشوار بي‌معناست. ترجمه بايد وفادار باشد، ‌اگر متن پيچيده است، ترجمه نيز بايد پيچيده باشد و اگر ساده باشد، بايد ساده باشد. گاهي گفته مي‌شود كه يك متن بوي ترجمه مي‌دهد، به يك معنا متن بايد بوي ترجمه بدهد، يعني اگر من باغي در برلين را توصيف مي‌كنم، با باغ فين كاشان متفاوت است. من نمي‌توانم يك هايكو را با زباني ترجمه كنم كه كتاب وبر را ترجمه مي‌كنم. بنابراين در ترجمه بايد نزديك بودن به زبان متن و حفظ سبك را رعايت كرد. دوستي مرحوم از مترجمان برجسته به من اصرار مي‌كرد كه كتاب ايلياد را بايد ترجمه كني، اما پيش از آن مرتب شاهنامه فردوسي را بخوان تا اين مضامين ملكه ذهن تو شود تا بتواني سراغ ايلياد بروي. در نتيجه ترجمه نبايد دلبخواه باشد. اتفاقا كتاب‌هايي كه تاكنون ترجمه كرده‌ام، دشوار بوده‌اند و تاكنون به من ايراد دشواري گرفته‌اند، اما دليلش آن است كه هستي و زمان و كتاب هوسرل متن‌هاي دشواري هستند.
رشيديان در ادامه به سبك وبر در اخلاق پروتستاني اشاره كرد و گفت: به نظر من اخلاق پروتستاني از نظر زباني پيچيده نيست. ممكن است برخي اصطلاحاتش پيچش‌هاي زباني داشته باشد، اما متن آلماني و ترجمه‌هاي فرانسه و انگليسي اصلا دشوار نيست. البته نوعي سنگيني در متن هست. آلماني‌ها به هر حال اين طور مي‌نويسند و همه به يك معنا مثل هم مي‌نويسند. اما اگر ترجمه متني آلماني روان خوانده شود، مشكل از ترجمه نيست.
وي سپس به فرآيند ترجمه با خانم منوچهري كه به صورت مشترك و مقايسه‌اي صورت گرفته اشاره كرد و به طولاني بودن كار ويرايش فارسي آن پرداخت و گفت: از حيث محتوا و ويرايش كار سنگيني كرديم. به نظر من به هيچ عنوان ويرايش آن صدمه‌اي به اصالت متن نزده است. ضمن آنكه برخي بازخوردها دقيقا گفته‌اند كه كتاب مي‌توانسته روان‌تر از اين هم باشد! در هر حال الزاما تضايفي (correlation) ميان رواني و دقت نمي‌بينم.
رشيديان سپس توضيحاتي درباره شكل كتاب مثل فقدان واژه نامه كه به ناشر مربوط است اشاره كرد و در ادامه به برخي معادل‌ها چون قفس آهنين به جاي محفظه فولادي پرداخت و گفت: استعاره‌ها معجزه نمي‌كنند. اصولا كلمات معجزه نمي‌كنند. بايد كلمات را توضيح داد. شما مي‌توانيد به جاي سحرزدايي از افسون‌زدايي استفاده كنيد. من موافقم كه افسون‌زدايي بهتر از سحرزدايي است، اما در آن زمان سحرزدايي را به كار برديم و مي‌شود اين دو را جابه‌جا كرد، ضمن آنكه سحرزدايي نيز جعل واژه نيست و اين اصطلاح پيش از آن بوده است. اما به‌طور كلي چندان واژه‌سازي و جعل واژه نمي‌كنم و اتفاقا در اين كتاب در بسياري موارد از اصطلاحات قدمايي استفاده شده است. البته در هايدگر چاره‌اي جز جعل واژه نداشتم و بايد به جاي اصالت از خودينگي استفاده مي‌كردم. چون اصالت در هايدگر معنايي ندارد و بايد بر خودبودن تاكيد مي‌شد. جايي مترجم مجبور است كه واژه‌سازي كند. اما در اين كتاب تقريبا مطمئن هستم كه واژه‌سازي نكرده‌ام.
رشيديان در بخش ديگر سخنش به عدم توجه به ترجمه‌هاي ديگر از وبر اشاره كرد و گفت: اصلا مطمئن نيستم كه آن ترجمه‌ها بهتر بوده است. به‌ويژه كه ترجمه مقاله با كتاب بسيار متفاوت است و اقتضائات متفاوتي دارد. معادل‌ها در يك كتاب 300صفحه‌اي بايد طوري باشد كه از پس تكرار در تمام كتاب بر بيايد. ترجمه كتاب موظف نيست از ترجمه مقاله استفاده كند. همچنين در مورد واژه beruf به خويشتن كاري توسط آقاي ثاقب فر چندان با او موافق نيستم، حتي اگر يك دوآليته معنايي در آن مستتر باشد. در آلماني اين اصطلاح به معناي شغل است، اما وبر آن را از rufen به معناي فراخواندن مي‌گيرد و شغل دنيوي را به تكليف ديني ارتباط مي‌دهد. شغل يا مشغله دنيوي براي كالوينيست‌ها يك فراخوان از جانب خدا بوده است كه هر چه قدر آن را دقيق‌تر انجام دهند، شايد به رستگاري‌شان كمك كند. ضمن آنكه خود وبر مي‌گويد براي اطمينان از تفسير اين اصطلاح در اين كتاب به متخصص الهيات رجوع كردم. من نمي‌توانم با خويشتن كاري به عنوان معادل يك كار دنيوي در جهت رستگاري اخروي ارتباط برقرار كنم. چه عنصري در اين واژه اين معنا را مي‌رساند؟ سابقه تاريخي اين اصطلاح نيز با خواننده ارتباط برقرار نمي‌كند. خويشتن كاري من را ياد بيمه‌هاي خويش‌فرما مي‌اندازد و به نظر كار خودكار يا خودبخودي است، در حالي كه بروف آلماني اصلا كاري نيست كه خودبخود انجام بگيرد، يك تكليف ديني است و از سر خواسته انجام مي‌شود. كالوين مي‌گويد كه اين كار بايد انجام شود، به‌شدت هم انجام بگيرد، به گونه‌اي كه توقع رستگاري نيز نبايد داشته باشي. يعني نبايد خيالت راحت باشد كه با اين كار رستگار مي‌شوي. هيچ تضميني در اين مورد نيست. آمرزش يا نيامرزيدن به انسان ربطي ندارد. ولي چه بسا توفيق شغلي دنيوي يك نشانه رستگاري باشد، اما نه ضمانت و تضمين آن. همان‌طور كه كي يركگور پروتستان تحت تاثير اين آموزه مي‌گويد رابطه فرد با خدا يك رابطه مطلق با مطلق است. اين رابطه را نمي‌توان براي خدا تعريف كرد. امر مقدس پروتستاني با امر مقدس لايب نيتس كه كاملا عقلاني است، متفاوت است. اين دو الهيات متفاوت است و الهيات پروتستاني با لايب نيتس كاملا متفاوت است.

  جوامعي كه رشد كمي دارند يك كتاب براي‌شان پروژه مي‌شود

رشيديان در پايان به خود كتاب وبر اشاره كرد و گفت: از سخنان دكتر صميم شايد بشود تفسير كرد كه ايشان مي‌پرسد چرا اين آثار تاثيري عميق نمي‌گذارد. به نظر من از يك كتاب نمي‌شود يك پروژه ساخت. اين يك اشتباه است كه فكر كنيم با ترجمه هستي و زمان كل مشكلات فلسفي يك طيف حل مي‌شود. هرگز چنين نيست. آن جوامعي كه رشد كمي دارند، يك كتاب براي‌شان پروژه مي‌شود و قابليت تبديل شدن به يك پروژه سياسي و اجتماعي و فرهنگي مي‌شود. نبايد اين طور باشد. ما بايد ده‌ها و صدها و هزاران كتاب و غير كتاب بخوانيم و ببينيم و عمل كنيم تا بتوانيم يك پراتيك يا پروژه يا خط‌مشي براي خودمان و جامعه‌مان استخراج كنيم. با همه اهميت اين كتاب بايد توجه كرد كه اين اثر با وجود اهميت آن يك كتابي است كه براي هيچ كس تعيين تكليف نمي‌كند كه موضوع يك پروژه قرار بگيرد. كتاب مي‌تواند موضوع مطالعه باشد، اما موضوع تدوين يك پروژه نمي‌تواند باشد. خود وبر اين جا و چند جاي ديگر تاكيد مي‌كند كه من نمي‌خواهم به‌جاي يك ماترياليسم جبرگرايانه يك تبيين ايده‌آليستي به همان اندازه يك جانبه از تاريخ را ارايه كنم. در تمام كتاب نيز اين موضوع ديده نمي‌شود و نمي‌توان تعيين تكليف كرد كه بالاخره اين پروتستانتيزم بود كه سرمايه‌داري را ساخت يا سرمايه‌داري بود كه پروتستانتيزم را ايجاد كرد. گيدنز به اين مساله اشاره مي‌كند. خود او تاكيد مي‌كند كه وبر به وجود قوانين تاريخي كه ماركس قبول داشت، معتقد نيست. براي متفكري كه به وجود قوانين تاريخي معتقد نيست و پيدايش سرمايه‌داري جديد را نتيجه تركيب ويژه‌اي از رويدادها و عوامل مختلف مي‌بيند، نمي‌شود پروژه فرموله كرد. او مطالعه‌اي معين درباره اروپاي آن زمان و يك تبيين چند عليتي كرده است. اين نگاه وبري تا آلتوسر و پساماركسيست‌ها ادامه مي‌يابد. حرف ماركس روشن است، اما وبر نوعي حرف مي‌زند كه گويي از هر دو سو مي‌توان توضيح داد. نكته مهم وبر اين است كه اين ارتباط را توضيح مي‌دهد، اما اولويت را نشان نمي‌دهد. آيا اولويت از علوم اجتماعي حذف شده است؟ آيا ما در تبيين يك پديده اجتماعي بايد به تركيبي از چند پديده اشاره كنيم و مونيزم فلسفي را كنار بگذاريم؟ در هر صورت خواننده كتاب وبر بايد هشيار باشد كه رجوع مكرر به عناصر مختلف باقي است و تعيين تكليف نمي‌كند. وبر با تحليل خودش بين اين دو حالت تذبذب دارد و گرفتار است و نتوانسته يك رويكرد مونيستي را داشته باشد. در پايان هم لازم است اشاره‌اي به زحمت خانم پريسا منوچهري كاشاني كه گويا الان در كانادا هستند، در ترجمه كتاب صورت بگيرد.

برش 1

رضا صميم:  پروژه وبر در كتاب با اقتضائات زمينه‌اي (contextual) ما مناسبت بيشتري دارد. اين را روشنفكري ديني به عنوان متولي مطالعات دين در ايران پذيرفته است. به همين خاطر شريعتي به پروژه اخلاق پروتستاني عنايت دارد.
 البته او جمع نقيضين است و به ماركس نيز توجه دارد، اما رويكردش به اخلاق پروتستاني مهم است. قبل از انقلاب ما عملا از طريق شريعتي با واژه‌هايي چون پروتستانتيزم اسلامي مواجه هستيم كه مي‌كوشد نوعي خوانش سياسي از اخلاق پروتستان وبري ارايه دهد.

برش 2

عبدالكريم رشيديان:با ترجمه اين كتاب مي‌خواستم توجه دهم كه كساني كه از پروتستانتيزم صحبت مي‌كنند، بايد متوجه باشند كه اين انديشه متعلق به دوره معيني از تكامل تاريخي سرمايه‌داري اروپاست. حالا ممكن است اين افراد بخواهند آن را در ايران پياده كنند. اما بايد متوجه باشند كه اين انديشه چه پشتوانه و زمينه‌اي دارد و با آن زمينه چه مي‌خواهند بكنند. البته من اين حرف‌ها را 20 سال بعد براي شما مي‌گويم. در آن زمان اين پرسش براي من موجود بوده و احساس مي‌كردم بحث‌هايي است و از ماوقع قضيه اطلاع درستي نيست و گروه‌هاي جامعه‌شناسي ما اين را باز نمي‌كنند كه اين سخني كه در ارتباط با يك عقيده ديني در مسيحيت با اين شدت بيان مي‌شود، يك پشتوانه تاريخي و اجتماعي و اقتصادي دارد و آن را چه بايد كرد؟


جمله‌هاي كليدي

 من به عنوان يك دانشجوي فلسفه بايد نقد شديدي به گروه‌هاي جامعه‌شناسي بكنم. از آنها بايد بپرسم كه چرا تا سال 1373 كه حدودا 70 سال از نخستين ويرايش كتاب مي‌گذرد، با همه اهميتي كه كتاب دارد، ترجمه نشده است؟
 دوستاني كه با اين شور و شوق از پروتستانتيزم حرف مي‌زنند، فراموش مي‌كنند كه پروتستانتيزم رابطه‌اي تنگاتنگ با سرمايه‌داري دارد
   استعاره‌ها معجزه نمي‌كنند. اصولا كلمات معجزه نمي‌كنند
 آن جوامعي كه رشد كمي دارند، يك كتاب براي‌شان پروژه و قابليت تبديل شدن به يك پروژه سياسي و اجتماعي و فرهنگي مي‌شود

 

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون