درباره مهتاب كرامتي و راهي كه پيموده است
پاداش خطر كردن
پوريا ذوالفقاري
مهتاب كرامتي با شمايل زني سرد، متشخص، غيررمانتيك و رييسمآب به سينما معرفي شد. با همين ويژگيها به فيلمهاي مختلف دعوت شد و به همين دليل تا چند سال با وجود حضور در تعداد زيادي فيلم متفاوت و دور از هم (موميايي 3 تا مريم مقدس و رستگاري در هشت و بيست دقيقه تا زنها فرشتهاند) او را با بازي خاصي به ياد نميآورديم. در واقع حضورش كافي بود و كارگردانان چيز بيشتري از او نميخواستند. شايد ما هم به عنوان تماشاگر به همينها راضي بوديم. كرامتي تقريبا همان شمايل و ويژگيهايي را داشت كه پيشتر در هديه تهراني ديده بوديم ولي با يك تفاوت مهم؛ او در كنار سردي و اقتدار، درجهاي از فرهيختگي را با خود داشت. مناسب نقشهاي روشنفكرانهاي بود كه شكل موفقش در سينماي ايران خيلي كم نوشته ميشود. كرامتي يك دهه پس از حضور داشتن و گاه خوب بودن، تصميم به شكستن شمايل خود گرفت. در «بيست» تصويري متفاوت ارايه داد. عكسهايش را با آن گريم غريب در قامت زن رنجديده جنوب شهري كه ديديم، برق از سرمان پريد كه مبادا كرامتي در بيست اسباب خنده شود. ولي نشد. نشان داد كه ميتواند در اوج اقتدار مظلوم باشد و اتفاقا همين تضاد شكنندگياش را اثرگذارتر كند. از اينجا چند نقش خوب براي كرامتي نوشته شد. هريك متناسب يا متضاد با بخشي از ويژگيهاي او و كرامتي از پس آنها به خوبي برآمد. در واقع دو روي مهم كارنامه كرامتي همين است؛ يك طرف نقشهاي زناني اشرافزاده با همه خصوصيتهاي اين طبقه (كه شايد نمونه موفقش از نسل قبل بيتا فرهي است) و طرف ديگر نقشهايي كاملا متضاد با اين خصوصيات. كرامتي در اولي حضورش و به قول معرف «آن» بازيگرياش را به رخ ميكشد و در دومي توان خود را. بازيگري كه نزديك به دو دهه از حضورش در سينما ميگذرد و بدون حاشيه با تمركز بر حرفهاش توانسته جايگاه يكي از پركارترين بازيگران امسال جشنواره را به دست آورد. او در جامهدران نقشي را بازي ميكند كه انگار در رمان ناهيد طباطبايي هم با تصور او نوشته شده است؛ زني روشنفكر، مصمم در يافتن پاسخ يك پرسش، دلبريده و گريزان از عوامزدگي اطرافيان، بيهيچ تلاشي براي راضي نگه داشتن ديگران، رك، بيرودربايستي و باز هم مقتدر. حالا ميتوانيم نشانههاي پختگي حاصل حضور دو دههاي كرامتي را در بازياش ببينيم؛ در نگاه جستوجوگر او كه خبر از گذشتهاي با انبوهي سوال ميدهد. هنر كرامتي جايي خود را نشان ميدهد كه حس ميكنيم تلاش خاصي به خرج نداده است. همين هنر است. همين نشانه پختگي است. اينكه بازيگر با به ظاهر كاري نكردن، كار مهمش را انجام دهد. اين يعني پي بردن به اهميت مكث و سكوت، به يافتن نقاطي كه بايد در آنها بازي كرد و همزمان پي بردن به جاهايي كه در آنها بايد فقط «بود». حالا بازيگري داريم كه در مسير درستش قرار گرفته است. يك بازيگر سينما كه دركش از ويژگيهاي بازي در اين عرصه را در كارش ميبينيم.
كرامتي يكي ديگر از نقشهاي متفاوتش را در عصر يخبندان ايفا كرده است؛ زني از طبقه متوسط، معتاد، دلبريده از زندگي خانوادگي و تنداده به رابطهاي بيسرانجام. اينبار آشفتگي و ناتواني در تصميمگيري را در بازي كرامتي ميبينيم. حضور كرامتي در اين نقش نتيجه همه تلاشهايش از بيست تا زندگي خصوصي آقا و خانم ميم است براي شكستن شمايلي كه به راحتي ميتوانست به مشخصه ثابت بازيهاي او تبديل شود و محدودهاي مشخص را براي نقشهاي پيشنهادياش تعريف كند. ولي كرامتي آگاهانه و مصمم از اين حصار بيرون زد، خطر كرد و به جايي رسيد كه در مقابل بازيگر قدري مثل فرهاد اصلاني نقشي برونگرايانه و عصبي را بازي كند و ما باورش كنيم. سكانس پي بردن كرامتي به هويت تماسگيرنده و آشفتگي كمي قبلش براي يافتن مرد مرموزي كه به تهديد 50 ميليون تومان طلب كرده است، در كارنامهاش سابقه ندارد. اين ميزان پريشاني، اين حد از خودباختگي و اين اندازه گيجي و سردرگمي كاملا نقطه مقابل شمايلي است كه هويت كرامتي را پيش از اين براي ما ميساخت. شايد او حضوري يكدست و به يك ميزان موفق در همه سكانسها نداشته باشد و بازي برونگرايانهاش به نظر برخي اغراقشده جلوه كند. مهم نيست. ميتوانيم زمان اكران هريك از اين فيلمها درباره درستي و نادرستي اين مشخصات نيز صحبت كنيم. مهم اين است كه شايد خودمان هم باور نميكرديم روزي عبارات «برونگرايي» و «اغراق» را براي بازي بازيگري به كار ببريم كه با سردي و سكوت و خويشتنداري ميشناختيمش. او در ارغوان هم نقشي مشابه آنچه در «چيزهايي هست كه نميداني» را بازي كرده است. اينجا هم حضوري پذيرفتني دارد ولي اتفاق اصلي كارنامه او امسال جامهدران است و عصر يخبندان. سرما و گرما، خودداري و فرياد، سلامت جسم و روح و اعتياد و آشفتگي ذهني. بازيگري كه در دورهاي با نقشهايي اينقدر متفاوت حضور يافته و بازياش در هر دو باوركردني است، قطعا بيشتر ديده خواهد شد و با پيشنهادهايي متفاوتتر روبهرو ميشود. او حالا در فهرست كمتعداد بازيگراني است كه ما را منتظر بازي بعدياش نگه ميدارد. اين يعني موفقيت. و البته آموزهاي است براي «بعضيها» كه بدانند دوري از حاشيه و تمركز بر كار، يك بازيگر را تا كجا ميتواند پيش ببرد.